RE: نگرانی در مورد سلامتی جسمانی نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شب نم
این که نظر من و دیگران چیست مهم نیست. مساله این است که سلامت جسمی همسرتون برای شما خیلی مهم است و یکی از معیارهای انتخاب همسر است برای شما.
خب جوابتون هم کاملا واضح است. با این شک به جایی نمی رسید. اگر از روی دلسوزی و ... ازدواج کنید دایم با این قضیه درگیرید و زندگی هر دو نفر را خراب می کنید.
شما که اینقد حساس بودید، موقع خواستگاری در این مورد صحبت نکردید؟ یا به شما جواب درست ندادند؟
خدا خیرتون بده، حرف دلم رو زدید.
دوست مهربونم می دونی مشکل من چیه؟
1- خانواده ایشون رو از ریشه می شناسیم و تا حالا هرجا رفتیم کسی اینقدر برامون شناخته شده نبوده
2- ایشون دختر بسیار مهربونیه همینقدر بگم که همه در اینجا بهم می گن بهش نگی باید بری چکاب شی چون بهش بر می خوره ولی من صریحا به ایشون گفتم و ایشون به راحتی بدون چک و چونه پذیرفت.
3- هر وقت من باهاش تندی کردم فقط سکوت کرده و فقط و فقط بهم گوش داده و چیزی نگفته و میشه گفت که خیلی دختر صبور و مهربونیه که این خیلی برام ارزشمنده
4- شاید خیلی ایشون با معیارهام مچ نباشه ولی مهربونی خودش و خونوادش قابل تقدیره
و مشکل آخری اینه که بر فرض من شب اول بهش گفته باشم سلامتی برام مهمه. ایشون که این میگرنشو بیماری نمی دونه و براش خیلی عجیبه که من ناراحت می شم. و میگه من باهاش دست و پنجه نرم کردم و عادت کردم تو چرا اینهمه نگرانی!!!!:163:
میدونید می خوام چی بگم؟
میخوام بگم اگه شب اولم بگی سلامتی برام مهمه ممکنه یه چیزی از نظر شما بیماری باشه ولی از طرف مقابلتون بیماری نباشه...
این حرف منو یاد خاطره یکی از بچه ها انداخت...
میگفت رفتم خواستگاری دختره عینک داشت ، بهش گفتم نمره چشاتون چنده گفت 5 گفتم خب اشکالی نداره هر کسی یه عیب داره. دختره گفته بود واااااااااااا مگه این عیبه!!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط عندلیب
اگه من جای نامزدتون بودم ترجیح میدادم، قبل از نامزدی و وابستگی بیشتر همه چی خراب بشه تا اینکه بعدش خراب بشه
آخه میدونید ایشون 20 سال بیشتر نداره و به نظرم داره خیلی احساسی به مسئله نگاه می کنه.
ایشون تا حالا خواستگارهای زیادی داشته ولی اولین نفر من رو قبول کردن که برم خواستگاریش اینهم بخاطر این بوده که بابای من و اون همدیگر رو از ریشه می شناسن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط عندلیب
ولی مطمئن باشید ، اگه با این شک ها زندگیتونو شروع کنید، بعدا ممکنه خدایی نکرده باعث بدبختی همین دختری بشید که الآن انقد به فکرشید
دقیقا منم همین فکر رو دارم ولی ایشون به نظرم این رو متوجه نیست و فکر می کنه کسی که اومد خواستگاریش دیگه همونیه که باید باهاش ازدواج کنه!!!
البته اینجا اگه دختر خانمهایی باشند که با میگرن دست و پنجه نرم کرده باشند فکر کنم بتونند بیشتر منو راهنمایی کنند...
RE: نگرانی در مورد سلامتی جسمانی نامزدم
هم اتاقی من میگرن داشت، فقط بعضی وقت ها سرش درد می گرفت که اونم تحمل می کرد و قرص نمی خورد!
در همین حد بود و به قول این دختر خانوم که شما می گید، بیماری حساب نمی شد!
البته شما اصلا نباید به این حرفا بسنده کنید، شما باید مطالعه ی جامعه ای در این زمینه داشته باشد و آگاهانه انتخاب کنید!
ببین دوسته من، ما که نمی تونیم بگیم برو باهاش ازدواج کن یا نکن! تو باید ببینی چی برا خودت مهمه!
- ببین، یکی می گه اگه دختری بیماری داشته باشه، من باهاش ازدواج نمی کنم!
- یکی دیگه میگه، باید بقیه شرایطش رو ببینم، در کنار اون شرایط بسنجم و تصمیم بگیرم که باهاش ازدواج می کنم یا نه!
شما جزء کدوم دسته ای؟
دوسته خوده من، می خواد با یه فردی ازدواج کنه که بیماری قلبی داره! می گه در کنار بقیه شرایطش که می ذارم، می بینیم مورده مناسبیه!
والا، ما همه ی پیامدهای بیماری قلبی که اون طرف داشت را بهش گفتیم ولی بازم تصمیم گرفت که باهاش ازدواج کنه چون موقعیتش خوب بود!
حالا شما هم زود فکرات رو بکن، تصمیمت رو بگیر و زود عملی کن!
اصلا هم نگران نباش که نمی تونی به هم بزنی و از این حرفا، مردم تا سره سفره عقد می رن و بر می گیردن! شما که هنوز هیچ اتفاقی نیوفتاده!
اگه هم جوابت نه هستش، قاطع بگو و لطفا برا اون خانوم دل نسوزون، اون بره با یکی که این بیماری براش مهم نیاشه ازدواج کنه، بیشتر خوش بخت می شه!
فقط وارده فاز احساسات نشو!
اگه هم با این خانوم نشد و رفتی جایی دیگه خواستگاری، همون جلسه اول که داری با دختر خانوم صحبت می کنی، بگو من بیماری خاصی ندارم و سالم هستم و تا حالا عمل جراحی هم نداشتم و عینکی هم نیستم، این رو که بگی، خوده دختر منظوره شما رو متوجه می شه، می گه که آیا بیماری داره یا نه!
تازه، این که چیزی نیست، من یه بار یه موقعیت ازدواج برام فراهم شد، خانواده ی طرف، گفتن جفتتون می رین چکاپ کامل می دین (جسمی و جنسی) که هر دوتون با خیال کامل برین یره خونه زندگیتون!
به نظره من اگه انسان سالم باشه، هیچ کدوم از این حرفا ناراحتش نمی کنه، فقط طرزه بیان مهمه! مثلا این جا چون مادره گفت هر دوتون، من ناراحت نشدم!
RE: نگرانی در مورد سلامتی جسمانی نامزدم
بهتره تا زمان چکاپ و مراجعه به متخصص صبور باشید.
مطمئن باشید همه چیز مشخص میشه
RE: نگرانی در مورد سلامتی جسمانی نامزدم
ارشد
دیگه داری زیادی وسواس به خرج می دی!!!!!!!!
با خودت فرض کن که از اول می دونستی که میگرن داره
خواستگاری می کردی ازش یانه؟
اگه نه که !خوب بی خیال شو ..چون می تونست همون اول بهت بگه و نگفته
اگه بازهم به خواستگاریش می رفتی ..یعنی موضوع بیماری میگرنش برات عامل منفی نبوده که تو رو از خواستگاری منصرف کنه...و می تونی ادامه بدی
ارشد یه چیزی هم بگم شاید درست نباشه و در مورد خیلی ها صدق نکنه
ولی اینکه هر زمان که پیش هم هستید اون همش درد داره یا ابراز می کنه حالش خوب نیست
شاید دلیلش اینکه می خواد توجه و تا حدی ترحمت رو جلب کنه ...بعضی دخترا این جوری هستن.
با ی دکتر مشورت کن در مورد شدت بیماریش و عواقبی که داره تا نگرانی هات بر طرف شه
تو نت هم کلی مطلب در مورد این بیماری می تونی بدست بیاری
این همه وسواس شما رو می بینم تعجب می کنم ...من یه مشکل قلبی خیلی خیلی خیلی کوچیک دارم ولی به خواستگارم خیلی دیر گفتم وقتی که مشاوره ژنتیک رفتیم بهش گفتم ...نمی خواستم پنهان کنم ازش ولی هیچ وقت شرایط پیش نیومد که بهش بگم تا مشاوره رفتنمون. وقتی اونجا این رو شنید اولش یکم کنجکاوی کرد ولی دیگه نه در مورد دکتر رفتن حرفی زد نه بیماری نه چکاپ نه خواست سوابق پزشکیم رو ببینه نه حتی ی بار به روم آورد که چرا تا اون روز بهش نگفتم فقط یکمی خودش رو نگران نشون می داد و می خواست خیلی بیشتر مواظب خودم باشم .همین! بعد از اینکه رابطه بینمون بهم خورد و همه چیز تموم شد و بینمون حرمت شکنی شد... حتی یکبار فقط برای متلک هم به من راجع به مشکلم حرفی نزد...
در حالیکه به سلامتی هم خیلی زیاد اهمیت می داد.....
برای همین فکر می کنم یا وسواس دارید یا علاقه تون بهش کمه
RE: نگرانی در مورد سلامتی جسمانی نامزدم
از بلاتکلیفی بدتر تو رابطه چی میتونه باشه جناب ارشد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!
بیشتر از این دختر رو وابسته ی خودتون نکنید .
فداکاری هم به مرد ها نیومده:302:
یعنی نمیتونن:311:
از شوخی گذشته:305:
چشم ها قبل از ازدواج باید باز باشه شما هم با چشم های حدقه زده فقط دارید زندگی میکنید .
کاری کنید یا چشمتون رو ببندید یا صحبت کنید .
RE: نگرانی در مورد سلامتی جسمانی نامزدم
سلام
ارشد عزیز تاجایی که شد پست های این 5 صفحه را خوندم. من کمتر به این سایت سر میزنم، این هم خواست خدا بود که پست شما را خواندم.یک جورایی فکر می کنم شرایط نامزدتون را درک کنم. پستی که می نویسم احتمالاً طولانی می شود. امیدوارم که تمام مطالب را بخوانی. من مشاور نیستم ( دانشجو ی مکانیکم ) اما با توجه به شرایط زندیگیم، گفتنی هایی دارم.
اختلاف سنی من با پدر و مادرم نسبتاً زیاد است. ( حدود 43 سال با پدرم اخلاف سنی دارم ). خدا را بی کران سپاس از زندگی ام راضی هستم. این را بدون که زندگی بالا و پایین داره و این ما هستیم که باید تهدید ها را تبدیل به فرصت کنیم.
شما گفتید که نامزدتون 20 سالش هست. خوب این خودش راهنمای خیلی خوبی برای به نتیجه رسیدن. اولاً راجع به پنهان کاری، قرار نیست که هر کس در چند جلسه ی اول خواستگاری همه ی جیک و پوک زندگی شا رو کنه. ثانیاً، به نظرم سن 20 سالگی دوران پر استرسی از زندگی است. خدا می دونه استرس و فشار عصبی با آدم چه می کنه. برات چندتا مثال میزنم:
یک استادی داشتیم که در بیمارستان هم اشتغال داشت ( استاد درس تنظیم خانواده هستند ). برامون تعریف می کرد که یک دختری بود که در دوران راهنمایی هر چند وقت یکبار چنان دچار دلدرد می شد که کار به بیمارستان و سرم می کشید. فکرش را بکن یک دختر 14 15 ساله، هفته ای چند بار برای دلدرد بره بیمارستان زیر سرم. کلی دکتر و این ور و اونور تا اینکه معلوم شد این دلدرد ها در دوران امتحانات تشدید میشه و در نهایت با مشاوره ی روانی دلدرد ها کاسته شد.
یا خودم، گفتم که اختلاف سنی ام با پدر مادرم زیاد است. از این رو بیشتر در خانه هستم، باید حواسم به همه جا باشه، با دوستانم زیاد رفت و آمد ندارم و فشار کار و درس هم زیاد است ؛ بعضی وقت ها اینقدر فشار عصبی در خانه می ره بالا که دیگه نمیشه دست یه هیچی بزنم، همین طور دراز می کشم و به سقف زل میزنم. یک مدتی هم بود که به شدت کاهش وزن داشتم. و فکرم به شدت مشغول بود.
