RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
حتي اگر اين خانوم مشكل رواني هم داشته باشن، بايد درمان بشن، نه اينكه طرد بشن....
اين خانوم ميخواد براي بار دوم طرد بشه، اينو ميفهميد؟
اون همسرشه. تو سختي ها بايد كنارش باشه، نه اينكه رهاش كنه. زن و شوهر در مقابل هم مسئول اند. انسانيت يك انسان عاقل خيلي مهمتر از انسانيت يه بيماره. مگه طلاق كيك و بيسكوييته كه راحت بدي و بگيري؟
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
دوست عزیز
من فکر می کنم شما توسط یک واسطه معتمد از همسر اول ایشون سوالاتی بپرسید
چه بسا ایشون مدرک و ادله کافی برای بیماری و پرخاشگری ایشون داشته باشد
و این می تونه دلیل خوبی برای دادگاه باشه که دیگه هیچ حق و حقوق و مهری از شما نخواند
خانواده ایشون هم می دونند چه دختر .......:163: دارند برای همینم به شما احترام می ذارند و زبانشان کوتاه است
می خواند با این کارا زودتر از شرش راحت شند چون زبونش ممکنه زندگی خواهر و برادرش رو هم بهم بریزه
همونطور که گفتید شوهر خواهرش ناراحت شده از صحبتش :300:
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shabe barooni
حتي اگر اين خانوم مشكل رواني هم داشته باشن، بايد درمان بشن، نه اينكه طرد بشن....
اين خانوم ميخواد براي بار دوم طرد بشه، اينو ميفهميد؟
اون همسرشه. تو سختي ها بايد كنارش باشه، نه اينكه رهاش كنه. زن و شوهر در مقابل هم مسئول اند. انسانيت يك انسان عاقل خيلي مهمتر از انسانيت يه بيماره. مگه طلاق كيك و بيسكوييته كه راحت بدي و بگيري؟
اگر در جریان زندگی با ایشون دچار این مشکلات می شد حرف شما درست بود.
این خانم از قبل مشکل داشته و خانواده سعی در پنهان کردن موضوع دارند.
مگه این آقا قراره چند بار زندگی کنه که تمام عمرش را باید صرف تحمل و کنترل این خانم ( و نه درمان، که بعیده ) بکنه؟
چون قبلا طرد شده و چون به هر دلیلی بیمار است این آقا مسئولش است؟
کدوم همسر؟؟؟ این آقا چند ماه است عقد کرده و حتی یک روز هم این خانم نقش همسر ایشون را نداشته. از روز اول همین بوده.
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام دوستان
همه نظرات شما را خواندم و از همتون تشکر میکنم که برای من وقت گذاشتید
دوستان خوبم
من از طلاق بدم میاد
بار ها گفتم که طلاق اسمش هم سنگینه و خیلی بده و من از طلاق بیزارم
خودم هم دوست ندارم که طلاق بدم
اما راه دیگه ای ندارم
نمیتونم یه عمر با ذات و خواری زندگی کنم
مگه من چه چیزیم کمه که باید این جوری زندگی کنم
من برای خانمم خیلی کوتاه اومدم و اشتباهات زیادی کردم
از روز اول که دیدم به مشکل خوردیم باید یه فکری میکردم
من هیچ عشق و علاقه ای به خانمم ندارم و اون عشق و علاقه تبدیل شده به تنفر دیگه دوستش ندارم
به من ربطی نداره که ایشون مشکل روحی دان یا ندارن آخه هرو قت میگم که بریم مشاوره میگن که من که دیونه نیستم برم مشاوره تو مشکل داری و خودت برو
می خواد درمان بشه میخواد نشه دیگه برام مهم نیستش
اصلا دیگه نمیخواهم ببینمش تا روز دادگاه
همه کار کردم و ندید در حقش چه کردم
یه سوال از پسر های تالار دارم
