RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
سلام ترانه جان
چقدر شلوغ میکنی دختر خوب؟!
این مردی که میخوای از دستش راحت شی الان همسره توئه و پدر بچه ای که داری حملش میکنی...
فکر کنم اخرین پستی که نوشتی خیلی اعصابت خورد بوده...
این که میگی بچه ضربان داره و حس و ...
اینو بدون از لحظه انعقاد نطفه و ترکیب اسپرم با تخمک شما به هیچ عنوان حق نداری بچه رو بکشی...
تحقیقی یکی از اساتیدمون در موسسه رویان انجام داده بود که نتیجه اش رو خلاصه برای شما و تمام کسایی که قصد سقط دارن مینویسم
وقتی شروع به عمل کورتاژ میشه همون یه تیکه گوشت که همه فکر میکنن جون و فهم و درک نداره محکم خودش رو میچسبونه به دیواره رحم و حتی مقاومت میکنه....و ما چقدر ظالمانه به خاطر خودمون.....
بگذریم...
به جای بگو مگو با همسرت از این فرصتی که خدا بهت داده و لطفی که در حقت کرده استفاده کن و از خودش بخواه موانع رو از سر راهت برداره
محکم و با اراده باش و تا حدودی به همسرت حق بده
به ارامش دعوتش کن و راجع به مسائل مالی خودت هم کمی بیشتر حواست رو جمع کن و بیمارستان خصوصی نرو
کمی به رفتار خودت نگاه کن...
من داشتم تاپیک شما رو میخوندم یک لحظه احساس کردم با تاپیک کسی دیگه قاطی شد..میدونی چرا؟چون حرفات خیلی خیلی ضد و نقیضه
یه زمانی شدیدا بچه میخواستی...حالا مشکلات زیاد شده دیگه بچه رو نمیخوای..!!اول شوهرت هم گفته سقط کن ولی تو نخواستی..
حالا برعکس..تو میخوای اون نمیخواد..
خواهش میکنم فکر سقط رو از سرت بیار بیرون و انقدر اون موجود معصوم رو در فضای تنش قرار نده
ارامش داشته باش و سوره مریم و یوسف (ع) رو بخون
توکلت به خدا باشه و به همسرت قوت قلب بده
موفق باشی
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
ترانه،
بسيار آزرده، ناراحت،نگران، افكار منفي آزار دهنده و جيغ و فرياد، عدم آرامش، همه اينها مربوط مي شه به وضعيت فيزيولوژيك بدن شما كه موجب شده خلق و خوي شما در وضعيت نرمالي نباشه و Perinatal Depression يا افسردگي بارداري رو تجربه كني،
علائمی مثل:
- ناراحتی و پشیمانی از گذشته و سرزنش خودتون
مثل:
انگار بعد از 2 سال 3 سال زندگی تازه چشمهام به روی واقعیت باز شده میبینم از وقتی این اقا اومده تو زندگیم من از نظر مالی احساسی روحی افت کردم باعث همه مشکلاتم اون بوده وقتی یاد کتک کاریهاش نامردیهاش بی عدالتیهاش می افتم یه حالت مشمئز کننده بهم دست میده اصلا اینطوری بگم حس میکنم منو به اجبار به عقد این اقا دراوردن و اون یه مرد ظالمه که همه نامردیها و ظلمهارو تا حالا در حق من کرده اصلا نمیتونم کارهای زشت و نا مردیهاشو فراموش کنم
- فکر آزردگی از خانواده ( نبش قبر مسائل گذشته)
- عدم علاقه به ایجاد ارتباط
- احساس بی ارزشی! ( ارزش شما فقط به واسطه کودک شماست!)
- تحریک پذیری بسیار زیاد
- کاهش شدید انرژی
- خستگی شدید
و بسیاری از احساسات بدی که این روزها تو رو آزرده کرده ناشی از همین افسردگی در حین بارداری است که بویژه در سه ماهه اول تجربه می کنی!
اگر می خوای بدونی دقیقا علتش چیه... دلائلش بطور کامل مشخص نشده اما همین مسائلی که از قبل داشتید، مشکلات آزاردهنده قبلی، حتی سابقه ژنتیکی، وضعيت مشابه مادر، بی توجهی اطرافیان، مصرف الکل، کار و اضطراب در محیط کار، مصرف سیگار، هر گونه استرس و اضطراب، می تونه از دلائل این ابتلا به افسردگی باشه و از تریمستر دوم (سه ماه دوم حاملگی) وضعیت بهتری تجربه خواهید کرد و كمي شاد تر خواهید بود!
