RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
سلااااااااااااام.
چند روزی نبودم،شما که یادی از ما نمیکنید:302: اما من حسابی جاتونو خالی کرده بودم:46:یه مسافرت سه چهار روزه رفتیم. ایشا...همتون خوب خوب باشین و سرحال.
صحراجون خوبی؟حالت تهوت بهتر شده؟خدا رو شکر خوبی؟
سبکتیکین نیومدی اینجا!!:46:
چند روزی آقای sci از دستم راحت بودا ! باز دوباره شروع شد ....
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
سلام یه سوال: با سونوگرافی بارداری معلوم میشه؟یعنی از همون اول بارداری با سونوگرافی معلومه؟؟؟؟
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
سلام افتاب جان
شکر خدا خیلی خوبم فقط یکم بی اشتهام :46:
امیدوارم مسافرت بهت خوش گذشته باشه حسابی
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
دوست عزیز:
بالاخره یا باید تو رودربایستی شوهرت بمونیو بچه دار شی یا باید حقیقتو بهش بگی....حالا یا با خودت کنار بیا و مادر بشو یا با شوهرت صحبت کن و بگو که فعلا آمادگیشو نداری...اگه ار همون اول رک حرفتو زده بودی انقدر تست و آزمایشو ....نمیبردت و شاید با هم به تفاهم میرسیدید....سعی کن دلایل منطقی بیاری وشوهرتو راضی کنی...
من درک میکنم که شما چی میگی...بچه مسئولیت خییییییییلیییی زیادی داره و یک نفر دربست باید در خدمتش باشه..
البته من جاهایی رو میشناسم که مادرانی که شاغل هستن ویا درس میخونن روزی چند ساعت اگه کسی بخواد صبحو بعد ازظهر بچه هاشونو اونجا میذلرن تا ازشون نگهداری کنن....بستگی داره به خودت..
موفق باشی:72:
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
آفتاب همدرد عزيز
منو كه ميشناسي اين دوره ها رو نگذروندم :311: كه بتونم كمكي بهت بكنم . صحراي عزيز و آقاي sci خيلي خوب راهنماييت مي كنن و ما هم از گفته هاشون استفاده مي كنيم .
خيلي خوشحالم كه انقدر خوب و منطقي داري براي بهتر كردن زندگيت تلاش مي كني .خيلي تغيير كردي خدا رو شكر و خيلي پخته تر و منطقي تر داري برخورد مي كني با مسايل زندگيت . اميدوارم هر روز بهتر بشي و اين مرحله از زندگيت رو هم به بهترين نحو سپري كني . :46:
دوران خيلي خيلي قشنگي خواهد بود هم براي تو و هم براي همسرت . برات آرزوي بهترين ها و شيرين ترين لحظه ها رو مي كنم عزيزم :43:
هميشه به يادت هستم و پيگير تاپيك هات :72:
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
نمیدونم حسم درسته یا نه اما من کلا از آدمای قاطع خوشم میاد درست برعکس اونایی که ثبات شخصیتی ندارند و هر روز یه حرفی میزنند و خیلی سریع تغییر عقیده میدن.
شوهر من که خیلی عاشق بچه بود و مدام از من بچه میخواست،و من همیشه از مادرشدن فراری بودم و میترسیدم و ازش مهلت میخواستم ،حالا مخالف صددرصد این موضوع شده!!! حالا که من تحت تاثیر علاقه بیش از حد اون و شوق و اشتیاقش به بچه دارشدن و حرفای دوستای خوبمون تو اینجا راضی شدم اون مخالفه! به خدا ته دلم خوشحالم،چون اون ترسه هنوز تو وجودم هست،اما از اینکه شوهرم یه دفه انقدر تغییر فاز داده،دارم شاخ درمیارم.
از طرفی چند وقتیه هر وقت پدرشوهرم به من تلفن میزنه و یا من بهش زنگ میزنم ،حرف بچه رو میکشه وسط،حتی به شوخی میگه من که هرچی منتظر شدم نوه کوچولومو ندیدم فکر کنم دیگه باید به مامانتون زنگ بزنم و به ایشون سفارش کنم و بپرسم این نوه کوچولوتون کجاس نمیاد؟
من الان باید با شوهرم چه برخوردی داشته باشم؟الان شش ماهی میشه خودش واسم رژیم مخصوص داده .و همیشه خوردن منو چک میکنه،آزمایشای مختلف میبره،اما حالا میگه نه من احساسی بودم الان منطقی شدم و میفهمم که اصلا بچه خوب نیست من بچه نمیخوام.
شاید میخواد من برم منتشو بکشم که فردا بگه خودت بچه میخواستی.
شاید میخواد از زیر بار مسئولیتش شونه خالی کنه،
نمیدونم،خیلی فکرم مشغوله و گیج میزنم.:33:
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
افتاب جان
خیلی جدی نگیر خوب گهی زین به پشت و گهی پشت به زین دیگه :311:
از بس که بیچاره رو چزوندی
یا داره بازخورد منفی نشون میده که یه تلنگری به تو بشه
یا حالش خوب نیست یکم رهاش کنی خودش خوب می شه فقط میدونم که جدی نیست :72:
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
عزیزم شاید هم یه برنامه ریزی جدید یا شرایط کاری جدیدی ریخته که داره روی اون برنامه ریزی میکنه و تصمیم گرفته که فعلا این موضوع رو یه کم عقب بندازه!
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
سلام
فعلا صبور باشيد و كار خاصي نمي خواد بكنيد... صبور باشيد
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
دل عزیز،شوهر من استخدامه،خیلی از موقعیت شغلیش راضیه،البته متاسفانه ساعت کاریش خیلی زیاده و در کل یا خونه نیست یا خیلی خستس و خوابش میاد،موضوعی که واقعا منو کلافه کرده:302:اما با این وجود کارشوخیلی دوس داره.
قبلا خیلی رو غذایی که میخوردیم حتی حساس بود،یه چیزایی رو هم رعایت میکرد.اما حالا حتی وقتی منم نیستم رعایت نمیکنه،خیلی سرسختانه میگه نه.
من چطوری باید باشم؟ اصلا و به هیچ وجه دوست ندارم پیشنهاد بچه با من باشه،چون ریسکهای زیادی واسه کارم و موقعیتم داره،اگرم راضی شده بودم واسه خاطر اون بود،حالا اگه اون نخواد من هم صد سال سیاه نمیخوام:163: اما نمیدونم چطوری باید برخورد کنم؟ ناراحت شم؟ بی خیال شم؟اصلا شوخی نمیکنه و خیلی جدی حرف میزنه!