RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
دریا جان با خوندن مطالبت واقعا ناراحت شدم
اما به خاطر صبر زیادت باید به خودت افتخار کنی
اینکه میگی برادر شوهرت که ازت کوچکتره دست روت بلند کرده واقعا این اتفاق افتاده ؟ آخه سر چی ؟ چطوری اینطوری شد ؟
چرا شوهرت چیزی بهش نگفت ؟
اینکه شوهرت به خونوادش خیلی اهمیت میده و اونا هم هی ازش حمایت میکنن واقعا آزار دهنده س
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط MGP
دریا جان با خوندن مطالبت واقعا ناراحت شدم
اما به خاطر صبر زیادت باید به خودت افتخار کنی
اینکه میگی برادر شوهرت که ازت کوچکتره دست روت بلند کرده واقعا این اتفاق افتاده ؟ آخه سر چی ؟ چطوری اینطوری شد ؟
چرا شوهرت چیزی بهش نگفت ؟
اینکه شوهرت به خونوادش خیلی اهمیت میده و اونا هم هی ازش حمایت میکنن واقعا آزار دهنده س
شوهرم اون لحظه فقط مي خواست همه ازش حمايت كنن و من رو مقصر بدونن، برا همين براش مهم نبود كه برادرش يا كلا خونوادش با من چي كار مي كنن. نمي دونين كه وقتي ياد اون صحنه مي افتم از شوهرم به اندازه همه دنيا متنفر ميشم.
شوهر من بچگي مي كنه و هنوز به اون قدرت نرسيده كه بتونه من و خودش رو به عنوان يه خونواده حمايت كنه، اين وسط هم خونوادش مي شن كاسه داغتر از آش.
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
مشکل روانی دارن همسرتون ( عذر می خوام از صراحت گفتار )
اگه خانوادش قبول نکنن ، نمی تونید زندگی کنید ! به هیچ عنوان ! حالا هرچقدر دوستان بیان بگن تلاش کن و ... !
همسرتون کودک هست هنوز ، باید خانواده ایشون حداقل راه رفتن رو یادش بدن تا نوبت به شما برسه
پ.ن : وقتی خوندم برادر شوهرتون دست بلنده کرده ، با اینکه غریبه هستید ، واقعا اعصابم خورد شد ! همچین قضیه ایی برای خواهرهام پیش بیاد ، جدا دست اون طرف رو خورد می کردم !
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
سلام دريا جان
من هم از خوندن تاپيکتون خيلي متاسف شدم.اميدوارم با کمک خدا بهترين تصميم رو بگيريد.
چند چيز به نظرم مياد:
1- زياد به دست بلند کردن برادر شوهرت و عدم حمايت شوهرت فکر نکن چون شوهرت در اون لحظه بسيار عصباني بوده و اصلا حالت عادي نداشته و نميشه توقع يک برخورد عادي رو داشت. اين رو زياد جدي نگير.
2-خودت به تنهايي بدون حضور شوهرت پيش يک روانپزشک (نه روانشناس) برو.همه چيز رو تعريف کن ببين اصلا اين حالتها درماني داره؟آيا با موردهاي مشابه برخورد داشته که درمان شده باشند و اگر درمان پذيره آيا ارثي نيست(براي بچه دار شدن و ...)؟! اگر درمان پذير نباشه که کلا ادامه روند فکر نميکنم منطقي باشه.
3-اگر درمان پذير باشه باز هم بدون با خانواده غير منطقي که اون داره زندگي سختي رو در پيش داري(چون اونا مطمئنا اين رفتارهاش رو ميشناسن و اگر منطقي بودن راحت حرفاش رو قبول نميکردن). با اين ديدگاه (البته در صورت همکاري شوهرت براي درمان) وارد زندگي شو. اگر آدم توقع زندگي ايده آل رو نداشته باشه احتمالا بيشتر گذشت ميکنه و کمتر دچار کشمکش ميشه.
4-در اين فاصله هم زندگي خودت رو با زندگيهاي ايده آل ديگران مقايسه نکن.سعي کن به افرادي فکر کني که نه شغلي دارن نه پدر مادرشون حمايتشون ميکنه و با شوهري خيلي غير عاديتر مجبور به ادامه زندگي هستن يا طلاق ميگيرن و با انجام کارهاي سطح پايين به زندگي سختشون ادامه ميدن.