پس خواهر گلم! وضعیت خلقی خودتون رو بشناسید و بدونید که باید براي خودتون كاري كنيد
شما اصلا در شرايطي نيستيد از نظر رواني كه تصميم بگيريد! اصلا در شرايط مناسبي نيستيد كه تصميمات مهمي رو اخذ كنيد.. مي تونيد امتحان كنيد! در خيلي از مواقع شما قادر به تصميم گيري نخواهيد بود و اين شما رو پريشون تر مي كنه! پس فكر ها رو تعطيل كنيد و نذار غلبه پيدا كنند..
من نمي گم شوهر شما بسيار مرد خوب و مهربونيه و شما پر از اشكال، در اينكه رفتارهاي ايشون رو ارزيابي كنيم تا زماني كه نگويند و نشنويم واقعا نمي شه با اطمينان گفت كه مشكلشون چيه؟ اما در حال حاضر مساله ايشون نيست، شما هستيد!
پس حتما با مشاوره پزشک خودتون:
1. رژیم غذایی مناسب و ویژه خودتون با توجه به اینکه مصرف ویتامینها به وضعیت شما کمک خواهد کرد (بويژه ويتامينهاي گروه ب)
2. کلاس یوگا ثبت نام کنید يا تمرينات مخصوصي رو در منزل انجام بديد
3. مدیتشن در طول روز انجام بدید!
4. درد دل كنيد... اصلا مشكلي نيست! براي يكي از دوستانتون! اما براي خانواده درد دل نكنيد!
5. تمرینات تنفسی، انجام ربلکسشن های سبک، بسيار توصيه مي شه
6. برای شما اضطراب و استرس خوب نیست! ببين تو چه موقعيتي دچار استرس و اضطراب مي شي؟ خب در اون موقعيت قرار نگير! به همين سادگي... مثلا وقتي مي دوني الان اگر با شوهرت درباره موضوعي صحبت كني كه دچار استرس مي شي، خب چيزي نگو!
8. افکار منفی رو توقف بده و جاشون رو با افکار مثبت عوض کن!
در مجموع ترانه جان!
شما بايد تصميم بگيري كه يا اين بچه رو نگه داري، زندگي بهش بدي، عشق بهش بدي كه اين موضوع با تفكر هر روزه سقط و ... در يك مغز نمي گنجه! نمي توني يكي رو هر روز بهش غذا بدي و بگي امروز مي كشمت!!! و راجع بع هزينه هاش و وقتي كه بايد بذاري با يكي ديگه بحث كني! نه براي اون خوبه و نه براي شما! پس اين بحث ها رو يا بايد تموم كني و بر اين افسردگي لعنتي غالب بشي... يا واقعا تصميم بگيري كه سقط كني! كه بدون مشاوره روانشناسي و پزشكي اصلابه شما توصيه نمي شه چرا كه واقعا اين سقط يه سقط معمولي نخواهد بود و براي شما عواقبي خواهد داشت...ضمن اينكه همونطور كه گفتم شما به لحاظ رواني صلاحيت اخذ تصميمات مهم رو نداريد و بسيار هيجان زده هستيد!
يه خورده به حرفام فكر كن... فكر كن...فكر كن...
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
جنابSCI ممنونم که دارین کمکم میکنید راستش کلا با بچه دار شدن مخالفم من نمیتونم تا اخر عمر با این آقا زندگی کنم و مطمئنم یه روزی ازش جدا میشم پس بهتره این بچه صدمه نبینه
1- در خودم این تعهد و مسئولیت رو نمیبینم که که یه موجود زنده رو تا روزی که مستقل شه بپذیرم و بتونم مسئولیتشو به عهده بگیرم قبلا این حس در من فوران میکرد ولی الان کاملا انرژیمو از دست دادم و نمیتونم
2- من 1 سال دیگه از ایران میرم اگه با شوهرم برم خوب طبیعتا ورود به یه مملکت جدید حداقل تا 2 سال اول مشکلات زیادی داره که با وجود بچه این مشکلات چند برابر خواهد شد، ممکنه اصلا شوهرم نخواد تو این مهاجرت منو همراهی کنه چون مثل من 100% نیست در اونصورت من خودم باید برم دنبال سرنوشتم در این موردم با شوهرم صحبت کردم گفته هرگز بچه رو به من نمیده خودش نگهش میداره و من خودم تنها باید برم بازم این بچه صدمه خواهد دید
3- احساس میکنم یه موجود مزاحم قراره وارد زندگیم بشه که من دیگه از زندگی ساقط خواهم شد و قادر به انجام هیچ کاری نیستم مخصوصا وقتی فکر میکنم شبها میخواد تا صبح گریه کنه و هر روز صبح زود باید ببرمش مهد و بعدش برم سر کار کلا مسئولیت خیلی سنگینیه من که نمیتونم به خودم دروغ بگو یا خودمو گول بزنم واقعا از پس این کار بر نمیام
