RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام برادر گرامی آقا آرش
من هم در شرایط شما بودم در اون زمان خیلی دعا میکردم که خدایا کی میشه من از این زن رها پیدا کنم
و همین اتفاق هم افتاد جدا شدیم .
در مشاجرها ی که کاربه طلاق کشیده میشه هردو مقصر هستیم . در اینجا چون حرفهای یکی از شما هارو میشنویم
اما من حق رو به شما نمیدهم چون حرفهای خانمتون رو نشنیدیم .
الان میگید همه دادگاه به نفع شما شده و خیلی هم خوشحالید در پوست خودتون نمیگنجید .
همین حال رو بعداز چندماهی نخواهی داشت .
فقط کافیه همسرتون ازدواج کند ناخواسته غیرت تون بجوش میاد دست خودتون هم نیست هزار بار هم بگید ما
از هم جدا شدیم قانونن زن وشوهر نیستیم. اما احساس چیزه دیگری میگه .شما فرزند هم دارید باید فکر آیند او هم باشید
شما مسول زندگی فرزندتون هستید شما متولدش کردین اگر از اول مشکل داشتید چرا پای یه بچه رو کشیدی وسط .خواستی با فزند همسرتون کوتاه بیاید .
هر دو مقصر هستید . من نمیخوام بعداز جدای اتفاقی که برای همه اونهایی که جدا میشند برای شما هم بیوفته
برادر من . بجای لج ولجبازی کمی کوتاه بیا از غرورت کم نمیشه .و زندگیتو از اول بساز .
با جدای دو زوج هیچ کس خوشحال نمیشه .
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
فکر کردم که تموم شده و ایشون جدا شدن که نظرمو توی پست قبلی رو گذاشتم. وگرنه اگه هنوز هم فرصت هست برای زندگی مشترک باید برای زندگی مشترک تلاش کرد. به هر حال پست قبلی رو درخواست می کنم مدیران حذف کنن.
موفق باشید.
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
انگار شمارش معکوس شروع شده واسه پایان ، اما هنوز تموم نشده
لحظه هایی که امروز بی تفاوت ازش عبور می کنید می تونند سرنوشت 3 نفر رو برای همه عمر تعیین کنند.
دوست ندارم اینو بگم ...... آقا آرش من خودم بچه طلاقم . شاید دختر شما هزار بار خوشبخت تر از من زندگی کنه ، شاید هیچکدوم از بدبختیهای من رو نکشه
اما هرچی اینجا از سختی و دردی که طلاق به سر من آورد بنویسم کم نوشتم ، وقتی دخترتون بزرگ شد بیشتر به عمق فاجعه پی میبرید
یکجا گفته بودید به همسرتون اعتماد ندارید. مطمئن نیستید باز هم اون اتفاق تکرار نشه؟ من شخصا فکر نمی کنم دیگه هیچوقت چنین اتفاقی بیفته اما .. فکر نمی کنید یک چنین رفتارهای سرد و بی تفاوت شما هم بی تاثیر نبوده؟
در واقع شما دو نفر بودید که می تونستید و هنوز هم می تونید یه زندگی خوب و یه خانواده خوشبخت داشته باشید. از همه مهمتر بچتون رو خوشبخت کنید ، اما فقط بخاطر یکسری لجبازیهای بیخود و زیرپوستی، یکسری احساسات بی پاسخ و سرکوب شده و نهایتا بخاطر غرور همه اینها از دست رفت ، تو این طلاق هیچکدوم شما برنده نیستید ، بی شک تو دنیا هیچکس به خوبی همسر شما براتون وجود نداره ، چون مادر بچتونه ، زنتونه و 12 سال باهم زندگی کردید
همینطور هم هیچکس هم به خوبی شما برای اون پیدا نمیشه ، و برای دخترتون هم هیچ کجا بهتر از خونه ای که توش زندگی میکرد نیست و نخواهد بود.
من هیچوقت نگفتم همسرتون بی تقصیره ، (مقصر تو همین مدت اخیر فقط منظورمه) نه اون نباید بخاطر دریافت نکردن یکسری موارد رفتاری و احساسی از سوی شما ، کار رو به طلاق می کشوند ، اما کشوند.. همونطور که شما نباید بخاطر غرور و لجبازی اینکارو میکردید ، که کردید..