کدومتون حاضرید برید با یه زن مطلقه ازدواج کنید و مثل یه دختر باهاش رفتار کنید و احترام یه دختر رو براش بزارید
اینها برای من مهم نیست در صورتی که انسان باشه
من برای انسانیتش ارزش قائل میشم نه حساب بانکیش
من از اون هیچ توقعی ندارم و فقط میخوام مثل یه انسان با من زندگی کنه
چیز زیادی می خوام که نمیتونه
خیلی از خانم های تلار با همسراشون مشکل دارن اما ابا همسراشون این رفتار ها رو نمیکنند
همیشه احترام گذاشتن احترام میاره
خدا شاهده که من یه بار هم به خانمم بی احترامی نکردم
اما خانمم از همه الفاظ و القاب زشت برای من دریغ نکرده
وقتی به من میگه تو از یه سگ کمتری اگر برای سگ غذا پرت کنم یه دمی تکون میده اما تو چی
چرا باید احساسات خودم رو به پای یه همچین زنی بریزم که هیچی نمیفهمه
وقتی برای خانمم عاشقانه صحبت میکنم میگه دروغ گویی خالی بندی و لاف زنی
خسته شدم از بس که تحقیر شدم
نمی تونم ادامه بدم
شاید اون هم با کس دیگه ای خوشبخت بشه
دوستان خوبم
این روزها خیلی حالم بده اصلا شرایط خوبی ندارم و دارم به زور تحمل میکنم
دلم میخواهد که زود تر از شر این روز ها خلاص بشم
از همه دوستان تشکر میکنم
اما من تصمیم رو گرفتم چون خانمم به من میگه که آرزوی زندگی با من رو به گور ببر
حاضر نیستم با تو زیر یه سقف زندگی کنم
من هم دیگه حاضر نیستم با اون زیر یه سقف زندگی کنم
تصمیم من جدایی و طلاق
حاضر نیستم نظرم رو عوض کنم
فقط طلاق
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
شب بارانی عزیزم
من کاملا حس شما را مبنی بر اینکه نمی خواهید یک زندگی به این آسانی ها از هم بپاشد درک می کنم و موافقم که طلاق نه به این آسانی هاست و نه می تواند باشد، شما درست می فرمایید زن و شوهر باید در روزهای سخت زندگی همراه هم باشند، لیکن چند نکته هست که میخواهم خدمت آقای ام تی ای عرض کنم و بعد ایشان را دعوت کنم به تفکر:
1- برادرم ما در اینجا قصدمان این نیست که به آشفتگی شما دامن بزنیم تنها می خواهیم ابعاد موضوع را به شما روشن کنیم که تصمیم خود را بگیرید، یعنی اگر من علنا می بینم که مشکل شما جدی هست وظیفه خودم می دانم که آلارم بدهم
2- طلاق آخرین راه حل هست، ولی به هر حال راه حلی است، عزیزی به من گفته بود که مواظب باش ذوب نشوی، حالا من هم به شما می گویم برادرم هر چه در توان داری برای حل مشکلت انجام بده، ولی چشم بسته پیش نرو، مشکلت را بفهم و روشن کن و بدان از کجا آب می خورد، با چشم باز تصمیم بگیر و از آینده نترس، در حد توان به همسرت کمک کن ولی نه خارج از حد توان
3- عدم صداقت همسر ایشان و مهمتر از همه خانواده همسر ایشان و البته بی دقتی ایشان در امر انتخاب نکته مهمی است که باید به آن توجه کرد، به هر حال مسائلی بوده و باید مطرح می شده که نشده
4- همسر ایشان به درمان نیاز دارند ( در صورت قبول فرضیه مشکل روحی ) ولی آیا درمان همسر به دست ایشان ممکن است؟ کسی که به روانپزشک و روانشناس نیاز دارد ولی مراجعه نمی کند، آیا آقای ام تی ای توان و علم و دانش کافی برای درمان همسرشان دارند؟ آیا می توان بدون دارو ایشان را درمان کرد؟ در این صورت تکلیف خود ایشان چه می شود به عنوان یک انسانی که حداقلی انتظارات از همسر دارند...
5- آقای ام تی ای برادر من، آلارم ها را بگیر و مشکلت را انکار نکن، بدان و دانسته پیش برو، شرایط را خوب ببین و بسنج حتی اگر مجبور باشی دوباره در باره گذشته ایشان تحقیق کنی، بعد کلاهت را قاضی کن ببین ایا می توانی این مشکلات را حل کنی؟ اطلاعات کافی داشته باش تا برپایه حدس و گمان و فرضیه ها تصمیم نگیری، شاید مدت کوتاهی از درک حقیقت های احتمالی به هم بریزی، ولی در دراز مدت به آرامش خواهی رسید، چون ذهن تو الان ناخودآگاه دارد دنبال علت و ریشه میگردد و این تو را خسته خواهد کرد و بین فرایض گوناگون سرگردان خواهی ماند، اگر مشکلت را دقیق ندانی چطوری می توانی تصمیم بگیری و جطور می خواهی رفغش کنی
6- بعد اینکه ریشه مشکل را یافتی بیا و مطرح کن و با راهنمایی های خوب احمد و ساینتیست پیش برو، تا آخرین لحظه تلاشت را برای حفظ زندگی بکن. موفق باشی
برادرم انگار پست من و شما هم زمان بود، باز هم تامل کن، لااقل ریشه مشکلت را بفهم که فردا بدانی برای چه چنین و چنان شد...
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
برادرم انگار پست من و شما هم زمان بود، باز هم تامل کن، لااقل ریشه مشکلت را بفهم که فردا بدانی برای چه چنین و چنان شد...
سلام
بخدا بی فایده است ولی باشه چشم
باز هم فکر میکنم ولی بعید میدونم نظرم عوض بشه
پدر خانمم زمانی که من میخواستم از خونه بیام بیرون اومد و در گوشم به من گفت که بهت زنگ میزن بیا اینجا می خوام با شما صحبت کنم نمی دونم در مورد چی و لی میرم که حرف آخرم رو بزم وتمومش کنم
پای مهریه نفقه و زندانش هم وایسادم
مثل یه مرد
دیگه نمیخوام تو سری خور باشم
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
[quote=mta]
[quote=
پای مهریه نفقه و زندانش هم وایسادم
مثل یه مرد
دیگه نمیخوام تو سری خور باشم
[/quote]
آفرین محکم باش :104:
یک رابطه مثل یک جاده دوطرفه است وقتی تو این جاده برو که همسرت هم تو این مسیر قدمی بر می داره
نه اینکه باعث شه مرتب شما تصادف کنی و ضربه ببینی :302:
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
دوست عزیزم در هر دو حالت لازمه که یک سری اطلاعات از گذشته این خانوم و اطلاعات حقوقی کسب کنی که حقی ازت ضایع نشه، وقتی کسی برات زن نبوده چرا باید مهریه شو بدی، خوشبختانه و متاسفانه قانون به نفع مردهاست زیاد نترس. یک مشاوره حقوقی قبل از حرف زدن با پدر زنت بگیر و فعلا به پدر زنت حرفی از طلاق نزن فقط برو گوش کن و ببین چی میگه، تو فعلا نگو که میخوام طلاقش بدم و ال و بل آتو نده دستشون
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
mta گرامی
به تالار همدردی خوش آمدید
هم شما و هم خانمتون هر دو به مشاوره حضوری بطور جدی نیاز دارید .
معیارهایتان را یک بار دیگر مرور کنید و در مورد آنها قاطع باشید . و با کمک مشاور در مورد اینکه زندگی مشترک شما با دوام خواهد بود یا نه به نتیجه برسید و تصمیم قاطعانه بگیرید
توصیه می کنم تا مسائلتان حل نشده ، اقدام به عروسی نکنید .
