RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
ممنوووون مدیر عزیز:43:
ولی الان من اینجوریم!:223::(:54:
میدونید چرا؟
چون من هیچ وقت از ارتباط دوست پسر و دوست دختری خوشم نیومده
وقتی اینجوری گفتین دلم شکست : هیچ دوست دختر و پسری تعهدی نسبت به هم ندارند.
میدونم اصل کارمون همین بودهو هیچ توجیهی ندارم!
هرچند چون فکر میکردم به نیت ازدواج بوده نه سرگرمی و تفریح خارج از این دسته قرار میگیریم!!!
اما واقعا خیلی ممنونم که وقت گذاشتید:43::43::43:
چیزایی که باید دستگیرم شد
و اما حالا
بهش گفتم که باید بریم پیش مشاور
میگه قبوله ، درد که معلومه و درمان تلخ
گفتم میدونم ، میخوام با این درمان کنار بیام!
پس شاید بریم پیش مشاور ، میتونم تنها برم ، اما ترجیح میدم با هم بریم
درسته ؟
من میدونم از کجا اشتباه کردم ، تمام اشتباهاتمو میدونم ، اما واقعا نمیدونم چطور احساساتم رو کنترل کنم
خیلی سخته
من کلا خیلی آدم دلسوزی هستم و میدونم این خوب نیست
خیلی الکی نگران میشم
حتی کسی که نشناسم هم مشکلشون اذیتم میکنه
چه برسه به کسی که دوسش دارم
میدونم این بعدها هم برام مشکل ایجاد میکنه
الان عقل و احساسم یه جنگ حسابی راه انداختند!
وقتی به آینده فکر میکنم و احتمال اینکه جدا بشیم ، در این صورت هم باز فقط نگران اون هستم
نمیخوام دوباره بدشانسی بیاره
راستش فکر میکردم وقتی اونقدر همدیگه رو دوست داریم با هر مشکلی میتونیم کنار بیاییم!:302:
تازه حالا باید با نیازهایی که توی این مدت برام به وجود اومدند و قبلش اصلا نداشتم هم کنار بیام:325:
یعنی باید اونها رو هم مدیریت کنم!
وااااااااای
مغزم داره منفجر میشه
احساس میکنم پره پره
دلم میخواد یکی بیاد خالیش کنه!
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
این بدین معنی هست که اکنون مشکل اصلی شما شناسایی راه درست از غلط نیست. بلکه کنترل احساس و پیمودن مسیر صحیح هست. پس شما نباید دست به تصمیم گیری بزنید. باید به مشاوری متخصص اعتماد کنید و گفته اش را به کار گیرید و راه انجام کار را هم از او بگیرید.
اگر شک دارید که او به درد شما می خورد یا نه، باید از طریق مشاور و گوش شنوا داشتن به او و اعتماد به او شک خود را برطرف کنید.
در اینکه شخصیتشو برای ازدواج میپسندم هیچ شکی ندارم ، اما با شرایطی که هست با عقلم درگیر شدم
یعنی با خودش ابدا مشکلی ندارم و ایده آله ، اما شرایط خطرناکه!!:302:
اگر هم راه را یافتید باید کاری که مشاور می گوید انجام دهید.
میدونم مشاور چی میگه
اینکه دلتون برای او می سوزد
از اینکه احساس نامردی به او می کنید.
از اینکه می خواهید یه جور کنار برید که او آزرده نشود.
همه اینها احساس های بدون پشتوانه هست.
هیچ دوست دختر و پسری تعهدی نسبت به هم ندارند. و هر دو نسبت به شروع یک رابطه بی سرانجام و بی تعهد مسئول هستند و هر دو هم از آن آسیب می بینند و این ربطی به یک طرف قضیه ندارد.
آخه اگه من نبودم این قضیه شروع نمیشد
میدونم میگید ایشون هم نباید اجازه میداد کار به اینجا بکشه
ولی به هرحال من خودمو بیشتر مقصر میدونم
و اینکه فکر میکنم فرصتشو سوزوندم واسه اینکه به یه ازدواج مجدد فکر کنه
او متلاطم می شود و اذیت
شما هم اذیت می شوید و متلاطم.
