RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saeeded
بله ! گذشت زمان همه چیز رو مشخص میکنه ...
گریه و التماس اونم برای غریبه (حتی اگه استادتون باشه ) به نظرم نشانه ضعف هست و اینکه اجازه میدین هرجور که خودش صلاح میدونه باهاتون رفتار کنه .
خوشحالم که تو نحوه ارتباطتون تجدید نظر کردین.
موفق باشین
آره قبول دارم.
رفتارم دفعه قبل خیلی اشتباه بود. این دفعه اصلا دلم نمی خواد گریه یا التماس کنم. به هیچ وجه. یعنی اگه قرار باشه با گریه و التماس من این رابطه ادامه پیدا کنه، می خواهم هیچ وقت ادامه پیدا نکنه!!!
تنها در صورتی خوشحال خواهم شد که خودش با منطق به این نتیجه برسه که رابطه رو قطع نکنه. نه این که به اصرار من
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
عزیزم اون طور که من متوجه شدم ایده اصلی مقاله ها مال استاد هستش...پس به نظر من طبیعی هم هست که اسم اون اول باشه...من خودم این کارا کردم...به هر حال استادت ایده داده و در مسیر ریسرچ هم کمکت کرده!!!
به نظرم حواست باشه چون میخای ازش توصیه نامه بگیری و دستت خیلی باز نیست که بخوای باش چونه بزنی!!
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم (دعوای استاد و دانشجو)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط لبخند :-)
عزیزم اون طور که من متوجه شدم ایده اصلی مقاله ها مال استاد هستش...پس به نظر من طبیعی هم هست که اسم اون اول باشه...من خودم این کارا کردم...به هر حال استادت ایده داده و در مسیر ریسرچ هم کمکت کرده!!!
به نظرم حواست باشه چون میخای ازش توصیه نامه بگیری و دستت خیلی باز نیست که بخوای باش چونه بزنی!!
آره لبخند جان. در مورد مقاله اول ایده اصلی مال استادم بود. من این رو قبول دارم. اون شب یک مقدار عصبی بودم و سر یه قضیه خیلی اعصابم از دستش خورد بود. رفتارم بد بود و نباید اون حرف رو می زدم و واقعا پشیمونم. حتی عنوانی که برای این تاپیک گذاشتم تو زمانی بود که کاملا تحت تنش بودم و الان اصلا عنوان تاپیکم رو نمی پسندم. اون موقع احساس می کردم کاملا حق با من بوده ولی یه کم که عصبانیتم خوابید حق رو به استادم می دم که عصبانی بشه.
حالا اگه وضعیت به همین منوال ادامه پیدا کنه، دیگه فکر کنم باید قید توصیه نامه و مقاله ها رو بزنم.
البته ته دلم کمی روشنه. احساس می کنم گذشت زمان وضعیت رو بهتر کنه
الان در مرحله صبر هستم که خیلی هم برای آدم کم صبری مثل من سخته. دوست دارم یکی بیاد و بهم بگه آخرش چی میشه.
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
من یکی دو روز پیش اینجا پست گذاشتم اما نمیدونم چرا الان نیست!!!
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
سلام دلسوخته جان
به اطلاعیه های سایت توجه نکردی حتما، خودشون گفته بودن تو روزهای قبل پست نذارین چون ممکنه حذف بشه.
اگه میشه لطف کن دوباره بنویسش برامون، بدونیم چی نوشته بودی...
منتظر خبرهای خوب هستیم ازت:72:
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
تو پست قبلی که پاک شد نوشته بودم الان حدود دو هفته از دعوای من و استادم می گذره. نمونه ها رو هم هفته پیش دادم به دانشجوش که به دستش برسونه و خودم اصلا با استادم تماس نگرفتم که بگم نمونه ها رو به دانشجوش دادم. امروز هم با دانشجوش تماس گرفتم و فهمیدم که نمونه ها رو به دست استادم رسونده.
تو این مدت هیچ خبری از استادم نشده. یعنی نه جوابی به ایمیل مرتبط با مقاله ام داده. نه جوابی به اون ایمیلی که توش عذرخواهی کرده بودم. نه در ارتباط با نمونه ها... هیچی.
البته می دونم که با شرایط به وجود اومده من نباید اصلا انتظار داشته باشم که اون با من تماس بگیره. از طرفی می ترسم اگه خودم تماس بگیرم پیش خودش بگه پس معلوم شد همه حرفای توی ایمیلش الکی بوده و هدفش همین بوده که دعوا رو بخوابونه تا اسمش تو مقاله ها بمونه. یعنی پیش خودش فکر کنه که حرفای تو ایمیلم همه ظاهرسازی و تظاهر باشه که منو به هدفم برسونه. (ولی واقعا اینطور نبود. اون ایمیل رو وقتی نوشتم یارها و بارها خوندم قبل از این که بفرستم. و هر بار که خوندم کلی گریه کردم. همش حرفای دل بود)
ولی مطمئنم حتی اگه استادم من رو بخشیده باشه به خاطر غرورش هم که شده با من تماس نمی گیره و انتظار داره من باهاش تماس بگیرم.