هردوی شما امروز گرم هستید و فردا که از این احساست فاصله گرفتید تازه متوجه اصل قضیه میشید ، واسه همین بود که قاضی گفت همسرتون برمیگرده ، چون خودش هم میدونه که داره اشتباه میکنه ، اما از روی یکسری احساسات سرکوب شده داره گام به گام این مسیر رو باهاتون میاد.
آقا آرش منظور ما هیچوقت این نبود که رو ناراحتی ها و نیازهاتون پا بذارید ، به التماس همسرتون برید و اونو با تمام این ایراداتی که داره بپذیرید! ، نه .. بلکه ما فقط خواستیم به ادامه زندگی مصر باشید اما نه با وضعیت قبلیش ، بلکه باید همه چیز از اول ساخته بشه. چون اون زندگی یه روال بیمار داشت و برگشت به اون روال یه اشتباه محض بود.
زندگی قبلی شما فقط ظاهر خوبی داشت اما از درون خراب شده بود که من علتش رو همین مواردی میدونم که الان شما رو تا طلاق کشوند. یکسری نیاز شما داشتید که ارضا نشد و یکسری نیاز خانومتون داشت که بی جواب موند ، و این مثل یه دایره تکراری همش تکرار شد و هرکدومتون چون ارضا نشد پس طرف مقابلش رو ناخواسته بی جواب گذاشت و رابطه پوسید.
اما واقعا طلاق حق این رابطه و شما نبود.
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
آقا آرش من از تالار خداحافظی کرده بودم و نمی خواستم یه مدت پست بذارم و فقط خواننده خاموش بودم ولی وقتی تاپیک شما رو دیدم نتونستم نظر ندم.
تو رو خدا غرورتون رو بذارین کنار من به عنوان یه زن حس میکنم خانمتون نمیخواد طلاق بگیره
فکر میکنم میخواد شما کمی نازشو بکشین کمی بهش توجه کنید شما هی با هم حرف از طلاق میزنید یه بار بهش زنگ بزنید و احوالشو بپرسین براش کادو بگیرین به اندازه تمام لحظاتی که اذیت شده منتش رو بکشید.
به خاطر خودتون بخاطر دخترتون این کارو بکنید. زود هم خسته نشید اگر واقعا دوستش دارین تلاش کنید تمام فکرتونو بذارین واسه برگشتنش انقد از طلاق حرف نزنین.شاید چند ماه هم طول بکشه.
وقتی میگه میخواد با شما بیاد مسافرت یعنی اینکه داره به شما فکر میکنه اخه اگر زنی از روی تنفر طلاق بگیره که حاضر نمیشه با شوهرش بلند بشه بره مسافرت.
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
داستان قصه ماجرا......خیلی خیلی سخت تر از این حرفاست ارش خان میدونم این پستای آخرو دوست نداری بخونی آدما وقتی تو پروسه انتخاب قرار میگیرن کمک میخوان و زمان انتخاب تایید اینجا اما اینبار کسی انتخاب شمارو تایید نمیکنه.کاملا متوجه شدید بچه ها همه و همه گاها التماس میکردن که زندگیتونو حفظ کنید اما انگار این سیل خروشان کاری به موانع سرراهش نداشت مسیر ویرانگری خودشو رفت و رفت و حالا به هدف نهایی نزدیکه. خسته ای روحت جسمت فکرت.حق داری من کاری به روزای گذشته ندارم امروز و فردارو میبینم.همونطور که فکور عزیز گفت هرجقدر از مشکلات بچه های طلاق بگیم کمه مخثوصا که فرزند شما دختر و در سن حساس و نیازمند محبت پدر و مادرشه.نمیدونم خانومتون چی تو دلش میگذره مامان من هم مصرانه تا آخرین قدم واسه طلاق توافقی رفت همین طور بابا اما در نهایت پاهاش کشش محضر رفتن نداشت.و طلاق انام نشد هرچند زندگی الانشون کم از جدایی نداره اما حداقل هردوشون تو یه خونه کنار بچه هان.این روزا اروم ترزندگی کن مشعله کاریتو کم کن خودتو واسه زندگی جدید اماده کن ببین چه کاره ای!!!!!میتونی حتی تصورشو بکنی!!!
