:72::72::72:
نمایش نسخه قابل چاپ
:72::72::72:
تاپیکم رو بخون: آزموده را آزمودن خطاست
مریم جون مطلبتو خوندم اما نمیشه همه آدمارو به یه چشم دید منم که توو تهرانمو دانشگام اینجاس مردای زیادی بودن واسه ازدواج ثروتمندو مایه دار.اما یه خصوصیت خوب شوهرم این بود که در مورد ازدواج قبلیش دروغ نگفت .گفتم که دروغ نمیگه.نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryamp
اما اینکه با وضع توپشون برات مراسم نگرفتن بی انصافیه .
و اینکه این مرد شکاک بوده و دورو .واسه خودشون همه چی خوبه اما واسه دیگران بده.:163:
خوب کردی که جدا شدی میدونی باید تا آخر عمر تحملش میکردی .راستش ما کلا یه ماشین داریم اما شوهرم زده به نام من .ایناس که تفاوت آدمارو نشون میده.دلیل اینکه به طلاق بعد یه مدتی دیگه فکر نکردم این چیزاشم بود .
هنوزم برات دیر نشده ماشالله هم با سوادی هم با کمالات
این دفعه خوب بسنجو ازدواج کن
میدونی قبل ازدواج با کسی دوست بودم که حتی خواستگاریمم اومد اما اخلاقای بدی داشت که عذابم میداد منم بعد یه مدت طولانی گفتم دیگه نمیخوامت ....
از اخلاقای بدش همین بد دلیش بود ....هر جا میرفتیم بیرون گیر میداد که چرا این ور نشستی که چرا اونور نشستی .دارن نگات میکنن.چرا اونورو نگاه کردی تو باید منو فقط ببینی!
یا اگه 5 دقیقه دیر میرسیدم گیر میداد که تایم گرفتم فکر کردی هواسم نیست؟؟؟کجا بودی با کی بودی خلاصه هزار تا گیر بی ربط .راستش منم دوسش داشتمو فقط هم با خودش بودم ...اما دقم میداد منم تصمیم گرفتم ولش کنم.واسه همین توو انتخاب همسرم خیلی ریز این نکته شدم توو اخلاقش .گفتم که اصلا اهل چک کردن نیست.
یه نکته دیگه هم هست که مردی که در ظاهر مذهبیه چطور توو خیابون افتاده دنبالت؟یا چطور شرایط خوانواده اش قبول کرده.
اگه مذهبی بودن در واقع این کارو نمیکرد .پس براش راحتو پیش پا افتاده بوده که اینکارو کرده
راستش من با هر کیم دوست شدم توو خیابوون نبود .
راستی حالا دیگه بهش فکر نکن .گذشته از این به بعد دنبال یه عشق واقعی باش بذار اونم هر کاری که میخواد بکنه .شاید مشکلش با زن قبلیشم همین بوده
بعضی آدما بیمار این حرفان....
آره عزیزم بعضی آدما بیمار این حرفان! اینو خوب اومدی:104:
عزیز من من خودم هم دختر آفتاب مهتاب ندیده ای نبودم...اشتباه نکن...من می دونستم اون شیطون هست...اما پیش خودم گفتم یا می شینه زندگیشو می کنه یا 500 ملیون پیاده می شه! شوهر منم آپارتمانو به نام من زد ! و گرنه خیال کردی الان آروم نشسته بودم اینجا؟! من اصلا پشیمون نیستم باهاش ازدواج کردم ...اشتباه نکن...واسه من کیفیت زندگی مهمتره تا کمیتش!
من بار بعد هم بخوام ازدواج کنم با بی پولی نمی تونم ازدواج کنم! کما اینکه شما با بی پول ترین آدما هم ازدواج کنی ممکنه به طلاق منجر بشه اما اون موقع باید ماهی 1 سکه بزارن کف دستت! مشکل من این نبود شوهرم پولداره یا BMW سوار می شه! مشکل نوع شخصیتش بود ...کما اینکه هر دوی ما اشتباهاتی داشتیم...همون پسری که خواستگاری شما می آد هم یکی از همونایی می تونه باشه که تو خیابون دور دور می کنه فقط شما خبر نداری:163:
شوهر شما استاد دانشگاه هست درسته؟ اما بهت اس ام اس داد...خواست دستاتو بش بدی...شنل قرمزی صدات زدو.... خواست نقاشیشو بکشی...خوب اینم نشون می ده ایشون شیطنت داره! حالا یکی تو دانشگاه یکی تو خیابون! همه ی قصه ها ی عاشقانه نباید ی جور شروع بشه...یا ...لیلی و مجنون هم در خواستن هم بی منتها عاشق بودن اما آیا کسی گفت وقتی رفتند زیر یک سقف چی شد....آیا به همون اندازه مشتاق موندند؟...بله مردی که تو خیابون دور دور می کنه به درد زندگی نمی خوره چون ترک عادت موجب مر ضه و نوع و نحوه آشنایی هم خیلی چیزها رو نشون می ده...ولی خوب شد دیگه ...حالا مرثیه سرایی که دردی دوا نمی کنه...خوب من همیشه ی دختری بودم دنبال لباس مارک دار و ول خرج و...هر نوع پسری هم رو ماها دست نمی زاره چون می دونن ماها هزینه داریم...بازاری ها این تیپ زنها رو می پسندن که خوب اونها هم اخلاقا و مرامای خاص خودشونو دارن...ولی خوب درس بزرگی بود.
خوبه مشکل خیانت شما هم زود حل شد:163: راستی کلاس تئاتر یا هنرپیشگی هم خیلی هیجاناتت رو تخلیه می کنه...امتحان کن... دیگه فکر کنم بهتره سایر دوستان همدردی بدن!
ممنون که تاپیکمو خوندی ....
BYE
تصمیمی که گرفتی خیلی خوبه اما برای اینکه این تصمیم دائم باشه نه موقتی چندتا چیزو بهت میگم.اولا اگه من خیلی چیزات رو قبول نداشته باشم این یکی رو قبول دارم:مطلع بودن از خیانت یکی از والدین تو بچگی.اگه تو سن بالاتر متوجه این قضیه میشدی فرق داشت اما بچگی دورانی که هیچ اتفاقی از ذهن پاک نمیشه.ذهن ساراکوچولو نمیتونسته این مسئله رو حلاجی کنه و فقط نظاره گر بوده.این اتفاق باعث شده این کار به نظرت زشت نیاد و فقط وقتی پشیمون شدی که از دوست پسرات جدا میشدی و ناراحت.واسه همینه که میگن حتی نوزاد نباید تو اتاق پدر مادرش بخوابه اما ما متاسفانه فکر میکنیم بچه ها نمیفهمن.پس حتما حتما پیش یه روانشناس(روانپزشک) خانم خوب برو و این مسئله رو حل کن
باید بدونی تو زندگیت یه سری چیزا رو میتونی عوض کنی یه سری رو نه و باید قبولشون کنی.تو و شوهرت اختلاف سنی زیادی دارین و هر سنی علایق خاصی داره اما میشه بهم نزدیک شد.اول خودتو بشناس.چیزایی که دوست داری انجام بدی.بعد شوهرتو بشناس.ببین از چیا خوشش میاد.مثلا وقتی اهنگ میذاری و اون خاموش میکنه.یه اهنگ دیگه بذار مثلا سنتی اگه باز خاموش کرد چیزی نگو اما دفعه بعد باز اهنگ بذار حتی چند دقیقه حتی بی کلام فقط واسه اینکه گوشش به این چیزا عادت کنه.واسه زندگی فقط دوست داشتن کافی نیست.به زندگیت هیجان بده.شاد و بذله گو باش.اگه شوهرت فوتبال میبینه ببین طرفدار چه تیمیه تو برو طرفدار یه تیم دیگه بشو و باهاش کل بنداز.وقتی اخبار میبینه نق نزن تو هم نگاه کن و حتی در مورد مسائل روزباهاش بحث کن.غذای مورد علاقه اش رو درست کن.به کتاباش حساس نشو عوضش ازش بخواه متن های خارجی که دوست داری مثل شعر یا جوک برات بخونه و ترجمه کنه.به کارش اهمیت بده.تشویقش کن.به زندگیتون روح بده.از اینترنت متن های فارسی و انگلیسی که در مورد روابط صحیح زناشویی هست بگیر و بهش بده.(خصوصا اونایی که در مورد معاشقه هستن) اما بهش نگو بیا اینا رو بخون و عوض شو فقط بده بخونه.خلاصه ببین از چیا خوشش میاد.حتما وادارش کن برای مشکلات جنسیش سراغ درمان بره و پیگیری کنه.دکوراسیون خونه رو عوض کن.برای رابطه جنسی یه مدت پیشقدم نشو اما وقتی اومد سراغت با روی خوش باش رفتار کن.
