:104::104::104::104::104::104:
تبریک عزیزم
نمایش نسخه قابل چاپ
:104::104::104::104::104::104:
تبریک عزیزم
:227:ویدا جان ممنونم از تبریکت ولی تنهام نزارید
خیلی براتون خوشحالم.. من عضو جدید هستم و تمام صحبتهای شما رو مطالعه کردم. از این که به نتیجه خوبی رسیدید واقعا خوشحالم
همین روزا تولد دخترشه و من می خوام براش یه کادو تولد بگیرم و برم خونشون به نظرتون براش چی بخرم که خوشش بیاد و به دردش هم بخوره اون هیجده ساله میشه ودختره از لحاظ مالی هم تامینه وهمه چی هم داره به خاطر همین برام سخته که براش کادو انتخاب کنم چون یه چیز می خوام بگیرم که توی این سن واقعا براش لازمه و با این کار می خوام مادرش هم اطمینان پیدا کنه که هیچ مشکلی نیست:227:
برای خرید کادو کمک کنید
.................................................. ...
تابا جان از اینکه برام وقت گذاشتی ازت ممنونم امیدوارم مشکل شما هم حل بشه
دوست عزیز
کسی نمی تونه به شما بگه کادو چی بخرید. شما با توجه به سلیفه و وسع خودتون و شناختتون از روحیات اون دختر کادو را انتخاب می کنید.
اما علت پست زدن من این است که بارها تذکر داده شده که از پست های چت گونه و امشب شام چی بپزم و دامن چه رنگی بخرم خودداری کنید.
ممنون از یادآوری:46:
چون احساس کردم توی یه حساسیت گیر افتادم اون هم از بابت خواهرشوهرم پرسیدم :325:
عزیزم چون تمام افکارم رو مشغول کرده و نمی خوام دوباره بعد از این همه تلاش دوباه خراب بشه:43:
سلامی گرم به دوستان عزیزم
مخصوصا ماهی91 عزیزم :43: پویا جان :43: رایحه عشق مهربون :43: گلنوش 67خوبم :43: شبنم عزیزم :43: شایانا جان :43: بهار 66 مهربونم زهرا خاتون عزیزم :43: مسعود عزیز :43: هما 11 خوبم :43: ویدا: جانم43: تابا مهربون:43:
الان یک ماه از آخرین پستم می گذره و می خوام نتیجه نهایی رو به دوستانم اعلام کنم
مشکلم خدارو شکر با خواهرشوهرم حل شد ، بعد از اینهمه ماجرا خیلی سعی می کنه که منو ناراحت نکنه حتی بعضی مواقع که دخترش هم کار نادرستی رو انجام می ده پیش ما به او هم تذکر می ده که دیگه هیچ مشکلی پیش نیاد و حتی یه حرفهایی هم که می زنه و باعث ناراحتیم می شه وقتی متوجه حرفش می شه سعی می کنه که اون حرف رو به شکل صحیحش بیان کنه که بشه انتقاد از نوع درستش و یا یک نصیحت پسندیده از جانب یک بزرگتر که من هم با کمال میل قبول می کنم
خلاصه مادرشوهرم هم که خیلی دوستم داشت الان دیگه بیشتر از قبل دوستم داره و بهم خیلی نزدیکتر شده و از همه مهمتر اینکه پدرشوهرم هم که زیاد با من حرف نمی زد الان حتی با منم هم سربه سر می ذاره و حتی بعضی موقع ها پیش خودش برام جا باز می کنه که کنارش بشینم
در مورد خواهرشوهر کوچیکمم رفت و آمدم رو کمی محدود کردم و هر وقت که می خوام برم خونشون سعی می کنم که با جمع خانوادگی باشه تا پیش ما هم عادت کنه به محجوب بودن
در مورد برادرشوهرام هم که زیاد باهاشون مشکلی نداشتم و همون رفتار طبیعی رو داریم
اما در مورد جاریم که فکر کنم نیاز باشه تا که یه تاپیک دیگه باز کنم و حتی توی این قضیه تردید دارم که آیا ارزشش رو داره که به خاطرش وقت بزارم یا نه چون اون یه آدمیه که همیشه منتظر تا از پشت خنجرش رو تا ته فرو کنه به خاطر همین باهاش همون در حد سلام و احوالپرسیم
همینکه تونستم به کمک شما عزیزان مشکلم رو برطرف کنم و شاد زندگی کنم خیلی خوشحالم و خدارو شاکرم
این تاپیک هم به پایان رسید و از ریيس عزیزمون می خوام که این تاپیک رو هم قفل کنه و جزء نتیجه داده ها حساب بشه
به امید اینکه یه روزی غم از روی زمین برداشته بشه و توی این تالار همه از خوشی بگن