RE: من دیوانه وار تشنهء نوازشم...
سلام خانم گل:72:
خیلی ازت ممنونم که اینقدر برام نوشتی عزیز دلم:43:
فوق العاده نکات مثبت تو نوشته هات زیاد بود گرچه همه بوی غم می دادن اما این روزا هم می گذره, سعی کن قوی باشی, به قول یکی از دوستای گلم الان شاید یه کم خسته شدی اما دوباره اون انرژی قبل برمیگرده:72:
دلم نمی خواست کسی تجربه من و یا بدترشو داشته باشه
دیروز پیش مشاورم بودم و می گفت آسیب هایی که بهت وارد شده انکار ناپذیره و تو هیچ جای دنیا کسی نمی تونه انکار کنه که آسیب دیدی اما در حال حاضر زندگی تو دست خودته و راهت رو خودت انتخاب می کنی و تا آخر عمرت نمی تونی بهشون فکر کنی و باید تو خودت حلشون کنی:72:
بابت مادرتون خیلی خیلی متاسفم خدا بیامرزدشون
در مورد مسئله ازدواج خوشحالم که می رم اما عجله ندارم و دارم خیلی محتاطانه قدم بر می دارم و مشکلاتم اصلا باعث نشده بخوام با ازدواج فرار کنم و حتی بخاطر شرایط روحی خودم نمی ذاشتم خواستگاری رسمی بشه چون اطافم ازدواج های ناموفق فراوون دیده بودم نمونه بارزش پدر و مادر خودم واسه همین الانم که می خوام ازدواج کنم هم دارم رو خودم کار می کنم و خودم رو بهتر می شناسم و اخلاقهای منفی م رو درست می کنم (با کمک مطالعه و مشاور) و هم طرفم رو ارزیابی می کنم و اون هم پیش مشاوری می ره که من می رم و بقیه ش دست خداست چون من تمام تلاشم رو واسه یه انتخاب درست دارم انجام می دم:72:
درسته که شما طلاق گرفتی اما به نظر من شاید این از خیلی چیزهای بدتر جلوگیری کرده پس به زندگیت امیدوار باش و از یه مشاور کمک بگیر تا احساساتت رو ترمیم کنی, منم دارم همین کار رو می کنم باور کن خیلی موثره اگه خواستی و اگه تهران هستی شماره مشاورم رو بهت می دم که بری پیشش خیلی مشاور خوبیه:72:
در مورد دختر دایی م باید بگم عزیز دلم من اصلا جلوش حساسیت نشون نمی دم و جوابش رو می دم اون روزی که دیدمش کلی برام قیافه گرفت ولی باهاش ارتباط برقرار کردم و تیکه می نداخت درجا جوابش رو می دادم اما وقتی می بینم چطوری مامانم سنگشو به سینه می زنه و اعتماد به نفس منو میاره پائین ناراحت می شم و روم تاثیر داره
می گه اون خوشگله و .... اما به من می رسه شروع می کنه از ظاهر و باطن و.. ایراد گرفتن, این درحالیه که نه از نظر خودم اما از نظر خیلی ها ظاهر من از اون خیلی بهتره, در مورد موفق بودن هم خیلی از اون موفق ترم, من لیسانسه ام و شاگرد اول, تو هر کاری هم دستی دارم از برق بگیر تا هنر و آشپزی و ... اما اون دیپلم گرفت تو خونه نشست و الانم داره شوهر می کنه و همش می گه شوهرم ال شوهرم بل!:316:
آره راست می گی متاسفانه اصلا سیاست ندارم, مامانم خودش می گه دختر دایی م موذییه اما چیکار کنم که نمی تونم؟ وقتی به کسی احساسات منفی دارم نمی تونم باهاش بخندم گرچه یه سری جاها کنترل می کنم اما اکثرا نمی تونم
