RE: به نظرتون بهترین تصمیم در مقابل این رفتارها چیه؟
نمي دونم توضيحاتي كه ميدم مي تونه كمك كنه يا نه. به نظر من همراهي يه خانم با شوهرش با منطق مردانه اين خصوصيات رو داره. البته اينا نظرات شخصيه و ممكنه هر كسي يه توقعي داشته باشه:
1. وقتي نياز به سكوت دارم اون هم ساكته.
2. وقتي از اون سوالي مي پرسم، به همدردي يا نصيحت نياز ندارم. دنبال ايده ها هستم. دنبال شنيدن ايده ها و نه تحميل ايده ها. دوست دارم فكر كردن و تصميم گرفتن رو خودم انجام بدم. اين ايده دادن ها هم بايد مثل نظر خواهي باشه. مثلا "نظرت چيه بريم يه كلاس گروهي؟" و بعد از آن دنبال جواب گرفتن نباشه، دايم نپرسه چي شد؟ چرا نمياي پس؟ بيا ديگه! و ... اجازه بده خودم فكر كنم، بعدا با فاصله مناسب زماني (شايد يك روز يا بيشتر) و باز هم به همين كوتاهي (مثلا: "بريم؟") و اگر پاسخ من منفي بود، دوباره مطلب را رها مي كنه.
3. به كارهاي مردانه من اهميت ميده. (همينور كه خانمها دوست دارن همسرشون حواسش به تميز بودن خونه، خوشمزه بودن غذا، اصلاح ابروها و ... باشه). مثل تعمير كردن چيزي، حمايت كردن و سرپرستي از چيزي (مصداقش حمايتهاي مالي وعاطفي از پدر و مادر و فاميله كه خيلي وقتها به "ترجيح" دادن اونها به همسر تعبير ميشه) و ...
4. در كارهاي مردانه اي كه من انجام مي دم اصراري بر دخالت نداره. (در صورت لزوم فقط ايده بده، چيزي رو تحميل نكنه)
5. جزئيات رو به تفصيل از من نخواد. مثلا جزئيات دقيق يك محاوره رو. چون فقط محتواي صحبت را به خاطر ميارم. ديگه عين عبارات رد و بدل شده و حالت چهره ها و رنگ لباس و .... اصلا به اين چيزها توجهي نكردم كه بتونم به ياد بيارم.
6. مخصوصا وقتي مي بينه از چيزي ناراحتم، اونو به من تحميل نمي كنه.
7. از چيزهاي مورد علاقه من حرف ميزنه. (ورزش، كامپيوتر، سياست، كار و ...)
8. به من وابسته نيست. يادم مي آد يه مقاله خوبي توي همين تالار بود در مورد وابستگي و دلبستگي. اينكه احساس كنم يه نفر به من وابسته است، جلو خيلي از آزاديهام رو ميگيره. وقتي فكر مي كنم همسر من مستقل از من هم مي تونه خوشبخت باشه، احساس راحتي و آرامش مي كنم. شايد تعبير درستي نباشه، اما يه آدم وابسته كم كم به يه آدم مزاحم تبديل ميشه و اين خيلي بده.
9. سعي نداره منو تغيير بده. فقط ايده هايي براي بهتر شدن پيش پام ميذاره. (بدون تحميل و مقايسه)
10. از نيروها و توانايي هاي من استفاده كنه. (مثلا در مورد مسايل فني از من نظر بخواد)
11. به حالتهاي روحي من توجه داشته باشه، وقتي كم حوصله يا خسته ام با من كاري نداشته باشه. منتهي وقتي انرژي دارم (حتي اگه محدود به زمان خيلي كمي باشه، يك ساعت در روز مثلا) مي تونه ببينه كه چقدر "اعجاب انگيز" و فوق العاده ام.
RE: به نظرتون بهترین تصمیم در مقابل این رفتارها چیه؟
نمی دونم چه اتفاقی داره میافته؛ من که تکلیفم با خودم مشخصه و علت عصبانیت هام رو براتون نوشتم؛ و با خودم قصد کردم که یه مقدار از وابستگی عاطفیم کم کنم تا آرام تر باشم. اما در مورد همسرم هنوز نتونستم باهاش صحبت کنم. اما...
اما موضوع اینجاست که تمام دعاهام و توکل هام و دعاهای خوب شما عزیزان انگار داره جواب میده!
دو روزه؛ همسرم شده همون مرد متوجه و مهربان قدیمی!
باورم نمیشه؛ چند وقت بود که فراموش کرده بود وقتی از خواب بیدار میشم؛ بوسم کنه! اما دیروز صبح ناخودآگاه این کار رو کرد. رفته بیرون و اومده در حالی که دارم مسواک میزنم؛ دورم حلقه زده که بمیرم امروز چقدر کار داری؟ (آخه؛ یه مقدار از کارهای بانکی رو بهم سپرده بود که انجام بدم؛ باورتون میشه، گلم خیلی وقت بود از این کارها نکرده بود؟ دائم بوسم میکرد که امروز خسته میشی؟) شب؛ مامانش هم شام پایین بود؛ وقتی شام رو خورد، گفت: من دیگه میرم، یه کم کار دارم. بعد از رفتن ایشون...
میگه بیا یه بوس خوشگل بکنم ازت!؟
این مرد؛ همون مرد عصبانیه دو روز پیشه؟
چه اتفاقی میافته یکدفعه توی این زندگی؟
من و زندگیم داریم با هم چیکار میکنیم؟
فقط یه موضوع جدید که ما برای کارهای تعمیراتی و بنایی خونمون که احتمالا یک ماه و نیم؛ شاید دو ماه طول بکشه؛ اسباب کشی میکنیم همین روزها؛ خونه ی مادرشوهرم طبقه ی بالا؛ من می ترسم...
اما چاره ای ندارم جز رفتن به دل ترسها!
میخوام بهم بگید چه جوری مدیریت کنم این موقعیت رو؟ اون هم توی این شرایط که زندگیم این بالا و پایین ها رو داره؟
چه جوری میتونم این روزها رو برای خودم و همسرم خاطره ساز کنم؟
RE: به نظرتون بهترین تصمیم در مقابل این رفتارها چیه؟
محبت ها تون از ته دل بیشتر کنید .
به هم مهر بورزین
با تنش و متلک هیچ وقت صحبت نکین
کلمه دوستت دارم را هیچ وقت فراموش نکنید .
RE: به نظرتون بهترین تصمیم در مقابل این رفتارها چیه؟
با سلام.اميدوارم اوضاع بر وفق مرادتون باشه و لحظات خوشي رو كه ترسيم كرديد اتفاق هر روزه ي زندگيتون.
مشكلات شما در دو دسته تقسيم ميشن:1.احساس كمبود توجه محبت از جانب همسرتون به علت توجه به مادرشون
2.ناراحتي از محل سكونت فعلي
در مورد1:به نظر شما در دايره ي مقايسه ي اشتباهي گير افتاديد.محبت همسرتون به مادرش علي القاعده نميتونه مخل محبت كردن به شما بشه مگر اين كه شما بيش از اندازه حساس باشيد،البته مسلمه كه از همسرتون انرژي ميگيره اما كيفيت اين محبت رو كم نميكنه. در واقع شايد زمانهايي كه ايشون به شما محبت ميكنه كمتر شده باشه اما به هيچ عنوان به اين مفهوم نيست كه ديگه همسرتون اون توجه و علاقه سابق رو به شما نداره فقط ديگه اون قدر زمان و البته انرژي نداره.راه حل چيه؟ پيش از هر چيز تغيير نگرش شما در اين مورد ميتونه راهگشا باشه، در وهله دوم جلوگيري از تنشهاي عاطفي كه ميان شما و همسرتون رخ ميده و بالطبع انرژي بيشتري از ايشون ميگيره و اين احساس كم توجهي رو هم در شما تقويت ميكنه.همون طور كه در اين روزهاي اخير كه تنش كمتري با ايشون داشتيد محبت ايشون رو هم به وضوح بيشتري ديدي،هر چند كه مادر ايشون هنوز حضور دارشته و من فكر ميكنم كه همين كاهش تنشها به وضوح اثر مثبتني روي رابطه تون داشته.
در نهايت اين كه شما هم اگر بتونيد تا حدودي در اين كمك رساني و محبت به مادرشون(حتي به شكل يك امتحان براي خودتون) به همسرتون كمك كنيد و اين مانع فكري رو هم از سد راه ذهن همسرتون برداريد باز هم واكنشهاي مثبت بيشتري خواهيد ديد(نه به خاطر اين كه به مادرش كمك كرديد،بلكه چون اجازه داديد تا انرژي بيشتري داشته باشه.البته مسلمه كه ايشون رو هم خوشحال ميكنه)
يك نكته ديگه اين كه:سعي كنيد گاهي هم اين شما باشيد كه مثل خورشيد به همسرتون انرژي ميديد،اگر صبحها ايشون يادش رفت كه شما رو ببوسه شما در اين كار پيش قدم شيد،شما دلجويي كنيد اجازه بديد تا ذهن و روح آشفته ي همسرتون در كنار شما آرام بگيره نه اين كه ناآرامتر شه.
در واقع اين همسر شما نيست كه بين دو راهي فرار يا دوست داشتن شما گير افتاده،بلكه اين دو راهي ذهن شماست و ذهنتون همسرتونو در اين دو راهي قرار داده و مدام رفتارهاشو بر اين مبنا ميسنجه در حاليكه اساس اين مقايسه غلط و غير واقعي هست.
در مورد2 هم كه ان شالله به زودي مشكلتون حل ميشه.
موفق باشيد
از فرصت پيش آمده در جوار مادر همسرتون براي اعتماد سازي ،حفظ فضاي امن احساسي،كاهش تنشها حتي در موقعيتهاي تنش زا بهره بگيريد،اين ميتونه به نوعي براتون يك امتحان تكرار نا شدني باشه كه اثراتش تا آخر عمر هم در ذهن همسرتون و هم در ذهن مادر ايشون باقي ميمونه(اجازه بديد كه همسرتونم احساس كنه كه شما و اون با هم در يك جبهه هستيد و هيچ احساس منفي هم نسبت به مادرش نداريد.).پس سعي كنيد با نگرش مثبت و توكل به خدا قدم در اين امتحان بزاريد.