الان واقعا نمیدونم باید چیکار کنم. از طرفی می ترسم باهاش تماس بگیرم و اون منو نبخشیده باشه و باهام بد برخورد کنه. یا فکر کنه من فقط به خاطر منافع خودم و ظاهرسازی اون ایمیل رو زدم. از طرف دیگه فکر می کنم اگه منو بخشیده باشه من باید باهاش تماس بگیرم.
نمیدونم زنگ بزنم یا ایمیل. حتی نمیدونم زمان مناسبی برای تماس من هست یا هنوز باید صبر کنم
می ترسم ایمیل بزنم و باز جواب نده. تازه امکان سو تفاهم تو ایمیل بیشتره. چون لحن آدم مشخص نیست. اما از زنگ زدن هم می ترسم. چون ممکنه یه چیزی بگه و من نتونم جواب خوبی بهش بدم یا یه وقت چیزی بگم که کار رو خراب تر کنه. چون توی تماس تلفنی دیگه فرصت فکر کردن و بالا پایین کردن جواب رو ندارم.
حتی نمیدونم اگه زنگ زدم چی باید بگم.یعنی باز عذر خواهی کنم. یا فقط بپرسم تصمیمش برای روابطمون چیه یا ...
خلاصه این که حسابی سر در گم هستم
منتظر راهنمایی هاتون هستم
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
سلام عزیزم
اینقدر نگران نباش، درست میشه:72:
به نظر من بهترین راه ملاقات حضوری است... ای کاش شرایطی مهیا بود بتونی حضوری ببینیشون... اینطوری خیلی
بهتره... آره تو ایمیل و یا باتماس تلفنی نمیشه... یه وقتی بذار روزایی که می دونی دانشگاه هست یا تو اتاقش
هست یا حتی برو محل کارش، دست پر هم برو یعنی کاری کرده باشی، ایده جدیدی، مقاله جدیدی ، مطلب علمی
جدیدی که بشه روش کار کرد و خلاصه جوری که بشه بعد از مطرح کردن اون مسئله باهاش حرف بزنی راجع به
مسئله پیش آمده
برات دعا می کنیم که حل بشه و زودتر خیالت از این موضوع راحت بشه:72:
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ستاره خوشبخت
سلام عزیزم
اینقدر نگران نباش، درست میشه:72:
به نظر من بهترین راه ملاقات حضوری است... ای کاش شرایطی مهیا بود بتونی حضوری ببینیشون... اینطوری خیلی
بهتره... آره تو ایمیل و یا باتماس تلفنی نمیشه... یه وقتی بذار روزایی که می دونی دانشگاه هست یا تو اتاقش
هست یا حتی برو محل کارش، دست پر هم برو یعنی کاری کرده باشی، ایده جدیدی، مقاله جدیدی ، مطلب علمی
جدیدی که بشه روش کار کرد و خلاصه جوری که بشه بعد از مطرح کردن اون مسئله باهاش حرف بزنی راجع به
مسئله پیش آمده
برات دعا می کنیم که حل بشه و زودتر خیالت از این موضوع راحت بشه:72:
ممنون ستاره جان.
اما امکان این که بتونم بدون قرار قبلی ببینمش اصلا وجود نداره. که اونم باید قبلش بهش زنگ بزنم و راضیش کنم که قرار ملاقات بذاره.
اما بازم حتی اگه قرار بذاره، مطرح کردن کار جدید یه جور نفی حرفام تو ایمیل نیست وقتی هنوز استادم تصمیمشو بهم نگفته؟
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
به نظر من تماس بگیر باهاش، چیزی راجع به کار و مقاله نگو
فقط بگو استاد چه روزی دانشگاه هستین یا کجا و چه ساعتی می تونم ببینمتون....
ولی صحبتی رسمی از کار و مقاله نکن
اون حتما بهت میگه فلان روز دانشگاه هستم، اگه گفت چی کار داری بگو استاد حضوری خدمتتون مطرح می کنم
قطعا نخواهد گفت نمی خوام ببینمت!!!
توکل به خدا، ان شالله درست میشه، حضوری باهاش حرف بزن و به همه این درگیری های فکریت خاتمه بده.
موفق باشی:72:
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
امروز به استادم زنگ زدم و باهاش صحبت کردم.
اولش خیلی جدی و رسمی مثل غریبه ها برخورد کرد. گفتم اگر ممکنه جلسه بگذارید. گفت برای چی. تلفنی بگو. گفتم اگه اجازه بدید حضوری صحبت کنیم. یه کم اصرار کرد که بگو برای چی. اما وقتی دید نمی تونم بگم گفت باشه جلسه می گذاریم اما بگو که من ذهنم آمادگی داشته باشه. وقتی بهش کارهایی که فکرش رو کرده بودم گفتم گفت اینا به جلسه نیاز نداره. گفت که هنوز اصلاحات مقاله 2 رو نخوندم بنابراین فایده نداره که براش جلسه بگذاریم. بعد راجع به یه کنفرانس صحبت کردم که گفت اونم برام ایمیل کن به جلسه نیاز نداره. گفت دیگه چیکار داشتی. گفتم اصلش همینا بود. نمی دونستم چه جوری مطرح کنم. که آخرش موقع خدافظی گفتم من رو بخشیدید؟ که دیگه شروع کرد به صحبت راجع به مسائل اتفاق افتاده. منم آروم آروم اشک می ریختم.