کارم خوب نبود که به زبون اووردم اما اینقدر تو این سالها تو گلوم گیر کرده بود که خیلی ناراحت شدم و گفتم
من رو بدنیا اوورد با وجود اینکه اون زمان زندگی ش با پدرم یه شکست کامل بود و تو اوج بدبختی ش یکی دیگه رو هم بدنیا اوورد, می دونم چقدر سختی داره مادر شدن و بزرگ کردنش اما یه بچه فقط تو نوزادی ش نیاز به مراقبت نداره, بگذریم... حالا که دیگه بزرگ شدیم و باید فکر چیزهای مهمتری باشیم و دیگه دست خودمونه:310:
مشاورم بهم پیشنهاد داد برم سر کار و سعی کنم خونه نباشم, من بخاطر تجاوز بچگی م خونه نشینم و یکم می ترسم برم بیرون و دوست ندارم با آدما ارتباط برقرار کنم, برام چرخه ی افسردگی رو توضیح داد:
دوستت ازت دعوت می کنه بری سینما>>>>>قبول نمی کنی چون حوصله نداری و باید وایستی حوصله ت بیاد سرجاش>>>>>حوصله نداری چون دلت گرفت>>>>می مونی خونه>>>>>دلت بیشتر می گیره>>>>دوستت هم از دست می دی و دیگه بهت زنگ نمی زنه>>>و دوباره تکرار و تکرار و انرژیت رو هر بار از دست می دی و به درجه افسردگی کامل می رسی
توضیحات اضافه هم داد:
گفت مثلا یکی معده درد داره و نمی تونه غذا بخوره, باید وایسته معدش خوب شه بعد غذا بخوره؟ خب اول شروع می کنه یه غذاهای سبک تری رو می خوره بعد که معدش قوی شد می تونه همه نوع غذایی رو بخوره, ذهن ما هم مثل همینه, تا تقویتش نکنی هر روز ضعیف و ضعیف تر می شه و آخرش هم افسردگی مزمن و مرگ و سکته ست:163:
امیدوارم نوشته های منم یه کوچولو برات مفید بوده باشن تو هم مثل خودمی پس بهت می گم حتما پیش مشاور برو عزیزم:46:
ببخشید زیادی طولانی شد
RE: من دیوانه وار تشنهء نوازشم...
سوء تفاهم
tell me عزیزم من بااین تایپیک برگشتم ولی افسوس...
RE: من دیوانه وار تشنهء نوازشم...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آریاناng
سوء تفاهم
tell me عزیزم من بااین تایپیک برگشتم ولی افسوس...
آریانا جون تو این پست جوابت رو نوشتم عزیزم
http://www.hamdardi.net/thread-16743-post-154866.html#pid154866
RE: من دیوانه وار تشنهء نوازشم...
سلام آبجی
هیچ کس بی مشکل نیست هر کسی واسه خودش یه مشکلی داره وبزرگی یا کوچیکی مشکل مهم نیست مهم ظرفیت آدمه.میدونم تو ظرفیتت بیشتر از این حرفاست که به خاطر عدم محبت اطرافیانت ناراحت بش واز زندگیت خسته بشی بدون این اطرافیانتن که ضرر میکنن نه تو چون از مصاحبت با یه جواهر خودشونو محروم میکنن
مثل اون سنگی که در برابرتابش آفتاب تحمل کرد وبه گوهر تبدیل شد.اینا همه اعجاز صبره
صبور باش
صبور باش
صبور باش
RE: من دیوانه وار تشنهء نوازشم...
layan عزیز از همدردی ت خیلی ممنونم و مرسی برام نوشتی:72::43:
از زندگی پر تلاطمم خیلی درسها گرفتم:72:
چند روزیه باز احساس خوبی دارم و کلی واسه خودم برنامه ریزی کردم, می خوام برم سرکار با اینکه می دونم پدرم سنگ می ندازه اما من باید راضی ش کنم.:72:
RE: من دیوانه وار تشنهء نوازشم...
