RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
راما یه سوال ازت دارم .... قبل از اینکه یه تاپیک جدید برای حل مشکلم باز کنم می خوام اینو بدونم : 1-زمانی که اون آقا پسر ازت خواست که دیگه با هم نباشید تو اصرار و التماس کردی ؟؟؟ یا مثلا با دلیل و منطق سعی کردی رابطه ای که برات ارزش داشت حفظ کنی یا نه ؟
2-قبلا هم از این جور مسائل بینتون پیش اومده بود که مثلا دعوا کنید یا کات کنید و از این چیزا ؟
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
رهاي عزيز ممنونم بابت قوت قلبي كه بهم ميدي:72::72:
نهال جان
1-زماني كه ازم خواست با هم نباشيم، من اصرار و التماس نكردم، اما ازش دليل خواستم، گفتم قبل از اينكه دليلش رو بدونم حق نداره بره، يه بار رفتيم بيرون، يه توضيحاتي داد درباره دليلش كه من رو قانع نكرد... اما ديگه اشك و زاري نكردم كه بمونه
فقط بهش گفتم كه هيچ وقت نميبخشمش... گفتم نميبخشمت چون بازيم دادي... اونم انكار ميكرد فقط
2-ما دعوا ميكرديم گاهي، اما زياد جدي نبود بحث هامون، بعضي اوقات من كوتاه ميومدم، و اكثر اوقات اون حرف رو عوض ميكرد تا كش پيدا نكنه
يه بار ديگه با هم كات كرده بوديم، حدودا 20 روز طول كشيد قهرمون، البته مقصرش من بودم، و آشتي كردنمونم اتفاقي پيش اومد، كه داستانش مفصله.... فقط تا اين حد بگم كه دفعه اول نه اون پيش قدم شد نه من
اما اين بار اون پا پيش گذاشت :227:
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
سلام دوست عزیز
من اگر جای شما بودم، با خودم سنگام و وا میکندم، فکر مییکردم ببینم چقدر دوستش دارم یا چقدر بودنش تو زندگیم ارزشمنده
اگر برام ارزشمند بود، حتما فارغ از روابط گذشته و فقط با استفاده از تجربه های سودمند گذشته یه فرصت دیگه به خودم و خودش میدادم
وگرنه همونجوری که دلم و شکونده بود و رفته رابطه را تمام شده اعلام میکردم
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
راما جان
کار درستی کردی و حرف درستی زدی. اگر موضع مهمی باشه تلفنی هم میتونه بگه. الان که موقعیت و موضع تو رو
دیده 2 نکته وجود داره. یا میره چون شرایط و قضد ازدواج نداشته و تنها دلش تنگ شده و میخواد دلایلی بیاره.
یا اینه اتفاقا اگر قصدش ازدواج باشه از مقاومتت خوشش میاد و چاره ای براش جز خواستگاری نمیمونه.
الان هم اگر ازش خبری نیست برای اینه که یا نا امید شده از دوستی با تو کلا ، یا داره سنگاش رو با خودش وا می کنه
واسه ازدواج. محکم باش. نذار احساست به عقلت غلبه کنه تو این مدت. اینطوری عزت خودت رو حفظ کردی دوست
خوبم. اون وقتی راهی جز خواستگاری رسمی برای ازدواج باهات پیدا نکنه مجبور میشه بیاد خواستگاریت و از دوستی
و اصرار به اون دست برداره.
:72:
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
راما جان خوشالم كه اينقد منطقي هستي ببين نامزد منم بعد از يه ماه برگشت منم چون دوسش داشتم خيليييي ؛ قبولش كردم اما فكر كنم به يه هفته نكشييد كه باز قهر كرديم و كات كردم ميدوني چرا؟ چون اين يك ماه دوري باعث شد بفهمم چقد خودمو به خاطر اون نديد گرفتمو كوتاه اومدم اما اين دفعه كه خواست بازم بهم گير بده و اذيتم كنه منم واسه هميشه گذاشتمش كنار هر چند خودش باز دعوا درست كرده بود و بهم گفت منو نميخواد و با يه بهونه كوچيك قهر كرد اما منم ديگه هيچي نگفتم تا دو روز بعد باز اس ام اس داد دلم تنگ شده خيلي پيام داد اما من ديگه جواب ندادم چون نميخوام بازم بياد و بازم با احساسم بازي بشه .. مواظب باش نذار با احساست بازي بشه .
يه پيشنهادم دارم برات براي اينكه بهتر با اين جريانات روبرو بشي تاپيكهاي مشابه با خودت هست توي سايت اونا رو بخون . به من خييييييلي كمك كرد .
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
سلام رامای عزیز
چند روز پیش که برام پاسخ میذاشتی و راهنماییم می کردی نمی دونم چرا فکر کردم خودت یک خانم هستی که ازدواج موفقی داشته و الان داره شعار میده (البته حرفات رو قبول دارم ها) اما الان می بینم که وضعیت تو از غم انگیز تره واقعا ناراحت میشم این چند روزه اینجا تاپیک های تکان دهنده ای خوندم
همش فکر میکنم چرا فرهنگ ما این شکلیه؟ چرا آدمها به خودشون اجازه میدن که احساسات دیگری رو به بازی بگیرن؟
تنها کاری که از دستم برمیاد اینکه برات آرزو کنم که بتونی تصمیم درستی بگیری اما یه چیزی رو هم فراموش نکن اونم اینکه یه درصد خیلی کمی وجود داره که این آقا واقعا مشکلی براش پیش اومده پس شاید اگه ازش بخوای یک دلیل قانع کننده و منطقی برات بیاره بد نباشه ولی اگه دلیل خوبی برای کارهایی که تا الان انجام داده نداره بهتره که فراموشش کنی چون حتی خواستگاری وازدواج هم نمیتونه این جور آدمهای ناپایدار رو اصلاح کنه
موفق باشی عزیزم