RE: هیچ احساسی نسبت به این زندگی ندارم، آیا پرتوقعم؟
سنجاب جان
عزیزم شغل رو که نمیارن از دم در تحویل بدن ، دلیل از دست دادن شغلش و بیکار بودنش کسی نیست جز خودش ... چطور اینهمه آدم کار میکنن ولی همسر من دو ساله که بیکاره؟؟؟ بنابراین مسئله اصلی بی مسئولیتی و تنبلی ایشون هست نه بیکاریش، و اینجاکه تنبله اونجا هم تنبل خواهد بود
ضمنا امروز باز میگفت تو بورس بگیر دوتایی با اون بورس زندگی میکنیم
من گفتم من فقط عهده دار خودم هستم و تو هم به پدرت بگو پولت را بده که بریم ، ضمنا در زمینه درس و مشق من کمکی به تو نخواهم کرد من توی یک کشور غریب با انگلیسی شکسته بسته ام به زور بتونم درس خودم را بخونم
عصبانی شد و گفت زن هایی هستند که همه مسئولیت های شوهر را به عهده میگیرند
گفتم من از اون زن ها نیستم من شوهر کردم زن نگرفتم
نتیجه گرفتم که همونطور که حدس می زدم ایشون به امید من میخواد بیاد خارج
RE: هیچ احساسی نسبت به این زندگی ندارم، آیا پرتوقعم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
سنجاب جان
عزیزم شغل رو که نمیارن از دم در تحویل بدن ، دلیل از دست دادن شغلش و بیکار بودنش کسی نیست جز خودش ... چطور اینهمه آدم کار میکنن ولی همسر من دو ساله که بیکاره؟؟؟ بنابراین مسئله اصلی بی مسئولیتی و تنبلی ایشون هست نه بیکاریش، و اینجاکه تنبله اونجا هم تنبل خواهد بود
ضمنا امروز باز میگفت تو بورس بگیر دوتایی با اون بورس زندگی میکنیم
من گفتم من فقط عهده دار خودم هستم و تو هم به پدرت بگو پولت را بده که بریم ، ضمنا در زمینه درس و مشق من کمکی به تو نخواهم کرد من توی یک کشور غریب با انگلیسی شکسته بسته ام به زور بتونم درس خودم را بخونم
عصبانی شد و گفت زن هایی هستند که همه مسئولیت های شوهر را به عهده میگیرند
گفتم من از اون زن ها نیستم من شوهر کردم زن نگرفتم
نتیجه گرفتم که همونطور که حدس می زدم ایشون به امید من میخواد بیاد خارج
سابینا عزیز
پس قبلا که برای دکتری رفته بود چطوری بود؟
بورس نداشت؟ زبان چیکار کرده بود؟
نمی دانم قبلا کجا بودند حتما یک پتانسیلی داشتند که پذیرش گرفته بودند؟!؟!
شاید همان پتانسیل اینجا هم بکار گرفته شود؟
بهر حال تصمیم تصمیم شماست.
امیدوارم هرچه صلاحتان هست پیش بیاید.
موفق باشید.:43:
RE: هیچ احساسی نسبت به این زندگی ندارم، آیا پرتوقعم؟
سابینای عزیز سلام
نمی خواهم نا امیدت کنم ولی یه چیز هایی هست که ذاتا وظیفه مرد هستش
چرا می خواهی مسئولیت شوهرت رو تو به دوش بکشی
تامین خرج و مخارج خانواده به عهده شوهرت هستش
حالا اگر دوست داشتی دقت کن دوست داشتی میتونی تو این مسئولیت به شوهرت کمک کنی یعنی هیچ وظیفه ای نداری در اصل شما اگر بخواهی کمک خرج خونه باشی داری لطف میکنی
مسئله دیگه اینکه اگر شغلی مرتبط با تحصیلات همسرت پیدا نشد چی ؟
می خواد تا آخر عمرش بیکار باشه
بلاخره که چی
شوهرت باید این احساس مسئولیت رو بکنه و به اونجایی برسه که برای تامین مخارج خونه بره کار بکنه
تا کی میتونه به امید جیب پدر و مادرش باشه
شما هم خواهشا کمکش کن که بفهمه باید کار بکنه و مسئولیت بپذیره
سعی نکن مسئولیت اون رو به دوش خودت بکشی
مثلا مرده و نان آور خونه
در ضمن اگر همسرتون تو اینجا نتونه کاری کنه تو یه کشور غریبه هیچ کاری نمیتونه بکنه
یه مثال برای شما بزنم