مسائل شما باید با روانشناس مطرح شود ، و خانمتون اگر مشاوره را نپذیرد، به این مهم برای تصمیم به ادامه زندگی یا کات آن توجه کنید .
چون مشاوره حضوری همراه با پذیرش ایشان تنها راه رفع مشکلات درونی وی است که بخشی در کل مربوط به وی و نوع رشدی که یافته می باشد و بخشی نیز به آسیب هایی که در زندگی قبلی دیده باز می گردد . لذا اگر نپذیرد ، شما با مشکلات عدیده در زندگی مواجه خواهید شد .
مشاوره برای ایشان بسیار بسیار ضروری است .
شما در زمینه های ، عزت نفس و اعتماد به نفس و قاطعیت نیاز به مهارت آموزی دارید ، و در مورد تفاوتهای دو جنس به آگاهی نیاز دارید .
موفق باشید
.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
دوم:
اگر فرض را بر این بگذاریم که شما همانطور که گزارش کرده اید، تقریبا با محبت هستید و همواره تحمل داشته اید و این خانم نیز بدون دلیل نه محبتی داشتنه اند، بلکه هر محبتی و هر گلی و هر مهربانی را هم با نفرت جواب داده اند. آنگاه اساسا این سئوال پیش می آید چرا؟! چرا شما را نمی پذیرد؟
پاسخ به این چرا را یا شما می دانید که کلید حل مشکل شماست. یا اینکه نمی دانید. اگر نمی دانید یعنی کلید یک زندگی را ندارید و هرگز نخواهید توانست این زندگی را بازسازی کنید.
بر این اساس روش و متد حل مشکل شما اینست که به هر ترتیب این خانم به شما بگویند که چرا نسبت به شما متنفر هستند و اساسا چه چیزی یا فشاری منجر شده است که شما را به عنوان همسر قبول کنند. (جوابهای خانمتان باید دقیق و با مثال باشد و گفتن اینکه خودتان باید بفهمید کافی نیست.)
برای یافتن این مسئله حتما جلسه حضوری شما با مشاور جواب مشکل شما خواهد بود.
سوم:
به نظر می رسد شما قاطعیت لازم برای بهبود و تغییر زندگیتان را ندارید. اگر این فرض صحیح باشد. مهارتهای جرات آموزی و قاطعیت را باید شخص شما زیر نظر یک روانشناس بالینی کسب کنید.
چهارم:
ضعف و ترسهای موهوم شما منجر می شود روز به روز انفعالی تر عمل کنید.
اینکه همسرتان با تهدید و ارعاب همواره با شما برخورد می کند در حالیکه شما با نرمش برخورد می کنید، یعنی متوجه شده است شما قاطعیت لازم را ندارید. ترس از مهریه و زندان و ... هم در این راستا ارزیابی می شود.
خلاصه و نتیجه گیری:
1 - همانطور که کامران هم اشاره کرده است به خاطر اینکه شما دقیقا از خصوصیات مثبت خانمتان و همچنین ریشه رفتار ابهام انگیز ایشان اطلاعی ندارید، این تالار و فضاهای مجازی نمی تواند بیش از این به شما کمکی کند.
2 - به نظر مشاوره حضوری برای شخص شما در درجه الویت بیشتری قرار دارد تا مشاوره به اتفاق همسرتان. لذا حتی اگر همسرتان به مشاوره آمدند ، شما یک جلسه تنهایی مجددا به مشاور مراجعه کنید تا ارزیابی بهتری به دست آورید.
3 - با این وضعیت موتور زندگی شما سالم کار نمی کند، لذا تا حل نسبی این مشکلات از عروسی اجتناب کنید.
4 - توصیه می کنم به خاطر ضعفی که در راهبری این مشکل به تنهایی دارید از شیوه های سنتی ریش سفیدان بهره بگیرید تا خانمتان متوجه شود که نمی تواند به سادگی و مخفیانه روشهای اشتباه را پیش ببرد(اگر مسائل دقیقا همانگونه باشد که اشاره کرده اید و چیزی از قلم نیفتاده باشد.)
به این منظور به صورت فعال عمل کرده و از پدر و مادر همسرتان و همچنین اگر فرد اثر گذار و بزرگ دیگری دارند، به منزل خود دعوت می کنید. و از پدر و مادر و تاثیر گذران خانواده خودتون هم دعوت می کنید.
در آن جلسه به طور خلاصه لیست مشکلاتی که وجود دارد مورد اشاره قرار می دهید مخصوصا عدم تمکین، و تهدیدها و در آنجا با قاطعیت می گویید که اگر به همین طریق پیش برود مسئول اتفاقات احتمالی شخص این خانم خواهد بود.
5 - در همه این مراحل فوق مشاوره حضوری با مشاور را باید در کنار خود داشته باشید. چرا که حتما او اطلاعات دقیقتری را نسبت به ما از زندگی شما به طور خصوصی کسب خواهد کرد که مهم هست. مطالب ما صرفا معطوف به چند خطی هست که شما نگاشته اید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mta
راستش با مادرم صحبت کردم اون هم همین نظر رو داره میگه که برو یه تحقیقی کن ببین جریان از چه قرار بوده
اما برام سخته
نمیدونم چی قراره بشنوم
هر چه بشنوید به درد شما میخوره ، البته تنها نباشید یک فرد وارد و. دانا که تشخیصی قوی داشته باشه را هم همراه کنید .
شما به مهارتهای قاطعیت و جرأت ورزی به شدت نیاز دارید . در این موقعیت شما بسیار منفعل رفتار می کنید و این اصلاً به نفع شما و زندگیتون نیست .
تشخیصهای بنده از علل رفتار همسرتون :
1 - تخیله بغضهای فرو خورده و هیجانات منفی اش در رابطه با همسر قبلی اش بر سر شما ( به نوعی شاید بشه گفت انتقامش از او را از شما میگیره و البته بدون کنترل عقلانی هست )
2 - به اجبار خانواده اش و بدون رضایت خودش با شما حاضر به ازدواج شده و این را دارد برون ریزی می کند و .... شاید برای اینکه شما عقب بکشید .
3 - عدم تعادل رفتار و روحیات خشن و لجبازانه که اگر این باشد شاید همین هم باعث به هم خوردن زندگی سابقش شده باشه .
4 - تمایل و علاقمندی به شخصی ثالث که مقبول خانواده نیست و ...... با تحمیل خانواده به هر دو ازدواج تن داده .
5 - دلیل دیگری که از دید شما پنهان است ، اما خانواده اش می دانند و نمیخواهند شما هم بفهمید .
اینها نمونه ای از احتمالات هست .
اما آنچه مهم است اینه که رفتار شما در مقابل همه اینها یک چیز است ، اینه که اول با خودتون روبرو شوید و ضعفهای خود را برطرف کنید و بخصوص در بعد قاطعیت و جرأت ورزی . برای این منظور و تا وقتی خودت قوت لازمه و تغییرات لازم را پیدا نکردید ، خیلی قاطع از وی فاصله بگیرید و بگذ ارید خانواده و خود وی این را به حساب اینکه نه وی را طلاق خواهی داد و نه حالا حالاها تا این رفتارها را دارد عروسی خواهید گرفت و وی را به سر زندگی می برید .
به پدر وی وقاطع و محکم بگویید ، نه وی را طلاق می دهم و نه تا این رفتارها را دارد و تا مطمئن نشوم که ایشون دست از این رفتارها بر میدارد و با من نزد مشاور نیاید حاضر هستم عروسی بگیرم و وی را به منزل ببرم . این آخرین حرف من است و خیلی هم جدی هستم .
و حتماً شرط تن دادن به عروسی را تغییر رفتار وی زیر نظر یک مشاور و اطمینان شما از سوی مشارو به تعادل رفتار داشتن وی و اینکه مشکلی در آینده پیش نخواهد آمد اعلام کنید .
.
اگر راهکارهای فوق را در پیش گرفتی ، حتی خانمت با ملایمت رفتار کرد و قول داد که دیگه چنین نکند و خانواده وی خواستند که زودتر عروسی بگیرید ، خیلی قاطع نپذیرید و شرط نزد روانشناس رفتن و تاییدیه روانشناسی که خود شما هم معرفی می کنید و از او وقت می گیرید و قبلاً خودت نزدش رفته باشی و مسائل را در جریان باشد ، برای اً تایید اینکه شما با هم سنخیت دارید و مشکلی در آینده پیش نخواهد آمد را لازم و ضروری اعلام کنید و محکم بر آن استوار باشید . و در مقابل مهربانیها و و دعوت به مسالمت و کوتاه اومدن از این شرط از سوی خانواده وی به هیچ وجه تسلیم نشوید . حتی اگر خود خانمتون به دست و پاتون افتاد هم از این شرط و ضرورتش کوتاه نیایید ( قاطعیت و جرأت ورزی و اعتماد به نفس را در اینجا اینگونه به نمایش بگذارید )
موفق باشید .
.
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
دوست عزیزم در هر دو حالت لازمه که یک سری اطلاعات از گذشته این خانوم و اطلاعات حقوقی کسب کنی که حقی ازت ضایع نشه، وقتی کسی برات زن نبوده چرا باید مهریه شو بدی، خوشبختانه و متاسفانه قانون به نفع مردهاست زیاد نترس. یک مشاوره حقوقی قبل از حرف زدن با پدر زنت بگیر و فعلا به پدر زنت حرفی از طلاق نزن فقط برو گوش کن و ببین چی میگه، تو فعلا نگو که میخوام طلاقش بدم و ال و بل آتو نده دستشون
سابینای عزیز
سلام
من هنوز هم دوست ندارم که خانمم رو طلاق بدم یعنی اصلا از دهن من همچین حرفی بیرون نخواهد آمد
من با همچین زنی حاضر به زندگی کردن نیستم اگر خودش رو تغییر داد حاضرم زندگی کنتم در غیر اینصورت نه زندگی نمیکنم
انقدر نمیرم سراغش تا خودشون خسته بشن و بگن بیا طلاقش رو بده
من که از اول به هدف زندگی کردن رفتم جلو
خودش نمیخواهد
من هم با همچین زنی زندگی بکن نیستم هر وقت خودش رو تغییر داد اون موقع من هم یه کاری میکنم
[/quote]
اگر راهکارهای فوق را در پیش گرفتی ، حتی خانمت با ملایمت رفتار کرد و قول داد که دیگه چنین نکند و خانواده وی خواستند که زودتر عروسی بگیرید ، خیلی قاطع نپذیرید و شرط نزد روانشناس رفتن و تاییدیه روانشناسی که خود شما هم معرفی می کنید و از او وقت می گیرید و قبلاً خودت نزدش رفته باشی و مسائل را در جریان باشد ، برای اً تایید اینکه شما با هم سنخیت دارید و مشکلی در آینده پیش نخواهد آمد را لازم و ضروری اعلام کنید و محکم بر آن استوار باشید . و در مقابل مهربانیها و و دعوت به مسالمت و کوتاه اومدن از این شرط از سوی خانواده وی به هیچ وجه تسلیم نشوید . حتی اگر خود خانمتون به دست و پاتون افتاد هم از این شرط و ضرورتش کوتاه نیایید ( قاطعیت و جرأت ورزی و اعتما به نفس را در اینجا اینگونه به نمایش بگذارید )
موفق باشید .
.