منو بخشیده بود. می گفت اتفاقا خوب شد که این اتفاق افتاد تا تو بتونی خیلی چیزها رو یاد بگیری. بعد توضیح داد که اسمم بنا به دلایلی نباید تو مقاله 1 باشه. برام نقش هر کدوم از آدمای درگیر توی کار رو بر شمرد و گفت تو برای انجام پروژه ات مدیون کسی هستی که نمونه ها رو بدون هیچ چشمداشتی برات تهیه کرده بود و اصلا اسمش توی کار آورده نشده. گفت که تو حتی مقاله 2 رو هم مدیون اون شخص هستی اما تو کار مقاله 2 چون موضوع اصلی پروژه خودت بوده اسمت اول می مونه. اما در عوض اسمت از مقاله 1 حذف میشه.
بعد گفت که دیگه با هم دیسکانت می شیم. گفت براش تجربه شده که در مورد دانشجوهای بعدیش سعی نکنه بعد از فارغ التحصیلی رابطه رو ادامه بده و اونا رو تو کارای خودش دخیل کنه. که بعد توقعشون بالا بره. (البته من تو این زمیته حرفشو صد در صد قبول ندارم. ما هر دو اشتباه کردیم. اگه اول کار این مسائل رو بهم توضیح داده بود و سهم علمی من تو کار رو مشخص کرده بود شاید هیچوقت شرایط این جوری نمی شد. ماه ها اسم من اسم اول مقاله بود و این باعث شده بود من هیچوقت فکر نکنم که حضور من در جایگاه نویسنده اول، حقم نیست. بنابراین وقتی اسمم رو جا به جا کرده بود من حالت تدافعی به خودم گرفته بودم. یکی از دوستان همدردی راهنمایی کرده بود که اشتباه اصلی کار ما همین بوده که از اول مرز ها رو مشخص نکردیم. حالا هم می دونم حذف کامل اسمم از مقاله 1 جنبه تنبیه داره و اگه این اتفاقات لعنتی نمی افتاد اسمم حذف نمی شد بلکه اسم اون شخصی که نمونه ها رو آماده کرده بود هم اضافه می شد. اما حالا...)
خلاصه این که گفت تو تازه دانشجوی خیلی خوبی بودی. و اگه کس دیگه ای جای تو بود ممکن بود مسائل خیلی بدتری اتفاق بیفته. گفت که از تجربه ای که از روابطش با من کسب کرده، در مورد دانشجوهای آیندش حتما استفاده می کنه (من اولین دانشجوی استادم بودم. استادم جوونه و تازه وارد حیطه استادی شده. البته مشاور یا راهنمای 2 داشجوهای زیادی بوده اما من اولین دانشجویی بودم که اون استاد راهنمای 1 ام بود)
گفت خارج رفتنتو سفت و سخت دنبال کن. تجربه هایی که این جا بدست آوردی قطعا تو دانشگاهای خارج از کشور خیلی کمکت می کنه.
آخرش گفتم پس دیگه جلسه نگذاریم؟ گفت من ضرورتی حس نمی کنم. اما اگه فکر می کنی احتیاج داری بیشتر حرف بزنیم می تونی برای هفته بعد هماهنگ کنی. گفت فردا هم دانشگاه هستم. اگر خواستی می تونی هماهنگ کنی و بیایی.
اما من هیچی نگفتم. بعد گفت چرا گریه می کنی. باید خوشحال باشی که این تجربیات رو بدست آوردی. منم گفتم دست خودم نبود و خداحافظی کردیم.
نمیدونم با وجود این همه حرفایی که زد آیا واقعا جایی برای ملاقات می مونه. چون دیگه نمی دونم چی باید بگم. اگه برم اون قطعا چیزهایی خواهد داشت برای گفتن چون همیشه سر منبر رفتن و نطق کردنش خوبه. اما من فقط باید سکوت کنم و گوش کنم. هر چی الان فکر می کنم با وجود حرفایی که زد چیزی به نظرم نمیرسه که بهش بگم
دلم خیلی گرفته... خیلیییییییییی
نمی دونم. کاش این جوری نمی شد. چقدر کار کردن با اون رو دوست داشتم. ولی شاید باید این اتفاق می افتاد تا من بتونم گذشته مو کات کنم و جدی تر به آیندم فکر کنم. گرچه تا قبل از این اتفاقات مخصوصا دعوای اولمون چند ماه پیش، همه آیندمو هم وابسته به استادم می دیدم.