البته در مورد خاص شما ، حتی ازدواج هم بکنید هر دو اذیت می شوید و متلاطم(اگر جدا نشوید....)[/color]
به خاطر همین به حرفتون گوش میدم و دور ازدواجمون یه خط قرمز میکشم
به هرحال قطعا آسیبی که الان میبینه خیلی کمتره تا اون موقع!
شما رئیس او در این رابطه نبودید، لازم نیست نقش اصلی این فیلم عشقولانه را به صورت افراطی بپذیرید.
شما قسمتی از این رابطه بودید و به اندازه آن هم در حال تاوان دادن هستید. او نیز همچنین .
و نکته ی دیگر هم اینکه ، تا وقتی بحث احساس نسبت به او را دارید. یعنی اینکه گرفتاری احساسی دارید و نمی توانید این مشکل را حل کنید.
لذا توصیه مراجعه به مشاور را دارم.
بدون هیچ پیش شرطی ، و هیچ واکنش دفاعی، حرفهایش را بشنو و عمل کن.
من برام مهمه که اول قبول کنند که اون آدم خیلی خوبیه و ایراد از شرایطه
وقتی میگن میخواسته ازت سوءاستفاده کنه و دروغ بوده و آدم بدی بوده ، فقط میخوام بهشون ثابت کنم که اینطور نبوده!:302:
حرفهای او هم از جنس حرفهای همه اعضاء و صحبت های بنده خواهد بود.
ممنون مدیر عزیز:43:
اما در مشاوره حضوری چون هم حسی بیشتر هست. و توصیه کمتر احتمالا دفاع شما کم شده و پذیرش شما بیشتر خواهد بود
من اینجا هم حرفای شما رو میپذیرم:72:
الف-ح عزیز واقعا ممنونم
چیزایی که میگی فضا رو برام شفاف تر میکنه و راحتتر میتونم تصمیم بگیرم:72::72::72:
امضای maryam123 خیلی قشنگه :
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
به كجا رسيدي؟
نتيجه چي شد؟
بيا بگو وضع الانت چيه؟
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
احتمالا 4شنبه بریم مشاوره
بیشتر دلم میخواد مشاور با اون حرف بزنه
خیالم که ازش راحت بشه با قضیه آسونتر کنار میام
میدونم تصمیم درستیه اما خیلی پام میلرزه واسه انجامش
دیروز و امروز سعی کردم کمی از خودم دورش کنم ، طوری شد که دیشب بهم گفت نمیشناسمت !
خیلی سخت بود
امروز هم تا میومد که بریم تو فاز احساسات سعی میکردم بحث رو عوض کنم
گفت با اینکه دوست دارم اما اگه بخوای دیگه پیام نمیدم
منم گفتم از این کارهای انقلابی نکن!!!!
میخوام تا 4 شنبه خیلی اذیت نشه
نمیدونم باید چطور پیش برم
[size=x-large]چرا دیگه کسی نظری نمیده؟؟؟
باز افتادیم توی جزیره که!!:163:
دلم میخواست الان چند ماه دیگه بود که به قول بچه ها دوره نقاهت هم تموم شده بود و رهای رها میشدم:310:
وقتی ابراز علاقه میکنه خیلی سختم میشه ، وقتی میگه فقط تو راضیم میکنی حس میکنم دنیا به آخر میرسه
خودش میگه خوبه که !
آره اگه درست و منطقی بود ازدواجمون بهتر از این نمیشد ، اما الان تمام ذهنمو به هم میریزه و داغون میشم
بهش گفتم دیگه از این حرفا نزن!
نمیدونم کجای زندگیم اشتباه کردم که توی این قضیه گرفتار شدم
واقعا من هیچ حاشیه ای نداشتم
نمیدونم قدم هام رو چطور بردارم و از کجا شروع کنم ؟؟؟[/size]
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
عزیزم چرا اصرار داری نقش گناهکار رو بازی کنی ؟
چرا عذاب وجدان داری؟؟
اون اقا 11 سال از شما بزرگتره .. پس اگه کسی بخواد احساس گناه کنه ایشونه که باید از اول میدونست این رابطه به جایی نمیرسید و حتی اگه پیشنهادش از طرف شما بود باید عاقلانه فکر میکرد و وارد این رابطه نمیشد ..
شاید واسه این میخوای بری مشاوره که کمتر احساس گناه کنی .. ولی بذار رک بهت بگم ..
گفتی 21 سالته و 2 ساله تو این رابطه ای درسته ؟؟ یعنی زمانی که این رابطه شروع شد شما 19 سالت بود .. اون اقا با یه پسر 5 ساله و تجربه ی زندگی مشترک نمیدونست که یه دختر 19 ساله رو نباید درگیر خودش کنه با این همه مشکلاتی که داره و نمیتونه جلوشون وایسته ؟؟
داری کار رو عقب میندازی رویای صداقت ... که زمان بیشتری رو باهاش حرف بزنی به بهانه ی مشاوره .. شاید ناخوداگاه داری این کارو میکنی ولی نکن عزیزم !!
اگه اینطور که میگی مرد خوب و با ایمان و قوی ای باشه مطمئن باش تنهایی هم از پس احساسش برمیاد و نیازی به حضور تو نیست .. به فکر خودت باش .. خیالت از طرف اون راحت باشه .. یه مرد 32 ساله اگه نتونه با غم جدایی کنار بیاد مطمئن باش که نمیتونسته در اینده هم تکیه گاه محکمی واسه ت باشه ..
هر چقدر زودتر این رابطه رو قطع کنی به نفع خودته عزیزم ..
از این نقشی که توش رفتی هم بیا بیرون خواهر خوبم .. عذاب وجدان نداشته باش و فکر نکن که گناهکاری .. چون نیستی .. :46:
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
آیا باید این ارتباط رو کاملا قطع کنم ؟
یعنی نمیشه به عنوان یه همکار یا ... ؟
بدون ابراز علاقه و ...
/////////////////////////////
آقای مدیر شما که اینجایی ، خوب بیاین دیگه لووووووووووووووطفن.....:323:
//////////////////////////////
میدونم تاپیکم به زودی قفل میشه تا ظرفیت داره بیایید
///////////////////////////////
من ایشون رو معمولا دو هفته یکبار میدیدم
خودمون خیلی نمیخواستیم تا قبل از رسمی شدن و ... زیاد همدیگه رو ببینیم
یه مشکلاتی هم پیش میومد که زودتر از خیلی اتفاق نیفتاده بود ( جز اوایل که زیاد همدیگه رو میدیدیم!)
حالا هم مثل دو همکار و ...
نمیشه ؟
راستش شاید بتونم قبول کنم که به قول شما من گناهکار نیستم ، اما نمیتونم نگرانش نباشم
نمیتونم به آینده ش بی تفاوت باشم
نمی تونم بهترین ها رو براش نخوام
نمی تونم ازش بی خبر باشم
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
رویای صداقت اینهمه ما داریم حرف میزنیم بازم شما برمیگردی سر خونه ی اول !!!
اینهمه راهکار بهت نشون دادیم باز منتظری که نظرای بیشتری بشنوی یعنی در اصل روی حرفهای ما فکر نمیکنی و باز منتظر تائیدی ..
کاش حداقل با خودت صادق میبودی ..
امیدوارم موفق باشی ..
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
عزیز دلم من اصلا به اون آقا کاری ندارم. چون نه می شناسمش و نه نوشته ای ازش دیدم. اما در مورد خودت فرق می کنه. عزیزم تو الان 21 سال داری و برای یک دختر 21 ساله که سختی ها و تلخیهای زندگی رو نچشیده و تجربه زندگیش کمه، مساله غیر طیعی نیست که بخواد احساساتش زیاد باشه. اما سعی کن احساساتت رو بدست بگیری. اشتباهت از اونجا شروع شد که وقتی اون آقا گفت شرایط ازدواج رو نداره و مشکلاتش از اون دست مشکلاتی بود که تنها و تنها خودش باید حلش می کرد احساس کردی تو هم باید در حل اونها در کنارش باشی.
ببین به نظر من باید می ذاشتی اون آقا اگر زندگی با تو را می خواست به تنهایی مشکلاتش رو حل کنه چون مشکلاتش مربوط به خودش بود. و اگر نمی توانست نباید به هیچ عنوان به ارتباط با یک دختر کم سن و سال ادامه میداد.
الان هم با ادامه ارتباط با این آقا کار خودت را سخت می کنی. از ما نپرس . از خودت بپرس آیا می توانی با این آقا ارتباط داشته باشی بدون هیچ ابراز علاقه ای و در عین حال احساساتت هر روز عذابت ندهد؟ آیا می توانی در حالیکه با این آقا ارنباطت باقیست یک روزی در آینده ازدواج این آقا را ببینی و دم بر نیاوری؟
مرا یاد یکی از دوستانم می اندازی که مشکلی مانند شما داشت. او هم دختری بسیار احساساتی بود (و البته یکدنده) و البته به هیچ وجه به حرف دوستانش گوش نمی داد. آقا هم مشکل آقای طرف شما را داشت ( هر دو هم مذهبی بودند و رعایت حدود می کردند). 4 سال با هم بودند تا مشکلات آقا حل شود اما در اخر سر آقا گفت من از پس مادرم بر نمیایم و ارتباط به صورت کلی قطع شد اما با زهم با هم هم صحبت بودند مانند دو دوست معمولی .
در اخر هم بعد از 4 ماه بی خبری آقا به اصرار مادر با زن دیگری ازدواج کرد. فقط باید بودی و می دیدی این دختر در این 4 سال به اندازه 10 سال از نظر روحی پیر شد. اون آقا هم نمی توانست برای ازدواجش خودش تصمیم بگیرد و از پس مشکل مادرش بر نمی امد. به نظر من که چنین مردانی قابل تکیه کردن نیستند.
امیدوارم بتوانی جواب شوالت را خودت پیدا کنی.
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
فکر کنم باید یه تاپیک باز کنم به این عنوان که :
چطور به حرف عقلم گوش بدم ؟
چطور احساسم رو مهار کن ؟
چطور دلسوزی نداشته باشم؟
چطور بهش اعتماد کنم که خودش از پس مشکلاتش برمیاد؟!!!!!!!!!!
( خودش مشکل همه رو حل میکنه ، اما من باز نگرانم !!)
چطور منطقی باشم
من همه اینها که میگین رو قبول دارم ، هرکس دیگه هم جای من بود همین حرفا رو بهش میگفتم !
من قبلا یکی از دوست هام که توی یه دوستی غیرعقلی افتاده بود رو از اون وضع نجات دادم ، و خوب تونستم قانع ش کنم ! قدرت استدلالم خوبه !!! اما نمیدونستم چقد احساس میتونه عقل آدم رو در اختیار بگیره !!!!!:302:
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط رویای صداقت
آیا باید این ارتباط رو کاملا قطع کنم ؟
یعنی نمیشه به عنوان یه همکار یا ... ؟
بدون ابراز علاقه و ...
/////////////////////////////
آقای مدیر شما که اینجایی ، خوب بیاین دیگه لووووووووووووووطفن.....:323:
با سلام
قطع کامل بی وقفه
بستر زدایی به معنی اینکه هر چیزی که ارتباط شما را سهل می کند از جلوی دست خود دور کن.
مثلا واگذاری سیم کارت
چک نکردن ایمیل مرتبط کننده
و هر بستری که موجب ارتباط شما می شود.
ارتباط صفر منظور ماست.
یک جراحی نتیجه بخش ، مثل جراحی یک آپاندیس. درد آور، اما نتیجه مفید به همراه دارد.
باید بروی سراغ التیام جراحت های عاطفی