[/quote]
سلام
راستش رو بخواهید من همه جوره با خانمم راه اومدم
هر چی خواست نه نگفتم
محبت بیش از اندازه کردم
از احساساتم براش مایه گذاشتم
کاری نمونده که براش انجام نداده باشم
ما الان در دوران نامزدی هستیم عقد کردیم ومن دوست دارم که زنم رو حداقل 2 روز در میون ببینمش میگه که نه فقط جمعه ها اون هم به مدت 2 ساعت در حضور خانواده ها
از همه نظر من رو محدود میکنه
نمیزاره نزدیکش بنشینم
جلوی خانوادها من رو مسخره میکنه
حقله ازدواجش رو دستش نمیکنه
مخصوصا لباس های کهنه و پاره میپوشه
هنگام غذا خوردن دور از من میشینه
خیلی کم با من تلفنی حرف میزنه
من رو جلوی خانوادش کوچیک میکنه
کادوهایی که بهش میدم رو مسخره میکنه
عطری که روز زن بهش هدیه دادم رو به یکی دیگه بخشیده
برای من و خانوادم ارزش قائل نمیشه
به من میگه که اگر با یه سگ ازدواج کرده بودم از تو بهتر بود
به من میگه اگر جلوی سگ غذا بزارم یه واق واقی میکنه اما تو که از سگ هم کمتری
به من ناسزا هایی که مختص لاتهای چاله میدونه میده
القاب زشتی به من نسبت میده که خودم از شنیدنش خجالت میکشم
به من میگه ازت متنفرم چرا دست از سر من بر نمیداری
به من میگه حالم از دیدنت و وجودت در زیر یه سقف بهم میخوره
به من میگه من زمانی که با تو ازدواج کردم زن بودم الان هم زنم اتفاقی نیفتاده
به من میگه بریم توافقی از هم جداشیم و همدیگه رو اذیت نکنیم
و چیز های دیگه که حوصله ندارم بگم
خدایش کدوم یکی از خانم های محترم تالار با نامزداشون یا شوهران عقد شده شون این برخورد رو میکنن
همه خانم ها هم به نوعی با همسرانشون مشکل دارن اما کودومشون با هسرانشون این کار ها رو میکنند
اگر یه آدم بدی بودم حق داشت
اگر معتاد بودم حق داشت
اگر دزد بودم حق داشت
اگر دست بزن داشتم حق داشت
اگر بد دهن بودم حق داشت
خدا شاهده که دارم با زحمت کار میکنم با اینکه ارم مهندسیه و نظارت و لی سخته
اما برای رفاه خانوادم تلاش میکنم و افتخار میکنم که دارم روزی حلال در میارم
تا الان که 30 سالمه با یه دختر ارتباط نا مشروع نداشتم
شاید نماز نخونم اما از یاد خدا غافل نشدم
عیب من اینه که مثل خانواده خانمم مایه دار نیستم
عیب من اینه که سالهای سال خودم رو نگه داشتم تا با خانمم رابطه داشته باشم (نه غریبه)
عیب من اینه که برای حفظ زندگیم هر کاری حاضر بودم انجام بدم
عیب من اینه که آدم ساده ای هستم
عیب من اینه که صداقت رو اولین اصل در زندگیم قرار دادم
عیب های زیادی هم دارم که دارم با مشاور حل میکنم (کلاس های مهارت زندگی و غیره )
ولی دیگه خسته شدم و حاضر نیستم یه عمر با خفت خواری زندگی کنم
دوست ندارم همیشه تو سری خور باشم
دوست دارم به همسرم عشق بورزم و به من نگه داری لاف میزنی
دوست دارم یه زندگی آرام و عاشقانه داشته باشم
دیگه تموم شد
خسته شدم
من تا زمانی که این خانم از این کارهاش دست بر نداره و عوض نشه حاضر به زندگی نیستم البته من بعید میدونم که خانمم نظرش تغییر کنه
بخدا خودم هم دوست نداشتم کارم به اینجا بکشه
اما مجبور هستم
خودم هم ناراحتم
اصلا تو شرایط خوبی نیستم
خیلی برام گرون تموم شده
دلم شکسته و از نظر روحی خراب خراب