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام مجدد آقا آرش.
میدونم بعد از دو سال قهر و اختلاف خسته هستید و آرزو دارید خلاص شوید. در آستانه بریدن هستید و برای ذره ای آرامش لحظه شماری میکنید. اما آنقدر طرفین درگیر بگیر و بستان حق "خود" شدید که عدالت رو از یاد بردید. سعی میکنم قضاوت نکنم، پس با آرامش ادامه این پست رو بخونید. تصمیم شما در انتها طلاق باشه یا نه، هنوز دوستتون خواهم داشت و ذره ای از احترامی که برای شما قائل هستم کاسته نخواهد شد. :-)
آقا آرش همسر شما خطایی کردند و الآن پشیمان هستند. نمیخواید غرورتون رو کنار بگذارید و ببخشیدشون؟ باشه، موردی نیست و طلاق بگیرید ولی بیاید پسایند این تصمیم رو با هم بررسی کنیم.
عواقب طلاق از همسرتون:
- دختر کوچولوی شما معنی احترام و محبت بین زن و شوهر رو درک نمیکنند. در چند سال اخیر بجای لحظاتی شاد و زیبا که حق هر کودکی هست، دعوا، قهر و جدا زندگی کردن شما و همسرتون رو تجربه کردند. بعد از طلاق هم تنهایی، بلاتکلیفی و احتمالاً کنار آمدن با نامادری رو تجربه میکنند. شما و همسرتون هر دو به این گل نوشکفته ظلم کردید، و دارید ظلم میکنید. هیچ فرزندی سزاوار این زندگی نیست.. شما مسئولید و دختر شما به گردنتون حق دارند.
- دختر کوچولوی شما از نوازشهای مادرش محروم میشوند. پس فردا که بزرگتر شدند و خلاء کمبود محبت را در قلبشون احساس کردند، ممکنه خدای نکرده به روابط دوست دختر-دوست پسری تن دهند. بدونید جدایی شما و همسرتون محرک اصلی بوده.
- همسر شما مثل هر مادری حق دارند فرزندشون رو در آغوش بگیرند، ببوسند و نوازش کنند. ایشون برای فرزندش خیلی بیشتر از شما زحمت کشیدند پس دخترتون رو از ایشون نگیرید، به خدا بی رحمیه. کافیه چند لحظه به دوران کودکی خودتون رجوع کنید. تصور کنید شما و مادرتون را از هم جدا میکردند... فکر آن درد آور نیست؟
- همسر شما ممکنه الآن سن و سالی ازشون گذشته باشه. شما مرد هستید و راحت تر میتونید برای ازدواج اقدام کنید. اما همسر شما مشکلتر میتونند ازدواجی موفق را تجربه کنند. این مسئله بُعد اخلاقی تصمیم طلاق شماست... خدا رو خوش نمیاد همسرتون رو در برزخ رها کنید و بذارید برید. میتونید تا آخر عمرتون با این ظلم کنار بیاید؟..
- هم شما و هم همسر شما آرامش رو در جدایی میبینید، در صورتی که آرامش رو باید در وجود همسر پیدا کنید. بجای اینکه با خودتون و غرورتون مبارزه کنید، دارید همدیگه رو سلاخی میکنید غافل از اینکه بجای آرامش افسردگی را بعد از طلاق تجربه میکنید. :-(
موارد بالا مربوط به همین دنیایی فانی خودمان بود. بین شما و وجدان شما... بگذارید با زبان شما موارد دنیای آخرت رو هم بازگو کنم، مواردی که بین شما و خدای شماست.
روز حساب رو تصور کنید. وقتی همسرتون با دلی پر از افسوس و چشمانی گریان پیش روی شما حاضر میشوند... بخاطر تنبیه بیش از اندازه ای که کردید، و ظلم گرفتن دخترش از او شکایتش را پیش خدا میبرد را تصور کنید...
