حق داری حساس باشی اما حساس بودنمون خوب نیست
خب دختر خوب داری میگی به یک هفته هم نکشیده... من شوهرم 2 بار بیکار شد هر بارهم 3-4 ماه طول کشید
فاجعه است نه؟؟؟؟
پس بهش اعتماد داشته باش ...مطمئن باش که حواسش هست
نمایش نسخه قابل چاپ
حق داری حساس باشی اما حساس بودنمون خوب نیست
خب دختر خوب داری میگی به یک هفته هم نکشیده... من شوهرم 2 بار بیکار شد هر بارهم 3-4 ماه طول کشید
فاجعه است نه؟؟؟؟
پس بهش اعتماد داشته باش ...مطمئن باش که حواسش هست
اقليما جان چرا نگراني ؟
اين اتفاق ممكنه براي هر مردي پيش بياد . تو از كجا مي دوني كه به خاطر غرور و خودخواهيش از محل كارش اومده بيرون ؟ شايد شرايطي پيش اومده كه مجبور شده اينكارو بكن .
بهتره به جاي زخم زبون زدن و گرفتن اعتماد به نفس شوهرت و ايجاد دل نگراني و دلشوره براي اون و خودت يه كم باهاش همدردي كني و بهش روحيه بدي تا كار بهتري پيدا كنه .
به مردت اعتماد كن . :72:
سلام به همه دوستان خوبم
از یکتا و شمیم غزیزم ممنونم که بهم دلگرمی دادید
سبکتکین عزیز به این حرفت که گفتی به مردت اعتماد کن خیلی فکر کردم و چند بار برای خودم تکرارش کردم
به این نتیجه رسیدم که مرد من خیلی هم با اعتماد و خدا رو از جهت شاکرم
همون موقع بهش sms دادم:
ف جانم ببخش که اینقدر کم طاقت و نگرانم میدونی چون همیشه موفق و بزرگ بودی برام الان ......
خلاصه احساس کردم از sms انرژی گرفت یه خورده بعدش بهم زنگ زد گفت که داره میره یه جا برای کار و یه جای دیگه رو هم برای فردا ست کرده
شبشم اومد گفت اینجا که ok و مشکلی نداره هر چند حقوقش از جای قبلی کمتره ولی جای شکرش باقیست
بعدشم به خودم گفتم این مشکلیه که پیش اومده شاید خدا خواست و بهتر شد شرایط.....
دیگه نمی دونم چی پیش بیاد
برام دعا کنید
سلام
من یه مدتی خیلی بهونه گیر شدم
و گاها سر مسائل شاید کم اهمیت گیر می دم و جو رو بهم میریزم
دلیلشم نمی دونم
اینم بگم یه مدتی روحیه ام واقعا بهم ریخته است
حالا یه نمونه اش رو تعریف می کنم اگه کسی مثل من بود و یا تجربه ای داشت لطفا بهم بگه
2شب پیش با همسرم رفته بودیم پیاده روی بابت یه چیزی از همسرم گلگی کردم اونم در جوابم گفت یعنی من یه ذره هم خوب نیستم منم اون لحظه درست و حسابی جوابشو ندادم
فرداش که دیروز باشه بهمش sms دادم که دیشب که بهم گفتی من یه ذره هم خوب نیستم می خواستم بهت بگم تو مهربون ترین وبهترین شوهر دنیایی
بعدشم هرچی منتظر جواب شدم جوابی بهم نداد
خلاصه دیگه به روی خودم نیووردم تا دیشب که هی باهام شوخی می کرد و سر به سرم می ذاشت منم چون مریض بودم اصلا حوصله نداشتم و از طرفی هم یه کم دلخور بودم چون مثل همیشه تو ابراز احساسات کم گذاشته بود هی بهش گفتم اذیتم نکن حوصله ندارم چند بار گفتم اونم هی سربه سرم می ذاشت و به شوخی بیشگونم می گرفت منم یه دفعه سرش داد زدم اونم ناراحت شد بعدم اخر شب ازش معذرت خواهی کردم ولی باز اون برام قیافه گرفت منم بهش گفتم تو رفتارت مثل آدمای هفتاد ساله است اخه همیشه احساس می کنم باباش الگوشه و کارای اونو با مامانش الگو بر می داره و گفتم تو 30 ساله اته ولی همش دلت می خواد مثل بابات رفتار کنی
اونم گفت من همش سعی می کنم با دل تو راه بیام ولی تو همش بهونه می گیری منم گفتم دوست دارم کارات ار ته دل خودت باشه نه به خاطر من
از اینجور بهونه گیری ها زیاد دارم که همشه جلوی خودمو می گیرم تا از الکی به چیزی گیر ندم و اونو برنجونم
چرا من اینطوریم
از خودم و این رفتارام خسته شدم که همه چیزو بهم می ریزم اون منو خیلی دوست داره ولی گاهی جوری که خودش دوست داره به من ابراز علاقه می کنم
تا حالا خیلی کم پیش اومده بهم بگه عزیزم یا کلامی بهم ابراز علاقه کنه
آیا دلیل بهمونه گیریه من اینه
خواهش می کنم اگه کسی می تونه کمکی کنه بگه بهم
من خیلی تونستم با استفاده از این سایت زندگیمو تغییر بدم
می خوام این رفتار بدمو که مثل بچه ها می مونه رو ریشه یابی کنم و بذارم کنار
اینم بگم همسرم میگه دلیل این جور مشکلات ما مسائل مالیه که بزودی حل میشه ولی من اصلا معتقد نیستم
چند وقتیه تمام حقوقمو سر خونه و خریداش می کنم حتی یه ذره واسه خودم.......
از این بابت ناراحت نیستم هر چند دوست دارم اون خرج کنه برام ولی اون بنده خدا هم فعلا نمی تونه وگرنه همه چیزشو برای من و زندگیمون می ذاره
شوهرت راست مي گه حتي شايد خودت هم ندوني ولي تو ضمير ناخودآگاهت دوست داري اون برات خرج كنه. (به نظر من اين كار را نكن.)
در مورد رفتارش هم اون اداي باباش را در نمي ياره در واقع اون از بچگي رفتاراي باباش را ديده و مثل يك نوار ضبط كرده و الان داره اون ها را پخش مي كنه دست خودش هم نيست.
يك چيز ديگه اقليما جونم. هيچ وقت رفتاري را كه بخواي بابتش بعدن معذرت خواهي يا منت كشي كني انجام نده. اين را هيچ وقت يادت نره.:305:
لیلا جون یه سوال تا حالا شده شما بهونه گیر بشید و سر مسائل کم اهمیت گیر بدید؟
اگه آره چه طوری باهاش مبارزه می کنید؟
وقتی همسرم فعلا از نظر کاری یه کم اوضاعش بهم ریخته و از طرفی قسطامون مونده بذارم بره از غریبه قرض بگیره و خودمو به کوچه علی چپ بزنم من اون پولو می خوام چی کار وقتی اون داره سختی می کشه ؟!!
خودمم اینطوری نمی خوام ولی وجدانم قبول نمی کنه هر کاری می کنم
سلام اقلیما جون
اول اینکه به خاطر خرج خونه اصلا ناراحت نباش حتی یک ذره..چون شوهرت موقعیتش موقتا اینجوریه
دوم در مورد اس ام اس و این حرفها .. منم یک وقتایی تو طول روز واسه شوهرم اس ام اس خوشگل میزنم و واقعا هم توقع جواب دارم ...ولی جواب نمیده .با اینکه میدونم واقعا سرش شلوغ بوده و وقت نشده اما به دل میگیرم ..حتی بارها شده زنگ زدم گفتم اس ام اس رو خوندی گفته نه و حتی تا ساعت 9 شب که میاد میبینم هنوز نخونده (آدم دلش میخواهد خودشو خفه کنه ) ولی شب که میاد اولین چیزی که میگه اینه : یک سلام از بدترین شوهر دنیا به بهترین زن دنیا... یعنی ببخشید نخوندم یعنی معذرت میخواهم ... یعنی همون رفتار خوب شوهر تو ...