این تغییرات زمان و حوصله میبره اما واقعا مفیده.زندگی مثه قورمه سبزی پختنه.همه چیز باید به اندازه باشه.مثلا گوشت زیاد جبران سبزی کم رو نمیکنه.ابرازعلاقه و نیاززیاد هم جبران نبود روح و طراوت و ...زندگی رو نمیکنه
سلام
کل تاپیکتو خوندم از مریم و ملاحت عزیز به خاطر پست زیباشون خیلی خیلی تشکر می کنم و برای تو سارای عزیز به خاطر تصمیم خوبت خوشحالم
راستی همسر تو خیلی هم عاشق پیشه است(داستان آشناییتون) و فقط عاشقی یادش رفته می دونی چون تو بستر براش مهیا نکردی و بهش فرصت ندادی
حتی اگه به فصل های سال هم نگاه کنی می بینی هر فصل بستر رو برای اومدن فصل بعد آماده می کنه
سلام دوستای من منم دارم سعی خودمو میکنم خدا کنه جواب بده کم کم دارم سعی میکنم که از یاد ببرم با کیو کجا بودم...سخته اما دارم سعی میکنم.دیشب یه CD سمینارو گوش میکردم که توو دانشگاه بهمون داده بودن .میگفت اگر به این فکر کنید که این بدن که الان در اختیار شماس مالکش خداست و مالک این تن به شما اجازه ی هر کاری رو با این بدن نمیده از خیلی از این کارا دست میکشید یا اصلا انجامش نمیدید .مثل اینکه کیف بغل دستیتون مال شما نیست و مالک اون نیستید اگر بهش دست بزنید به حریم خصوصی اون آدم وارد شدید.در مورد بدن هم همینطوره اگر باهاش کاری کنید که دور از اون محدوده تعیین شده ی پروردگاره انگار که از حریم خودتون خارج شدید
میدونین سخته زخم همه چیرو از رو بدن پاک کنید شاید جاش بمونه اما کم کم التیام میگیره......
سارای عزیز
خدا می داند که وقتی خوشبختی و سعادت یکی از دوستان همدردی را می بینم چقدر خوشحال
می شوم...عزیز دلم بسیار برایت خوشحال هستم که توانستی به خودت کمک کنی و تصمیمی
زیبا بگیری... خدا واقعا دوستت دارد که با سایت همدردی و دوستان خوب آن آشنا شدی و خدا
نشان داد که تو و همسرت و زندگیتان را دوست دارد و خواستی و کمکت کرد...
تاپیکت را که دیدم مصر شدم تا "کارگاه آموزشی - آشتی با درون خود با تکنولوژی فکر!!!" را
شروع کنم تا هم با خودت آشتی کنی هم عشق ورزیدن به خودت را یاد بگیری.
سارای عزیز واقعا تصمیم زیبایت شادم کرد.
ان شا الله هم در کارگاه شرکت کنی هم در زندگیت موفق باشی!
برای حل مسائل بعدی هم پیشنهاد می کنم یک تاپیک جدید باز کن چون که تو دیگر خیانت
کار نیستی!!!!!!!! تو نظر کرده خدا هستی عزیز دلم
به افتخار سارای عزیز
:104::104::104::104:
:R:R:R:R:R
مرسی عزیزم .نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.ghamgin
باید بنویسم من خیانت کار بودم؟
:311: ای بابا دوستان هنوز هم شما نفهمیدید اینجا چه خبره؟ چه جدی گرفتید!
این سارا خانوم پشت لپ تاپش نشسته و خیلی cool جواب هم می ده! سارا خانوم( خانوم؟!) ی تاپیک باز کنید با عنوان : چه طور می شود مدتی تفریح کرد؟! حتی بعضی ها در همدردی هم تفریح می کنند! خدا این دلهای شاد و سرخوش را از بعضی ها نگیرد! انشالله :323:
خوش باشی سارا جون بخند تا دنیا به روت بخنده ...همین که تو شاد شی یکم اینجا واسه ما همین بس:227: