RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
نمیدونم ، نمیدونم چیکار باید بکنم ؟ باید حرف خانمم رو باور بکنم که بم میگه اون قضیه دیگه نموم شده و اینکه من الان اینجام بخاطر اینکه تنها باشم و در مورد آینده خودم تصمیم بگیرم یا اینکه حس خودمو که هنوز فکر میکنم این رابطه تموم نشده .
حسم بم میگه چرا سعی نمیکنه بهت اثبات کنه که همه چی تموم شده و مشکل مربوط به گذشته خودمونه .
نمیدونم اگه بدترین حالت درست باشه باید چیکار کنم ؟باید صبر کنم ؟ خانوادهمونو در جریان بگذارم ، باید به جداشدن و ... فکر کنم .....
فقط اینو بگم که دارم دیونه میشم ، هزار تا فکر جورواجور به سرم میزنه
تو این یک هفته من اصلا تماسی باش نگرفتم ، خودش میخواست یه مدت تنها باشه تا فکر کنه و تصمیم بگیره ، من مشکلی با این موضوع ندارم ولی فکر اینکه ممکنه اون رابطه هنوز پابرجا باشه تحملمومیگیره ، دلم میخواد همه چیرو خراب کنم و خودموخلاص کنم . هر وقت هم که باش حرف میزنم میگه دیگه اون موضوع تموم شده و تو مسئه خودمونو با این موضوع قاطی میکنی . من میخوام فکر کنم .
RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
تو این چندروزاصلا باهاش حرف زدین ؟چرا برنمیگرده خونه خودش؟
RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
تو این هفته یکی دوبار sms داده و حالمو پرسیده ولی دیگه دارم دیونه میشم . نای انجام هیچ کاریو ندارم
انگار یه مرده متحرکم ، اصلا خواب و خوراک ندارم . چیکار کنم ؟
ربطش میده به گذشته خودمون ، همون موضوع های قدیمی که میخواد تنها باشه و فکر کنه ، ببینه میتونه بدون من زندگی کنه یا نه ، میگه ممکن برگردم ممکنه برنگردم ، همه بلا تکلیفه ، بهش گفتم اگه در رابطه با اون موضوع گیر افتادی بزار بت کمک کنم و ... همه چی با هم قاطی شده و هیچ کس از این موضوع خبر نداره ، پدر و مادرش هم نمیدونن چی شده
الان من موندم تنها با این همه ماجرا که به هیچکس نمیتونم بگم ، اونم تو این شرایط میخواد فکر کنه و تصمیم بگیره .
اگه مطمئن بودم راست میگه و اون جریان تموم شده تا هروقت که میخواست بش زمان میدادم . ولی اگه جریان واقعی این نباشه چی ؟ اگه گیر افتاده یا هنوز این جریان ادامه داره و من سر کارم چی ؟ باید کاری بکنم یا نه ؟ همش منتظم یکی از کارشناسای ارشد و باتجربه سایت تاپیک منو بخونند و منو راهنمایی کنن ولی تا حالا میسر نشده . فقط اینو میدونم که کنترل کارهام داره از دستم خارج میشه و ممکنه کاری بکنم که درست نباشه
RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
من مطمئنم دوست داره امروز قرار بزار برین بیرون وراحت بشینین و باهم حرف بزنین تو چشماش نگاه وکن وحرف بزن ببین من بازم میگم شمابه زبون خودت حرف نزن به زبونی که اون دوست داره حرف بزن وسعی کن هه حرفها رو بزنی یا اگر کسی تو اطراف ونزدیک اون هست که حرف شنوی ازش داره مثلا یه دوست (نمیگم پدومادر چون خانوما کمتر این مسائلو به اونا میگن یه دوست بهترتو این شرایط) با اون حرفاتو بزن وازش بخوادکه باخانومت صحبت کنه چون راکد گذاشتن این قضیه کمکی بهت نمیکنه نیما جان:72:
RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
به کسی اجازه حرف زدن و پرس و جو تو این مورد و نمیده ، دوست نزدیکی هم که بتونه تا این حد بش اعتماد کنه هم نداره ، منم اگه بخوام حرف بزنم میگه در مورد چیزای تکراری حرف نزن فقط بار تنها باشم و ... حالا میگین چیکار کنم ؟ اگه بخوام مسکوت نباشه باید چیکار کنم ؟
RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
آقای نیما،
شما چیز زیاد یا خاصی از زندگیتون نگفتید. کلا تاپیکهای آقایون این مدلیه. به زور باید ازشون حرف کشید برعکس تاپیکهای خانمها که از میزان نمک غذاشون تا تعداد زنگ تلفن خونه را می نویسند و بعد می گن حالا من چیکار کنم؟
یه جا از زیادی اطلاعات و نامرتب بودنش آدم نمی فهمه چه خبره و یه جا هم از نداشتن اطلاعات اولیه.
به هر حال،
اینکه خانم شما بعد از مدتی یه دفعه بگن خسته شدم و دیگه دیر شده و بعد هم برن و دیگه برنگردن خیلی عادی نیست. این خسته شدم و دیگه نمی کشم معمولا با یه ناز کشیدن و یه سفر و ... حل می شه. مگر اینکه ریشه اش چیز دیگه ای باشه. آخه الکی که کسی خونه زندگیش را نمی ذاره بره.
خب برای اینکه بشه نقطه تعادل را مشخص کرد به هر دو منحنی عرضه و تقاضا احتیاج داریم. وقتی یکی از منحنی ها نباشه، تعیین نقطه تعادل قطعی ممکن نیست و فقط می شه با فرضیات مختلف نقاط مختلفی ارائه کرد.
هر کدوم از ما سعی می کنیم از دید خودمون منحنی مقابل شما را ترسیم کنیم و نقطه تعادل را نشون بدیم. اما این فقط حدس و گمان ماست. حدس و گمانی بر پایه هیچچچچچچچچچچچچ. ما بدون کوچکترین اطلاعاتی از طرف خانم شما داریم حرف می زنیم. این شمایی که بهتر از هر کس دیگه ای می دونی چی شده. این روزهای اولی که می گی و اون اتفاقهایی که می گید چقد مهم بوده و آیا واقعا ارزش به هم زدن یک زندگی را دارد؟ چه چیزی همسر شما را به این نقطه رسونده؟؟ بعد از خودش شما تنها کسی هستید که نزدیکترین حدس به واقعیت را می تونید بگید.
**********************
برعکس حالت انکاری که به خودتون گرفتید و در پستهای اولیه گفتید که براتون مهم نیست یا تمام شده یا ... مشکل شما ارتباط همسرتون با اون آقاست. خودتون هم می گید اگه بدونم اون رابطه تمام شده کاری بهش ندارم تا فکرهاش را بکنه. این مشکل را باید به موقعش درست درمون می کردید. اما حالا که خانمتون می گن تمام شده، شما هم فرض را بر تمام شدن بذارید و یه مدت صبر کنید و اون موضوع را پیش نکشید.
خانواده های شما هیچ دخالتی نمی کنند؟ والدینش نمی گن چرا اومده اینجا و نمی ره؟ هیچ کس نمی خواد کمک کنه؟؟
پیشنهاد می کنم برید مشاوره. حتی اگه ایشون نمی آد تنها برید. بعد از یه مدت بهتون می گه که چطور باهاش رفتار کنید تا باهاتون بیاد و ... برید مشاوره حضوری.
RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
سلام شب نم خانم
ممنون که مشکل منو دنبال کردین و وقت گذاشتین
من فکر میکنم هرچه عشق و علاقه دو نفر بهم بیشتر باشه اون زندگی حساسیت بالاتری داره و مراقبت بیشتری میخواد که من فکر میکنم از یه جای زندگیمون خیلی معمولی و با دید عامیانه به روابطمون نگاه کردم ، نا خواسته اون شور و اشتیاقی رو از روز اول داشتمو نشون ندادم چون همیشه خودم فکر میکردم که خیلی خوب دارم از پس نیازهای زندگیمون بر میام . شاید اگه یه شخص دیگه ای بجز خانم من با من با همین شرایط زندگی میکرد ( که البته خانمم هم اینو چند بار گفته ) از من خیلی خیلی راضی بود و منو نسبت به خیلی از شوهرای دیگه بالاتر میدید. ولی حق با خانم منه که بم میگه من و تو بخاطر مادیات عاشق هم نشدیم . ( روزی که من بش پیشنهاد دادم سال آخر دانشگاه بودم و از نظر مادی از صفر شروع کردم ولی با اعتماد به نفسی که با او بودن داشتم تو چند سال با تلاش فراوون به همه چی رسیدم ) .من فکر کنم از یه جایی از زندگیمون با توجه به اینکه خیالم از رابطمون راحت بود و میدونستم که چقدر همدیگرو دوست داریم و با توجه به روزمرگی و مشکلات کاریو و یکنواخت شدن زندگیمون اولویت های زندگیم تغییر کرد و مثل سالهای اول اونجوری که باید حواسم به عشقمون نبوده ، ولی هیچ وقت خودم فکر نمیکردم که اینجوریه چون قلبا عاشقش بودم و فکر میکردم که اونم اینو میدونه ( اون بعدا بم گفت که من به ته قلبت چیکار داشتم من بیرونتو میخواستم ) . شاید چیزای رو که اونو آزرده اگه از زبون خودش بشنوید خیلی بنظر شما حاد نباشند ( مثل دیدگاهه پدر و مادر و اطرافیامون در مورد مشکلاتی که عنوان کرد ) حتی واسه خود منم قابل هضم نبود تا اینکه وقتی بعضی وقتا با احساس قدیمیش باهم حرف میزدیم متوجه میشدم که چقدر ناراحته از دستم و خودمم باش گریه میکردم آخه من هیچوقت راضی به ناراحت کردنش نبودم.حالا بازم خانوادش و هرکش دیگه از اطرافیانشون براشون قابل هضم نیست و به گفته خودش میگن که خوشی زده زیر دلش.
ولی من فکر میکنم که الان خودم میدونم چی میگه . بخاطر همین بدون اینکه مقاومتی کنم انتخابو به خودش واگذار کردم و گذاشتم تو تنهایی خودش باشه . امروز طبق پیشنهاد مشاور باش تماس گرفتم و بش گفتم که اون موضوع رابطه داره دیونم میکنه و تنها کسی که میتونه کمکم کنه تویی وگرنه اگه حتی تو بتونی با گذشت زمان منو ببخشی ممکنه من تا قبل از اون روز همه چیو خراب کنم ومن قید همه چیو بزنم چون من مطمئن نیست که تموم شده باشه و توهم تلاشی برای اثباتش نمیکنی ، اون چند بار واسم قسم خورد که از اول هم موضوع جدی نبوده و همش با اسرار شخص سوم بوده و الان دیگه چیزی نیست . بم گفت که همین امروز چند بار با تلفن عمومی بش زنگ زده ولی اون جواب نداده . گفت چند روز پیش وقتی بش زنگ زده بوه اون زنگ زدم و با ناراحتی ازش خواستم که زنگ نزنه .دیگه نمیدونم
امروز پشت تلفن تو صحبتام بش گفتم اگه جای من بودی چیکار میکردی گفت اگه من بجات بودم وقتی تو بم میگفتی که حسی بت ندارم و بیا جداشیم من قبول میکردم . منم چند بار تصمیم جدی گرفتم که اینکارو بکنم ولی مطمئن نیستم که چه کاری تو این شرایط روحی که ما داریم درسته .من همین الانم اگه مطمئن باشم که اون رابطه یه چیز جدی نبوده اونو میپرستم . ( فقط حس خانمم برام مهمه ) . تو صحبت امروزمون دوباره یه جای دیگه بم گفت که دلم برات تنگ میشه ولی نمیتونم ، منم بش گفتم که من اسراری به اینکه کی برگردی ندارم تا اینکه کاملا حالت خوب بشه و خودت بخوای .
الان نمیدونم چی درسته و چی غلط ،چی راسته و چی دروغ ؟ چقدر صبر کنم ؟ چیکار باید بکنم ؟
RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
سلام نیمای عزیز
بخوبی مسائل رو تحلیل کردی
سوالات رو طرح کردی
1- کمرنگ شدن عشق در زندگی مشترک . چرا؟ راه حلش چیست
2-فهمیدن اینکه زن ها علاوه بر عشق قلبی مردان به عشق ظاهری هم نیاز دارند. محبت کلامی و.... شروع دوباره! اما چگونه؟
3-مشکلاتی که در نظر زنان وجود دارند ، شاید در نظر مردان بسیار کوچک باشند و نادیده گرفتن این افکار زنان ، عشق دو طرفه رو کمرنگ میکنه. جبران؟ اما چگونه؟
4-شارژ کردن عشق با یک سورپرایز! ترجیحا هر ماه یکبار! عشق مثل یک نمودار میمونه که رو به نزول داره! اگر بهش هر چند مدت یک تکونی ندی افت شدید پیدا می کنه و مشکلات بعدی...
حالا باید دنبال راه حل های باشی
دپرسی رو بزار کنار...دست روی دست نزار. الان که داره بهت میگه رابطه اش تموم شده تمام تلاشتو بکن. بهش اعتماد بکن. حتی اگر دروغ بگه شاید میخواد یک فرصت دیگه بهت بده...برای حل مشکلات باید مثبت فکر کنی
اگر نتیجه ای نگرفتی میتونی به راه حل های دیگر بپردازی
ولی تلاش کن و یکبار دیگر به همسرت اعتماد کن
RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
آیدین جان ممنونم از وقتی که گذاشتی و راهنمایی های خوبتون
من به همه مواردی که شما گفتید رسیدم و الان باورشون دارم ، متاسفانه از وقتی که من متوجه اشکالات خودم شدم ( مسائلی که باعث افت و سردی عشقمون شد ) تنها فرصتی که برای جبرانش داشتم همین چند ماه گذشته بوده که با توجه به مشخص شدن جریان اون رابطه من بکلی تمرکز و تعادل خودمو از دست دادم و اونجوری که دلم میخواست آرامشو بهش هدیه بدم نتونستم ولی خیلی از برنامه هامو هم عملی کردم ، حتی واسه تعطیلات عید با یه سفر خارجی سورپریزش کردم و خیلی کارهای ریز دیگه که البته خوبیها همیشه زیر ابر بدی ها پنهون میمونن . اگه جریان اون رابطه رو نمیفهمیدم مطمئنم هیچوقت مشکلی پیش نمی اومد( که خداییش هر مرد یا زنی هم که بجای من بود وضعیت الان خیلی برای خانمم بدتر بود چون من چند بار فقط بخشیدم و تحمل کردم و از داخل میسوختم ) ولی بعضی وقتا هم دیگه کنترلی نداشتمو بش مشکوک بودم و هی سین جینش میکردم تا بالاخره یه روز تو همین مشاجره ها حالش بد شد و زد بیرون .الان ده روز گذشته و حالش نرمال شده .
اما سوئال من از شما و کارشناسای سایت اینه که
الان تو این وضعیت کار درست چیه ؟
الان من چیکار کنم و خانمم چیکار کنه ؟
چه کارایی رو نباید انجام بدیم ؟
چقدر با ید هردوطرف صبر کنیم تا بتونیم تصمیم جدی بگیریم ؟
من الان چیکار کنم تا شرایطو نرمال کنم تا بتونم دوباره بپرستمششش ؟
RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
جناب نیما
شما تحت نظر مشاور هستید؟ این سوالاتون رو با ایشون مطرح کردید؟
ایا همسرتون باتفاق شما نزد مشاور میاد؟
یا تمایلی داره رابطتون رو بازسازی کنید؟
ایا علت رابطه ایشون رو ریشه یابی کردید؟