من دیگه چیزی نمیگم با یک خنده دلخوری ها تموم میشه
آخه قربونت برم این زندگی با این همه فراز و نشیب جایی واسه ناراحتی از اس ام اس هم میزاره؟؟؟!!!
سخت نگیر بخند
اقليما نوشته:
وقتی همسرم فعلا از نظر کاری یه کم اوضاعش بهم ریخته و از طرفی قسطامون مونده بذارم بره از غریبه قرض بگیره و خودمو به کوچه علی چپ بزنم من اون پولو می خوام چی کار وقتی اون داره سختی می کشه ؟!!
خودمم اینطوری نمی خوام ولی وجدانم قبول نمی کنه هر کاری می کنم
ببين اقليما جونم من قبلا هم به بچه هاي اين تالار كه شاغلند خيلي گفتم. بايد سعي كنيد يك جورايي تو خريدهاي شوهراتون شريك بشيد (خونه يا ماشين) بعد هم همه جوره پاي شوهراتون و قسطاشون بايستيد. اينجوري نه به شوهراتون فشار مي آيد چون داريد كمكشون مي كنيد. و نه به شما چون هرچه هزينه مي كنيد در واقع قسط چيزي هست كه قبلا به نامتون شده.
در مورد بهونه گبر شدن هم ... منم هم اینجوری میشدم ...الکی بی دلیل
اونم عوض اینکه منو درک کنه(آخه یکی نیست بگه چی چیو درک کنه...علم غیب داره؟!) عصبی تر میشد
من تو این سایت چیزهایی یاد گرفتم که عالی بود
دقیقا چند شب پیش عین شدم ... گیر دادم که چرا بارون اومده بعدش من کفشم خیس شده ولی تو زنگ نزدی ببینی من کفشم خیس شده یا نه؟؟؟؟:311::301:
یعنی یک گیر کاملا الکی.... تازه داشتم گریه هم میکردم اونم با تعجب نگاهم میکرد ... گفت یعنی تقصیر منه بارون اومده؟! یاد یکی از جمله های خانم آنی افتادم... گفتم میدونم دارم الکی گیر میدهم فقط درک کن ...من خسته بودم تو بارون هم خیس شدم...
خیلی قشنگ همدردی کرد
یعنی باید بگیم که من الان دارم بیخود گیر میدهم یا من الان لجباز شدم ...وقتی میگی درکت میکنه:46:
لیلا جون یه سوال تا حالا شده شما بهونه گیر بشید و سر مسائل کم اهمیت گیر بدید؟
اگه آره چه طوری باهاش مبارزه می کنید؟
اول اينكه اقليما جونم بايد سعي كني دلايل بهونه گيري ات را پيدا كني مطمئن باش يك دليلي داره كه فقط خودت مي توني پيداش كني. ممكنه نياز به ساعت ها فكر كردن و تجزيه و تحليل كردن همم داشته باشه ولي بالاخره پيدا مي شه. ممكنه اصلا يك چيزي باشه كه مربوط به خيلي قبله (شايد يكسال پيش) ولي تو وجود تو تبديل به يك عقده شده و تو الان مي خواي با بهونه گيري رو اون عقده قديمي سرپوش بذاري و آرومش كني. مرحله اول اينه كه بايد پيداش كني.
مرحله دوم اينه كه بايد حل اش كني يا اگه قابل حل شدن نيست به خودت قول بدي كه از اين به بعد ديگه نمي ذارم تكرار بشه. و تمام راه هاي تكرارش را ببندي. اين خيلي آدم را آروم مي كنه.
مرحله بعد اينه كه سعي كني اون عقده بزرگ را كه مربوط به گذشته است فراموش كني و اگه كسي مسبب اش هست اون فرد را هم ببخشي.