چند روز پیش در محل کارم من قرار شد که 30 تا کارگر فضای سبز استخدام کنیم و بین این 30 تا کارگر 2 نفر بودن که یکی از اونها لیسانس ادبیات و دیگری لیسانس زیست شناسی داشت من داشتم فرمهایی که پر کرده بودن رو میخوندم که این دونفر رو صدا زدم گفتم کار ما اینجا سخته ها ما کارگر میخواهیم میتونید بیل کلنگ بزنید و کارگری کنید با این مدرکتون اونها به من گفتن که برای رفاه خانوادشون هر کاری که لازم باشه انجام میدن حتی سخت تر از این کار من هم فکر کردم شعار میدن گفتم که بزار امتحانشون کنم تا دیگه شعار ندن و کار سختی به اونها دادم و دائم بالا سرشون بودم همش غر میزدم که ببینم کم میارن یا نه باورت نمیشه با اینکه درس خونده بودن مثل ما اما از کاری که بهشون دادم ناراحت نبودن و داشتن کارشون رو انجام میدادن تا اینکه من دیدم نه اینها واقعا کاری هستن و الان اون 2 نفر رو سر کارگر کردم و کار راحت تری دادم
منظورم اینه که اگر کسی زن و زندگیش رو دوست داشته باشه کارگری هم میکنه که اونها در آسایش و رفاه باشن
قبول دارم که شرایط کار خیلی بده ولی خوب بلاخره که چی باید از یه جا شروع کرد نمیشه دست روی دست بزاره
حالا منظورم این نیست که همسر شما بره کارگری کنه اما کار های زیادی هست که میتونه انجام بده و در شان و شخصیتش باشه
RE: هیچ احساسی نسبت به این زندگی ندارم، آیا پرتوقعم؟
سلام سابینای عزیز من حدوده 3الی 4ساعته دارم تاپیکتو میخونم همین تاپیکتو (و هیچ تاپیک دیگه ای ازت نخوندم) من ذره ذره حرفای شما و دوستان دیگه رو برا خودم نت برداری کردم sci محترم و عزیز نظراتی دادن که واقعا ازشون ممنونم و ازشون خواهش کردم که به تاپیک من سربزنند و راهنماییم کنند مشکل من هم شبیه شماست برای همین خیلی از تاپیکت استفاده کردم
جالبه که به این نتیجه رسیدم که آدم هرجور که بخواد برداشت میکنه من میخواستم به یه جواب براسرو سامون دادن زندگیم برسم هم زندگی مشترک هم زندگی خودم و جالب بود که مثل چندروز پیشه من فقط از دلخوریات گفتی و خستگیات
واقعا بهت حق میدم
من شرایطم مشابه شماست و حتی 100درجه بدتر شما همه این مشکلات رو دارید حالابهش 50میلیون بدهی و 200میلیون ضمانت و حکم جلب و هزارتا کوفته دیگه اضافه کنید تا به من برسید
درکت میکنم ولی چرا؟ چرا باید اینقد خودتو نابود میکردی که حالا اینجوری از همه چیز زده بشی چرا اینقد خودتو له کردی
من نه میگم ادامه بده نه میگم جدا شو
ولی تصمیم خودم ادامه این راهه چون تواناییشو دارم که درستش کنم
من تحت تاثیر حرف هیچکس قرار نمیگیرم و ار توهم میخوام که منطقی تصمیم بگیری و فعلا هم بلاتکلیفی بهترین راه حله تا همسرت هم خودشو جمع و جورکنه حواست باشه به هیچ عنوان مسئولیاتشو به دوش نکشی چون خودت پاشو میخوری
فعلا به خوشیات برسی بهتره دنبال سرگرمیا و علایق خودت باش
کمتر بهش بها بده بذار خودش بیاد طرفت .
فقط به زمان نیاز داری هم خودت و هم همسرت.
خیلی حرفاتونو قبول دارم ولی ازبعضی دوستان هم دلخور شدم که اینجوری شریکای زندگیشونو هدف انتقاد قرار دادن؛ بعضی جاها شاید به قول خودمون داریم همدردی میکنیم و حتی چاشنیشو زیاد میکنیم ولی غافل ازاینکه شاید با همین حرفا زندگی ای رو از هم بپاشیم و یه عمر چوب اشتباهی رو بخوریم که نفهمیم از کجاست
امیدوارم کسی ازم دلخور نشه قصدم خیره:72: