متأهلم. به یکی علاقه مند شدم چیکار کنم؟

دوست عزیز من احساستون رو می فهمم
چون تجربه ای مشابه دارم کسی که احساس مشابه حس شما داشت و بهترین روزای من رو سوزوند و از بین برد

دوست عزیزم من هیچ وقت پای حرف دل اون نشستم چون نخواستم بشنوم چون باید فراموش می کرد و راهی جز این نبود.
قبل از بیان احساسش برام یه اسطوره بود خیلی باورش داشتم براش احترام قائل بودم ولی وقتی لب باز کرد و احساسش رو گفت ازش دور تر و دورتر شدم.
قبل از اینکه احساسش رو بگه متوجه علاقش شده بودم احساسش برام محترم بود و هیچوقت فکر نمی کردم بخواد از یه احساس قلبی بیشتر باشه و بروز کنه برای همینم برام با ارزش بود ولی وقتی شروع کرد به ابرازش دیگه هیچوقت حرفشو باور نکردم.

بین حرفاتون گفتین که حتی قبل از ازدواجتون هم می شناختینش خوب چرا اونو برای ازدواج انتخاب نکردین؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط dosti

دوست عزیز لیلای ساروان گرامی علاقه مندم بهش و مسلمه که هدف علاقه مندی وصاله ولی نمیشه و همین آزارم میده دقیقا سوال منم از دوستان همینه اگه جای من بودین چی کار می کردین؟ وقتی تو تمنای دیدنش می سوزم و وقتی می بینمش با فکر نرسیدن بهش عذاب می کشم و حتی نمی تونم بهش بگم حرف دلتم رو و یا با کسی درددل کنم شاید مهم ترین دلیلم برای نوشتن این مطلب درددل بود

---

پس شک نکن که شما گرفتار هوس هستی . و بهتره راهکار بخواهی برای اینکه چطور این هوس را از خودت دور کنی

لینک زیر را مطالعه کنید که وضعیتی به مراتب شدید تر از شما را گرفتار بوده .

http://www.hamdardi.net/thread-8520.html


بخصوص این پست آنرا خوب بخوانید

http://www.hamdardi.net/thread-8520-post-103147.html#pid103147


.

سلام دوستی عزیز
حالا که دارم میبینم شماهم اینطورید
حتی خیلی های دیگه هم اینطورن بازم یه کم آرومتر میشم
آخه منم تو محل کارم با این مشکل مواجه شدم
با تفاوت اینکه از من دوطرفه است
اولایی که اومده بودم سر کار یکی از همکارهای آقا خیلی نظر منو به خودش جلب کرد
یه جورایی یه حس خواصی نسبت بهش داشتم بعد از یه مدت هم متوجه نگاه ها ، رفتارها،طرز صحبت کردن و ...خلاصه همه ی رفتارهاش نشون میداد که اونم همین حس و داره
در حالی که هم من متاهلم و هم اون متاهله
تاجایی که یک روز به صورت نه چندان غیر مستقیم بهم پیشنهاد دوستی داد
ب اینکه ازش خوشم میومد اما نمیدونم به صورت ناخودآگاه بهش جواب رد دادم البته با یه کم چاشنی که بهش اضاف کردم و گفتم
میدونی من درسته که این حس و نسبت بهش داشتم اما در مقابل تعهدی که به شوهرم و زندگیمون داشتم خیلی احساس مسیولیت میکردم به قولی همش با خودم میگفتم این هوسه و نباید طوری رفتار کنم که دوتا آشیون رو خراب کنم
از اون به بعد میشه گفت کاملا باهاش سرد شدم
وقتی دوباره نگاهم جذبش میشه سریع نگاهمو میدزدم و شیطان و لعنت میکنم
یه قرآن هم آوردم توی محل کارم و سعی میکنم روزی یه صفحه قرآن بخونم و آیه الکرسی هم خیلی زمزمه میکنم
میدونم.....درکت میکنم ...خیلی سخته
ببین قلیون کشیدن در کنار آب و سرسبزی خیلی میچسبه اما وقتی میتونی به خودت ببالی که تو اون موقعت جلوی خودت و بگیری و نکشی
این یه مثال بود تا بتونم بهتر منظورم و بهت برسونم
امیدوارم موفق بشی:43:
حتما ما رو از نتیجه بی خبر نذار:72:

به نظر من شما فقط دوست دارین که طرف مقابلتون رو دوست داشته باشین دلتون عاشق شدن رو میخواد دوست ندارین از دستش بدین و همچنین به وصالش هم فکر نمیکنید.هدف شما اینه که درد و دل کنید علاقه مند به پذیرش راهنمایی های دوستان نیستید.به نظر شما درد و دل کردن اینجا چه نتیجه ای رو برای شما داره؟من فکر میکنم که شما هم دوست دارین در کنار همسرتون باشین هم یه نفر دیگرو.به نظر من همسر شما زن مقتدری به نظر میرسه و من اینطور برداشت میکنم که شاید شما به همسرتون یه مقدار وابستگی دارین.درسته؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

رفتارتون با همسرتون چه طوره؟گرم و صمیمی ٫معمولی ویا سرد و خشک؟آیا همسرتون متوجه علاقه ی شما شده؟آیا همسرتون اون خانم رو میشناسن؟طرف مورد علاقه ی شما چگونه متوجه علاقه ی شما به خودشون شد که برخوردش با شما سرد شده؟چند وقت یه بار همدیگرو میبینید؟به نظر من علاقه تون رو در قلب خود نگه دارید و بگذارید زمان بگذرد.ببینید که چه تغییری در میزان علاقه ی شما به وجود میاد.مطمئن باشید که روزی سرد خواهید شد.بی گدار به آب نزنید همه ی مشکلات بعدی رو در نظر بگیرید دوست داشتن اشکالی ندارد درصورتی که تاثیر بدی نداشته باشد

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

ببخشید شما ازخیلی خوب اون خانم رو میشناسید؟شاید شما تصور میکنید که خوبه ممکنه اون خانوم اونجوری که نشون میده نباشه.چقدر میشناسیدش؟

برادر عزیزم شما دلتون میخواد که هم زندگی فعلیتون با همسرتون داشته باشین و هم به فرد مورد علاقتون برسید.حداقل یکیشون رو انتخاب کنید.اگر بخواهید به وصال معشوقتون برسید مشکلات زیادی خواهید داشت و حتی ممکن است به او دست پیدا نکنید.منطقی باشید.آیا معشوقه ی خود را خوب میشناسید و قصد ازدواج دارید یا فقط به دنبال هوی و هوس هستید؟

دوست عزیز.به نظر من بهتره فراموشش کنی.سعی کن این زندگی ای که الان داری رو بسازی.خودتو به همسرت سرگرم کن.بدون که الان متاهلی و باید پایبند زندگیت باشی.فکرشو بکن اگه یک روز همسر خودت بهت میگفت به کس دیگه ای علاقه داره با این قضیه کنار میومدی؟؟؟خودتو جای اون بذار
امیدوارم عاقلانه فکر کنی

از همه ممنونم نمی خوام به کسی بربخوره برای همین همه جواب ها رو یه جا میگم
اولا من عذاب وجدان ندارم چون الانشم برای همسرم کم نمیزارم هزار تا سختی بکشم اما همه تلاشم راحتی اونه هر چند کم پیش میاد جواب مناسبی بگیرم پرسیدن اگه قبل از ازدواج دوسش داشتم چرا با اون ازدواج نکردم چون یه ماه مونده به ازدواج باهاشون آشنا شدم و اونوقت اونقدر جدی نبود علاقه ام
من می دونم با این روندی که زندگی ما داره احتمال جدایی ما زیاده اما تعهدم به ازدواج خیلی برام مهمه پس تا جایی که بتونم ادامه میدم
پری دریایی عزیز احتمالا حق با شماست اینقدر سردرگم هستم که واقعا نمی دونم به چه هدفی این مطلب ها رو می نویسم مقتدر که نه خودسر شاید وابسته نیستم به اون صورت راستش یه زمانی فکر کردم این خانم هم به من علاقه منده پس صمیمی تر حرف زدم باهاش و یه بار گفتم لبخند زیبایی داره که بعد از اون رفتارشون سرد شد شناختم نسبتا خوبه برام عجیبه که چطور به این خانم علاقه مند شدم وقتی از خیلی جهات اختلاف نظر داریم و حتی تضاد ولی چنان کشش قوی بهش دارم که در حضورش بزور خودم رو کنترل می کنم
نیما عزیز به نظرتون این شدنیه؟ من شاید با به دوستی ساده با این خانم قناعت می کردم ولی چیزی که نصیبم شد رنجه اما همین رنج برام ارزشمندتر از به کوچه علی چپ زدنه برام
در مورد مشاوره حضوری بگم که اصلا تاثیر نداره چون هرچی قول سر این جلسات گرفتم تا از در رفتیم بیرون از یاد همسرم رفت

برادرم من اصلا سر از حرف های شما در نمیارم.فرد مورد علاقتون همکارتونه؟
چی شدنیه؟منظورتون از این حرف اینه که رسیدن به معشوقتون شدنیه؟بالاخره با اراده ی قاطع انسانها میتونن به آرزوها و اهدافشون برسن ولی باید اینو در نظر داشت که هدفشون درسته ویا اینکه بیراهه هست.مواظب باشید که به خطا نروید.
"نیما عزیز به نظرتون این شدنیه؟ من شاید با به دوستی ساده با این خانم قناعت می کردم ولی چیزی که نصیبم شد رنجه اما همین رنج برام ارزشمندتر از به کوچه علی چپ زدنه برام"
منظورتون اینه که شما با فرد مورد علاقتون دوست هستین؟

"چنان کشش قوی بهش دارم که در حضورش بزور خودم رو کنترل می کنم".خودتون رو کنترل میکنید که چه کار نکنید؟
"من می دونم با این روندی که زندگی ما داره احتمال جدایی ما زیاده "
به خاطر معشوقتون میخواین جدا شین؟
خواهشا واضح تر توضیح بدین برادرم.

سلام
شما برخلاف اون چیزی که اینجا گفتین دارین برای زندگیتون کم می‌زارین شما شاید از نظر خودتون دارین ادامه میدین و تعهد دارین ولی این فقط در ظاهره شما غیر مستقیم و از نظر احساسی دارین به همسرتون خیانت می‌کنین
خیانت حتما نباید این باشه که شما با یک خانم رابطه داشته باشین همین که احساستو الان مال یکی دیگه‌ است یعنی خیانت
شما تا زمانی که با این شدت به اون خانم همکار فکر می‌کنید قادر به مدیریت زندگیتون نیستین چون مدام دارین همسرتون رو با این خانم مقایسه می‌کنین و به دنبال کم و کاستی هستین
شاید اگر این خانم هم با شما چند ماه زیر یک سقف زندگی می‌کرد دید شما عوض می‌شد رفتار یک خانم با همکارش خیلی متفاوته تا رفتار یک خانم با همسرش این یادتون باشه
من نمی/ دونم همسرتون چه مشکلی داره و یا چه مشکلاتی تو زندگیتون هست فقط اینو می‌دونم که وقتی شما دارین با این حس به این خانم فکر می‌کنید باید فکر بهتر شدن زندگیتونو از ذهن دور کنید چون این اتفاق هیچ وقت نمی‌افته
بهتون خواهرانه می‌گم که دستی دستی زندگیتونو نابود نکنید و یه فرصتی به خودتونو خانومتون بدین
راهشم اینه که از این خانم دور بشین حتی اگه قرار باشه محیط کارتونو عوض کنید و جز خودتون کس دیگه‌ای نمیتونه بهتون کمک کنه