4- شوهر من عادتشه سر هرچیزی اولش سخت گیری کنه به قول معروف میگه به مرگ بگیره تا به تب راضی شی منظورم اینه که الان دیگه دعواهامون سر مسائل مالی نیست اون ادمیه که حاضره بخاطر بچش هرکاری بکنه چون نسبت به موجودی به نام بچه بسیار بسیار متعهده ولی روز اول که فهمید من باردارم بنا به سیاستهای غلط خودش خواست ذهر چشم بگیره ولی واقعیت اینه حتی اگه من بعد از زایمانم دیگه نرم سرکار و از نظر مالی کمکش نکنم اون اعتراضی نداره
5- در مورد استرسهام من تو محیط کارم یه خورده تنش دارم مثلا این چند روزه اخیر با مدیرم contact داشتم و دیروزه یه دعوای حسابی باهاش کردم حالا بگذریم
درکل به صلاح خودم و اون بچه و زندگیم میدونم زودتر از شرش راحت شم والا یه ی روز من تنها از این زندگی بیرون میرم و اونو مادربزرگ و پدرش بزرگ میکنند
از زندگی زناشوییم لذتی نبردم که رغبتی به ادامه اون داشته باشم از لج بازی و زور گویی خسته شدم دیگه توان ادامه دادن به این ستیزو ندارم ترجیح میدم بقیه عمرم تنها یا با مادرم باشم اونطوری ارامش بیشتری خواهم داشت و از زندگی بیشتر لذت میبرم
ساناز عزیزم مرسی که بهم سر میزنی و به فکرمی
مریم جان مرسی که برام نوشتی ولی واقعیت اینه زمانی که ادم یه چیزیو نداره براش دست نیافتنیه منم وقتی شوهرم مخالفت میکرد من بیشتر دوست داشتم بچه دار شم و بعدشم مشکل داشتم و یچه دار نمیشدم همه اینها باعث شد بچه دار شدن یه ارزو شه واسم ولی امروز چشمم به روی واقعیت باز شده و متاسفانه دیر باز شده
و مسئله بعدی اینکه همون روزهای اول که شوهرم چندبار میگفت بچه رو نمیخواد مستقیم نگفت بندازش چون اون با سیاست تر از این حرفهاس ولی حتی اون حرفشم از ته دل نبود اون اعتقاد داره اگه تصمیم گرفتی و یه موجود بی گناه به این دنیا دعوت کردی حق نداری جونشو بگیری و بکشیش کاریم به مسائل مذهبی و شرعیش نداره میگه نمیتونم تحمل کنم یه موجود کوچولو و ضعیف و بی گناهو دکترها با بی رحمی بکشن و از بین ببرنش حتی فکرشم دیونش میکنه
از همه دوستای خوب میخوام اگه دکتریو میشناسید که میتونه این کارو بکنه به من بگین ازتون خواهش میکنم در غیر اینصورت عواقب خیلی بدی برام خواد داشت
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
ترانه جان بازم که شما داری حرف خودتومیزنی!!!!
پست 42 آقای sci رو واقعا خوندی؟فکر کردی روش؟
احساس میکنم فقط خوندی و سریع رد شدی و پاسخ دادی. نه؟
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
جناب sci این موردو فراموش کردم بگم من خیلی تلاش کردم این افکارو از خودم دور کنم و اروم شم ولی نمیشه، مثلا از نظر تغذیه کاملا به خودم میرسم و شوهرم خیلی هوامو داره چه بسا از وقتی باردار شدم رفتارش هم بهتر شده پارک میریم سینما میریم رستوران میریم شنا میرم با خالم و با دوستام دردودل میکنم میبینید من دارم تلاش میکنم پس من احساسی تصمیم نمیگیرم با منطقم به این نتایج رسیدم
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
خانم ترانه،
محبت كنيد يك بار ديگه پستي كه براي شما گذاشتم رو بخونيد...پست شماره 42
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
سلام خانوم با توجه به همه این حرفها خودت گفتی که مشکل داشتی و یه مدتی باردار نمیشدی. اصلا فکر کردی اگه این بچه رو سقط کنی و دیگه هیچ وقت نتونی باردار بشی میخوائی چیکار کنی؟؟ هم سقط عوارض شدیدی روی شما داره و هم اینکه شما خودت هم مشکل داشتی . به این لطفا فکر کن. موفق باشی.
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
جناب SCI من چند بار پست 42 شمارو با تعمق خوندم و بهش فکر کردم شما کاملا درست میگید و من شمارو بعنوان مشاور قطعا پذیرفتم و قبول دارم ولی یه موضعیو شما نادیده گرفتید اینکه اگه این مسائل واقعا فقط بخاط وضعیت فیزیولوژی من نبود چی اگه عاقبت پشیمونی بود چی؟
شاید اینو بهتون نگفتم که من در ازدواج قبلیم یبار دیگه این حسو تجربه کردم و دچار این مشکل شدم و سریع رفتم و بچه رو سقط کردم و بعدش که از همسر سابقم جدا شدم همه بهم گفتند چه کار خوبی کردی اگه اون بچه الان وجود داشت مشکلاتت چندین برابر بود و تا امروز به هیچ وجه از کارم پشیمون نشدم و خیلی هم راضیم چون اون زندگی که من داشتم نابود شده بود
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط taranee
جناب SCI من چند بار پست 42 شمارو با تعمق خوندم و بهش فکر کردم شما کاملا درست میگید و من شمارو بعنوان مشاور قطعا پذیرفتم و قبول دارم ولی یه موضعیو شما نادیده گرفتید اینکه اگه این مسائل واقعا فقط بخاط وضعیت فیزیولوژی من نبود چی اگه عاقبت پشیمونی بود چی؟
شاید اینو بهتون نگفتم که من در ازدواج قبلیم یبار دیگه این حسو تجربه کردم و دچار این مشکل شدم و سریع رفتم و بچه رو سقط کردم و بعدش که از همسر سابقم جدا شدم همه بهم گفتند چه کار خوبی کردی اگه اون بچه الان وجود داشت مشکلاتت چندین برابر بود و تا امروز به هیچ وجه از کارم پشیمون نشدم و خیلی هم راضیم چون اون زندگی که من داشتم نابود شده بود
ببخشیدا
ولی واقعا ناراحتم از دست هموطنام که راحت با جون یه انسان بازی میکنند و این کار اینقدر براشون عادیکه دفعه دوم و یا سومشونه ( خوبه داریم تو یه کشور اسلامی زندگی میکنیم)
خب شما که علاقه ای به بچه نداشتید چرا حامله شدید؟
در ضمن اینها نظرات شخصی اینجانب است و ربطی به مشاوره ندارد
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
خواهرم،
شما نوشتيد :
اینکه اگه این مسائل واقعا فقط بخاط وضعیت فیزیولوژی من نبود چی اگه عاقبت پشیمونی بود چی؟
نكته اي كه بسيار مهمه اينه كه براي شما تصميم گيري در حال حاضر در رابطه با مسائل مهم توصيه نمي شه چرا كه به دليل افسردگي بارداري شما، تصميمات شما هيجان زده و شتاب زده خواهد بود و عاقبتش پشيموني است. هيچ كس نمي تونه به شما بگه چه اتفاقي خواهد افتاد و آيا احساس قبلي شما صحيح بوده يا خير و يا اين احساس كنوني تا چه اندازه منطقي است... اما مي شه گفت كه با توجه به توصيفاتي كه مي فرمائيد اين احساس چيزي جز علائم افسردگي در تريمستر اول نيست و به مرور زمان بهتر مي شه
اگر اين تصميم رو مي خواستيد قبل از حاملگي بگيريد، مي تونستم بگم كه به هيچ وجه وضعيت فيزيولوژيك شما بر اون تاثيري نداشته... اما در وضعيت كنوني واقعا نمي توانيد از شر افسردگي حاملگي نجات پيدا كنيد به دليل اينكه مسائل هورمونال شما اين رو ديكته مي كنند به بدن شما و بسياري موارد ديگه! و شما علائمش رو آشكارا داريد!
اما در رابطه با تصميم شما من عرض كردم كه بايد از دو جنبه نگاه كنيد چرا كه در موقعيت قبلي قرار نداريد!
1. شما بايد تصميم مهمي بگيريد چون در سن قبلي نيستيد و شايد اين سقط كمترين تاثيرش بر بدن شما، محروميت ابدي از مادر شدن باشه، از پزشك متخصص زنان خودتون بپرسيد براتون كاملا روشن مي كنند
2. از نظر رواني به نفع شما نيست اين سقط جنين لذا حتما بايد مشاوره روانشناسي بگيريد
به حرفهام باز هم خوب فكر كنيد و سوال بپرسيد