دوران 20 سالگی ( البته من پسرم و پسرا را میدونم ) دورانی سرنوشت سازی است؛ تازه از صد کنکور را پشت سر گذاشتیم، داریم به ازدواج فکر می کنیم و ... .
با توجه به نوشته هاتون، به نظرم نامزدتون دختری هستند که مساأل را در خودش می ریزند. خدا میدونه که این فشار عصبی با آدم چه می کنه. فشار جنسی و روانی و دوست داشتن برای بودن با یک هم دم هم از طرفی خیلی موثر است. ( من خوب می دونم ). یک سوأل: اختلاف سن پدر و مادر نامزدتون با خودش چه قدر است؟ روابط در خانه چه طور است؟( این را بدون که جواب این سوال ها با پرسیدن شفاهی حاصل نمی شه، باید از خودتون و خانوادهاتون بگی تا بیشتر بشه راهنمایی کرد).
اینکه می گی خانواده ی نامزدتون از ازدواج دخترشون با شما ابراز خشنودی می کنند و این حرفا، این را باز هم یاد خودم می اندازد. پدر و مادرم می خواستند در سن 22 سالگی برای من که هنوز وضعیت تحصیل، شغلم مشخص نبود زن بگیرند. تازه چی به نظرم به طور قاطع کسی را هم مد نظر نداشتند.( در خانواده ی ما عموماً ازدواج ها برای پسر در سن 28 تا 30 سالگی اتفاق می افتد ). امیدوارم که متوجه شوی چی میگم. یادم است که در سن 20 سالگی نسبتاً عصبی بودم، مدام بهم ایراد میگرفتند و نصیحتم میکردند، کلی کار می کردم و ضحمت می کشیدم ( ساعات خوابم در شبانه روز گاهی 4 ساعت بود ) اما بهم می گفتند که چرا بیحالی و کم کاری. برای همین خبلی فشار روم بود.
خلاصه با توجه اینکه دکتر هم به نامزدتون گفته که اگر ازدواج کنند مشکلشون حل میشه و دیگر نشانه های موجود ( مثل نا منظم بودن پریود، ضعف چشم، خرابی دندان ) حتماً و حتماً به مساأل روانی فکر کن. چه طور بهت بگم، شاید در کلمات نگنجه ولی فشار عصبی و روانی می نونه به شدت در وضعیت جسمانی اثر کند.
می دونم که بعضی ها در دوران ارشد و دکترا، با تجویز پزشک قرص ضد افسردگی مصرف می کنند.
در ضمن یادم است که مادرم قبلاً ها سردر های خیلی شدید داشتند ( چند تا کودیین را با هم مصرف می کردند )؛ مثل اینکه دکتر ها گفته بودند میگرن است. اما حالا خدا را شکر با جمع و جور شدن زندگیمان مدت نسبتاً زیادی است که ندیدم قرص مسکن مصرف کنند.
هنوز خیلی گفتی دارم و خیلی اطلاعات که ممکنه مفید واقع شود. اما این پست طولانی شد.
در کلام آخر : سعی کن برای نامزدتون امنیت خاطر و آرامش ایجاد کنی. سعی کن بهش بگی اوضاع مرتبه و این قدر ما موفق و سربلندیم و اینقدر خوشبختیم که خدا میدونه. سعی کن پشتیبانش باشی، راجع به بیماریش نگرانش نکن، از همین چکاپ به عنوان یک فرصت استفاده کن ( انشاالله که جواب چکاپ نشان از سلامتی باشه ) و بهش بگو که تو سالمی و خدا می دونه که از سلامت در پوستم نمی کنجم، و دیگه راحت می خوابم. در ضمن هدیه یادت نره.
یادت باشه، خدایی هست که کریم ترین وجود هاست و یادت باشه که مرد ها، استوار تا پایان می ایستند و آخرین لحظات، از سرنوشت ساز ترین لحظات اند.
برای شما و نامزدتون دعا میکنم.