دخترتون که بخاطر تصمیمی سرنوشت ساز زندگی اش تباه شده و انگشت اتهام را به سمت شما و مادرش دراز میکند را هم فراموش نکنید.
توصیه میکنم از الآن دنبال پاسخی برای خدای خودتون باشید :-)
فقط یک جمله رو عرض میکنم: آرش آقا، در ناراحتی و سرخوردگی تصمیم نگیرید، چون پشیمان میشید.
یکی از استادان دانشگاه میگفت: پسر 2 ساله ام مدام سمت اجاق میرفت. هر بار جلوی او را می گرفتم و به او تذکر میدادم که سمت اجاق نرود، به او میگفتم اجاق داغ و سوزان است... اما گوشش بدهکار نبود. دفعه بعدی حوله ای خیس را روی اجاق گذاشتم، دست پسرم را گرفتم و روی حوله گذاشتم تا بدون اینکه بسوزد، متوجه شود اجاق گرم است... اما باز پسرم سمت اجاق رفت. این بار جلوی او را نگرفتم، دستش را به اجاق زد و انگشتش تا حدودی سوخت.
آقا آرش، امیدوارم شما قبل از رسیدن به مرحله سوختن به موقع به خودتون بیاید و از تجربه دوستان استفاده کنید. خوب فکر کنید، سرنوشت خیلیها در گرو تصمیم شماست.
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام
من نمیخوام هیچگونه دخالتی توی تصمیم شما بکنم .میدونم اگه میگید به اخر قصه نزدیک شدم یعنی چی.
میدونم خیلی بیشتر از اونی که شما نوشتین وما خوندیم تلاش کردید واسه حفظ زندگیتون وپاشیده نشدنش.
اما از دوستان هم میخوام کسی رو مقصر کنن .من هم کسی رو مقصر نمیکنم ودر مورد 50%سهم اقاارش تو این زندگی حرف میزنم .
من خودم به شخصه مخالف جدایی وطلاق هستم وقبلا هم گفتم بدترین شرایط رو تحمل میکنم ولی به فکر طلاق نمی افتم.
اما دیگه نمیشه بیشتر ازین از یه مرد توقع داشت تا بر خلاف طبیعتش عمل کنه وبیشتر ازین بقول معروف منت بکشه.
نمیگم دلجویی نکنه برعکس .زندگی 3نفرشون خیلی بیشتر ازینا اهمیت داره ولی مگر نه اینکه طرفین باید کوتاه بیان ببینید بنظرم اگر خانم میلشون به ادامه رابطه بود 2سال قهر و اختلاف کش پیدا نمیکرد .
اگه باز اقا ارش کوتاه بیاد و کارو تموم نکنه باز این سیکل معیوب ادامه پیدا میکنه که جز فشار عصبی وروحی چیز دیگه نداره .
بالاخره ادم خسته میشه از تو برزخ بودن وبلاتکلیفی.
ارزوی قلبی من وهمه دوستان بهم نخوردن این زندگیه اما عمر هم داره میگذره بدون هیچ ثمری بنظرتون خودمون چقدر میتونستیم اینجوری بلاتکلیف بمونیم :
خونه ای داشته باشیم اما توش تنها باشیم .همسری داشته باشیم اما از اغوشش محروم باشیم.
و.......
اقا ارش میفهمم خیلی تحت فشار روحی هستید دوران سختی رو پشت سر میگذارید اینو شنیدم اگه حتی 100 سال هم قهر ودعوا ادامه پیدا کنه وطرفین از هم متنفر هم باشن"که شما ها نیستید"لحظه طلاق وجدایی وهمچنین مدتی بعد ازون خیلی سخت وسنگینه.
امیدوارم هر چی بصلاحتونه پیش بیاد واینو بدونید ارزوی قلبی همه ما سعادت وخوشبختی شما دوست عزیزه.
البته اینا صرفا نظر شخصیه منه.نمیدونم شاید درست نباشه.:72::72::72:
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام.
میدونم حتما خیلی تلاش کردین. ولی اشکال نداره اگه بازم بدوید. شما بچه دارین و این خیییییییییییییییلی مهمه.
دویدن و تلاش مرد برای حفظ زندگیش خیلی ارزشمنده و خانمتون هیچوقت نادیده ش نمیگیره.
من دارم از زندگیی میرم بیرون که از بس تنهایی تلاش کردم همه بدنم درد میکنه، نامزد من هیچ دست و پایی نزد برای نجات این زندگی و حالا دین به هم خوردن این ازدواج به گردنشه و امیدوارم روزی تقاصش رو پس بده.:302:
اجازه ندید حتی کوچکترین سهمی در رابطه با پاشیدن این زندگی نصیب شما بشه که شما مسئول خواهید بود.
امیدوارم زندگیتون سر و سامون تازه ای بگیره:323::72:
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
صیغه طلاق خونده شد؟
اون جور که من اطلاع دارم ، حکم دادگاه تا سه ماه سندیت داره و بعد از سه ماه دوباره باید از دادگاه حکم بگیرید
اگر طلاق گرفته اید ، برای آغازی دوباره نیاز به همدردی ها و راهنمایی ها دارید ....
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
من فکر کنم در دو سه تا تاپیکی که به علت گذشتن از حد مجاز تعداد پست ها بسته شد به طور مفصل همه چیز رو گفته باشم.
کل جریان از نگاه من بیان شده و بنابراین اگر تصور میشه من مرد خوب و قهرمان داستان هستم طبیعی هستش.
بارها خودم گفتم کاش خانم بنده هم میومد و از نگاه خودش داستان رو میگفت.
من همه راهایی که با توجه به خلقیات و شخصیت خودم میتونستم برم رو در این دوسال رفتم، من بار ها و بارها ازش خواستم برگرده در هر فرصتی که دیدمش
در برابر قاضی گفتم برگرد و من مهریتو رو میدم حتی به قاضی گفتم بگید کل حقوقم رو به حسابش بریزن، مهریه خودش رو ماهانه ازش برداره و بقیه رو هم خرج خونه کنه.
به قاضی گفتم همینجا تعهد میدم اگر رفتاری داشتم که باز احساس ناراحتی کرد طلاقش میدم، که قاضی گفت اصلا بازداشتت میکنم.
قاضی گفت به ایشون گفت برید یکی دو ماه مثل همخونه با هم زندگی کنید و اگر نتونست تو رو راضی کنه برگرد و طلاقت رو بگیر.
حتی گفتم خونه ایی که توش هستی رو خالی نکن من اجارشو میدم تا فکر نکنه اگر برگشت نمیتونه بره سرجای اولش.
جوری شد که من هم خسته شدم و به قاضی گفتم این بر نمیگرده حکم رو بدید بریم،
من باید چی کار کنم؟دوستان، من یک طرف زندگی هستم، این خانم برای برگشتش نمیدونم چی میخواد،
باید به دست و پاش بیافتم؟باید گریه کنم و التماس کنم؟هرگز اینکار رو نمیکنم، حاضرم از حقم بگذرم و حقی اضافه بهش بدم اما التماس نمیکنم و به دست و پای هیچ احدی نمیافتم.
اگر برگشت باید با رضایت خودش باشه نه دلسوزی و ترحم یا از سر باز کردن اصرار های من
اون بیشتر از من باید برای بچه نگران باشه و دلسوز باشه، اون مادره،
هنوز صیغه طلاق خونده نشده، بعد از گرفتن حکم اصرار داشت که بریم دفتر خونه من گفتم باید دو سه روز به خودم فرصت بدم تا از نظر روحی کاملا آماده بشم.
من دارم خودم رو برای لحظه طلاق آماده میکنم، میدونم سخت خواهد بود و اذیت خواهم شد.باید بتونم در اون لحظه محکم بایستم.
نکته جالب این بود که خانمم مرتب میگفت طلاق به معنی تموم شدن نیست میشه بعدا اگر پشیمون شدیم باز برگردیم، اینو دو سه بار گفت.
قاضی بهش گفت تو فکر میکنی مثل الان منتظرت میمونه؟ اون الان دلش خوشه که زنشی، فردای طلاق میره دنبال زندگی خودشه، دیگه تو راه برگشت نداری.
من سعی میکنم قبل از طلاق رسمی حتما یک شب شام بریم بیرون با بچه البته.