با حمايت و مشورت خانواده سعي کن بهترين تصميم رو بگيري (شما حمايت پدر مادرت رو داري که خيلي نعمت بزرگيه و خيليها ندارن).
اگر بالاخره اين مشکل حل نشد (که اميدوارم حل بشه) و تصميم به طلاق گرفتي هم فکر نکن زندگيت تباه شده.من افرادي رو ميشناسم که بعد از طلاق زندگي خوبي رو شروع کردن.
فعلا مهمترين وظيفت سعي براي اصلاح همين زندگي هست که اگر اصلاح نشه مجبور به ادامه نيستي.
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
سلام دریا جون
دوست عزیز وفتی تابیکت رو خوندم خیلی جاها احساس کردم حرفام بدون اینکه زحمتی برا نوشتنشون بکشم تایب شدند خصوصیت اخلاقی همسر منم متل شوهر شماست با این تفاوت که اون به بابا مامان خودم زنگ میزنه ولی چون موضوع طولانی می شه و کاری از دست خونوادم بر نمیاد اونا مجبور میشن مادر و خواهرش رو در جریان می زارن
زنگ به بابام می زنه بیاین دخترتون رو ببرید
یه بار با وساطت خواهر شوهرم تو خونه رام داد یه بار با التماس و خواهش مادر شوهرم یه بار...دیگه خسته شدم به خدا.از اون طرف بدر شوهری دارم که تا از دعوامون خبر می شه به بابام می گه اینا با هم کارشون نمی شه ما باید بیفتیم جلو و هر جوری هست طلاق اینا رو از هم بگیریم
فقط عزیزم یه تفاوت خیلی عمده که ما با هم داریم اینه که تو خونوادت رو داری در حالی که خونواده من حامی من نیستند و فقط میگن بساز و بسوز،یه وقت کسی صدات و نشنوه،حتی چند بار که جای زخم و کبودی رو صورتم دیدن می گن حالا مگه چی شده الکی شلوغش می کنی ،نکشتتت که!!!!! یه تفاوت دیگه هم که داریم اینه که متاسفانه 6 ماهه باردارم آخرین بار هفته بیش بود که چون به خاطر دلدرد نتونستم برم خونه مادر شوهرم کتک مفصلی نوش جان کردم و همچنان که موهامو می کشید می گفت برو خونه بابات .
الان اوضاعتون چه طوره؟؟؟
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط kherse soorati
سلام دریا جون
دوست عزیز وفتی تابیکت رو خوندم خیلی جاها احساس کردم حرفام بدون اینکه زحمتی برا نوشتنشون بکشم تایب شدند خصوصیت اخلاقی همسر منم متل شوهر شماست با این تفاوت که اون به بابا مامان خودم زنگ میزنه ولی چون موضوع طولانی می شه و کاری از دست خونوادم بر نمیاد اونا مجبور میشن مادر و خواهرش رو در جریان می زارن
زنگ به بابام می زنه بیاین دخترتون رو ببرید
یه بار با وساطت خواهر شوهرم تو خونه رام داد یه بار با التماس و خواهش مادر شوهرم یه بار...دیگه خسته شدم به خدا.از اون طرف بدر شوهری دارم که تا از دعوامون خبر می شه به بابام می گه اینا با هم کارشون نمی شه ما باید بیفتیم جلو و هر جوری هست طلاق اینا رو از هم بگیریم
فقط عزیزم یه تفاوت خیلی عمده که ما با هم داریم اینه که تو خونوادت رو داری در حالی که خونواده من حامی من نیستند و فقط میگن بساز و بسوز،یه وقت کسی صدات و نشنوه،حتی چند بار که جای زخم و کبودی رو صورتم دیدن می گن حالا مگه چی شده الکی شلوغش می کنی ،نکشتتت که!!!!! یه تفاوت دیگه هم که داریم اینه که متاسفانه 6 ماهه باردارم آخرین بار هفته بیش بود که چون به خاطر دلدرد نتونستم برم خونه مادر شوهرم کتک مفصلی نوش جان کردم و همچنان که موهامو می کشید می گفت برو خونه بابات .
الان اوضاعتون چه طوره؟؟؟
سلام عزيزم.
خيلي بده كه آدم وقتي ازدواج مي كنه تمام روياهاش برعكس بشه . مي دونم كه چي از دست شوهرت مي كشي و اميدوارم ايشون هم خيلي زود سر عقل بيان و قدرت رو بدونن.
عزيزم خونواده من چون خودشون هم راضي به ازدواجم بودن الان از اوضاع پيش اومده ناراحتن، مامان من هم هميشه سعي مي كرد من رو قانع كنه كه ببخشم و هميشه مي گفت من خودم رو اصلاح كنم و اين به نظرم عاقلانه بود، ولي از وقتي ديد كه مادرشوهرم هميشه طرف پسرشه اوضاع عوض شد و الان مادرم اصرار به طلاق دارن.
خودم دودل هستم ولي مي دونم كه بازم اين روند تكرار مي شه.
من تو 2 سال خيلي با شوهرم دعوا مي كردم ( بيشتر تو دوران نامزدي) و اكثرا 2 روز بعدش خيلي دلم براش تنگ مي شد و حتي دفعه قبل كه از خونه اومدم خونه بابام، دلم براي خونه هم تنگ مي شد ولي الان كه بيشتر از يه هفته است كه از خونه اومدم بيرون شايد باورت نشه ولي بيشتر موقع ها حتي فراموشم مي شه كه ازدواج كردم، چون اين دفعه بي گناه بودم عذاب وجدانم ندارم و مي دونم كه مي تونم حتي تا يك ماه هم دووم بيارم.
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
سلام دريا جون
قبل از هرچيز بايد در مورد احساس شوهرت نسبت به خودت مطمئن شي ببيني واقعا دوستت داره يا نه اونوقت در مورد تمام بديهاش دنبال علت بگردي نمي خوام بگم من ادم خوش بيني هستم ولي با توجه به شرايط جسمي كه همسرت الان داره و اينكه شما مي گي تو اين سه هفته واسش سنگ تموم گذاشتي شايد دليل اين رفتاراش كم اوردن در قبال تو و محبتات بوده احساس مي كنه اون برا تو كمه و تو مي توني با يكي ديگه خوشبخت شي و اون لياقتت رو نداره و ... اينو مي گم چون گفتي زماني كه بابات داشته شما رو مي برده بابات رو بوسيده و يه جورايي شرمنده بوده سعي كن مهربون و لطيف تو نظرش بياي همينطور بزرگ و بخشنده ولي هيچ وقت عشق و محبت رو گدايي نكن زياد رو اين مسئله كه جلو برادرش رو نگرفته كه روت دست بلند نكنه زوم نشو اخه تو دعوا كه حلوا خير نميكنن اون لحظه اون كاملا بيهوش و ذهن بوده و قدرت تشخيص خوب و بد رو نداشته
مثلا زماني كه من 2 ماه پيش با وساطت خواهر شوهرم اومدم خونه رو كرد به خواهر شوهرم با مهربوني و روبوسي تحويلش گرفت ولي بهش گفت خودت اومدي قدمت رو چشم خونه خودت ولي اونو چرا با خودت اوردي(من رو مي گفت كه نا سلامتي خانم اون خونه بودم)ولي 1 هفته كه از ماجرا گذشت چنان كلاسي واسه من جلو خواهرش مي زاشت مي گفت اسم دخترم رو مي خوام بذارم ماه دخت چون خانمم ماهه و دختر اون بايد اسمش ماه دخت باشه بعد كه خواهر شوهر مي گفت اين اسم زشتيه و ما به اين اسم صداش نمي زنيم شوهرم مي گفت بچه منم مرده اين نيست كه تو بخواي صداش بزني اسم بايد با معني باشه و فقط در صورتي حاضرم اين اسم رو نذارم كه خانمم بگه
يه چيز ديگه
در حال حاضر اصلا به حرفا و حركات خانواده شوهرت فكر نكني فقط و فقط ذهنت رو به شوهرت معطوف كن من خودم 2 ماه كه از ازدواجمون گذشته بود و شوهرم اولين تماس رو با خونوادم گرفت و به طبع اون خانواده همسرم هم مطلع شدند تازه پدر شوهرم رو هم تقريبا دوست دارم و قبولش دارم ولي وقتي بهش گفتم پسرتون دست بزن داره و هر وقت عصباني هست سر من خالي مي كنه گفت خوب چه اشكالي داره؟؟؟؟؟؟شما بايد عاقلتر از اين باشي كه اين موضوع رو حتي به من بگيد ؟؟؟؟ من هم تو جوونيم اينقدر اين مادر شوهرت رو زدم پسر ديگم(فلاني) اوايل ازدواجش اينقدر زنش رو زده!!!!مي گم جديدا سيگار هم مي كشه
مي گه خوب بكشه من خودم سيگار مي كشيدم حالا كه چي!!!!خلاصه كه حرف زدن يا حتي فكر كردن به خخانواده شوهرم فقط اتلاف وقته احساس مي كنم دارم با انسانهاي نخستين حرف ميزنم
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
سلام. دوستاي خوبم مي بينين اوضاع زندگي چطوري شده، خيلي دلم گرفته.
الان درست 10 روزه شوهرم ازم بي خبره، ولي بازم عين خيالش نيست.
اينه رسم زندگي؟ اين مدلي مي خواستيم يه عمر كنار هم بمونيم؟
چرا زندگي همه ر از مشكل شده؟
برام دعا كنين خيلي احتياج به دعا دارم. ممنون از همه دوستاي خوبم
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
سلام دوباره. دوستاي خوبم من بازم خيلي ناراحتم. نمي دونم براي چي دوباره دلم هواي شوهرم رو كرده.
باز دوباره نرم شدم و هركي مي خواد چيزي بهم بگه فوري جبهه مي گيرم.
اين در حاليه كه شوهرم ديگه اصلا به يادم نيست.
كمكم كنيد از اين حال و هوا بيام بيرون.
بعضي وقتا تصميم مي گيرم برم مهريه ام رو بزارم اجرا، ولي بعدش مي گم بده اين كار.
هنوز منتظم كه كسي سراغي ازم بگيره.
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
سلام دریا جان
من از خواندن تاپیکت شوکه شدم می دونی چرا؟ چون فکر می کنم دقیقا ماجرای زندگی مرا تعریف می کنی آخه چند سال پیش شوهر من هم همین جراحی رو انجام دادند و بیشتر از یکماه زمین گیر شدند حتی قادر به نشستن هم نبودند من هم مثل شما از هیچی براش کم نذاشتم واقعا بهش می رسیدم خسته می شدم ولی خم به ابرو نمی آوردم و با عشق تمام ازش پرستاری می کردم حتی شبی رو که تو بیمارستان بود با اینکه تو بخش مردها اجازه همراه خانم نمی دن با پارتی بازی خودم پیشش موندم و تا صبح کنار تختش نشستم هم سر کار می رفتم ، هم خانه داری، هم آشپزی، هم پرستاری از ایشون . تازه اینو بگم که واسه عوض کردن پانسمانش و تزریق سرم و آمپولاش بابای بیچارم می بردش و مامانم هم علاوه بر پخت و پزهای من سوپهای مخصوص براش درست می کرد و می آورد و این در صورتی بود که پدر و مادر خودش حتی به عیادتش هم نیومدن می دونی دستمزد من و خانوادم بعدش چی بود؟
اینکه بعد یه کتک کاری حسابی وقتی پدر و مادرم اومدند منو باهاشون فرستاد که برم و گفت که تو چیزی نداری که من دلمو برات خوش کنم نه قیافه داری نه اخلاق خوب هیچی؟ در صورتی که من تک دختر خانواده ام هستم و همه میگن این تک بودن رو تو همه چی داری هم تحصیلات هم کدبانوگری هم عاقل و هم شاغل و از نظر قیافه و اندام هم همیشه تو مجالس تکم و چشم می خورم به خدا نمی خام تعریف از خودم کنم ولی چه از زنای فامیلای خودم و چه از زنای فامیلای شوهرم سرم . الان بعد گذشت چند سال از آن ماجرا دوباره سر خونه اول برگشتیم و الن 9 ماهه که خونه پدرم هستم و مثل شما نمی تونم از زنگیم دست بکشم البته مایه پسر داریم شاید به خاطر پسرم نمی تونم طلاق بگیرم نمی دونم فعلا که بلاتکلیفم اگه دوست داشتی تاپیکم رو بخون عنوانش هست : "از بلاتکلیف ماندن خسته شدم "
البته به علت طولانی شدن تاپیکم قفل شد . شرمنده که تو تاپیک شما از احوالات خودم گفتم فقط خواستم بدونی که کس دیگری هم مثل شما عین این مشکلات رو تجربه کرده و درکت می کنه . امیدوارم هرچه زودتر اختلافتون حل بشه و آخر و عاقبتت مثل من نشه.