سلام دوست عزيز.خوشحالم كه ميبينم احساس بهتري داري و الان حال و هواي روزاي شروع تاپيكتو نداري.اميدوارم ديگه اون احساساي بد سراغت نياد
منم تو زندگيم مشكلاتي دارم و از دوران بچگي هم خاطرات بدي.وقتي گفتي كه خاطرات بچگيت دوباره برات زنده ميشه كاملا تونستم احساستو درك كنم و ميدونم اين خوداگاه و اختياري نيست.
منم دوس دارم برم پيش مشاور.احساس ميكنم بهش احتياح دارم.ولي نميتونم.چون پرداخت ويزيتش برام سخته.خوش به حالت كه ميتوني از مشاور كمك بگيري
اميدوارم بتوني يه كار مناسب پيدا كني و پدرتم راضي بشه
منم به زودي يه تاپيك ميزنم براي يه مشكلم كه به خاطر خودمه
بهت توصيه ميكنم كه سخنراني هاي دكتر فرهنگ و گوش بدي.سي دي موفقيتشو بگير و ببين.و اگه برات مقدوره حتما تو دوره ي موفقيتش شركت كن.فكر ميكنم خيلي ميتونه بهت كمك كنه
برات آرزوي موفقيت و خوشبختي دارم عزيز دل:46:
RE: من دیوانه وار تشنهء نوازشم...
راحیل جان مرسی عزیزم از همدردی ت:46::72:
یه سوال
شما تهران هستی؟
اگه تهرانی می شه آدرس ایمیلت رو برام بذاری؟
واسه مشاور می تونم کمکت کنم ولی اینجا نه
واقعیت اینه که پدر من از لحاظ مالی ساپورتم نمی کنه و چندین ماه بدون اینکه بدونه می رفتم سر کار و می گفتم کتابخونه می رم و هر چی پول داشتم دادم لباس چون عاشق لباسم و پدرم پول واسه لباس نمی ده مگر اینکه خیلی عصبانیت به خرج بدی! این که می دونم پول داره و دریغ می کنه... این که یواشکی صبح ها می ره از بانک پول می گیره و بارها به چشم خودم دیدم, این که تا ازش پول بخوای دو روز تو خونه پیداش نمی شه همش برام آزار دهندست.
در مورد کار کردن اصلا درست نبود و نمی خوام دیگه تکرارش کنم چون همیشه تو ترس بودم و باید قانعش کنم, کار کردنم تو خونه هم مستلزم شرایطیه و باید یه مرد همراهم باشه تا بتونم کار بگیرم اما کدوم مرد؟
وقتی بهش می گم نه ساپورتم می کنی نه می ذاری برم سر کار می گه مگه کجا می ری که پول لازمت بشه! خجالت می کشم بگم شاید بخوام لوازم آرایش بخرم یا یه جا گیر کنم... جالب اینه که تمام این پولهایی که جمع می کنه رو شریک هاش ازش می خورن خب کسی که واسه خانوادش خرج نکنه حقشه که میلیون میلیون ازش بخورن, ما وضعیت اقتصادی مون فوق العاده خوب بود اما الان رسیدیم به مستجری, از زعفرانیه برسی به مستجری خیلیه, جوری که حتی نتونی از پس کرایه خونه بر بیای! همه پیش رفت می کنن ما کل زندگی مون پس رفت بود.
قبلا که دانشگاه می رفتم هم به هوای دانشگاه بیشتر ازش پول می گرفتم تا بتونم لباس بخرم متاسفانه پدرم خیلی خسیسه و فقط برای ما! عمه هام و مادربزرگم پول بخوان سه سوت می ریزه تو حسابشون اما... چی بگم والا!
اینها رو گفتم که نگی خوش به حالت
در مورد مشاور هم ایمیلت رو که گذاشتی می گم ماجراش چیه.
موفق باشی و پایدار.
RE: من دیوانه وار تشنهء نوازشم...
سلام.ببخشيد دير اومدم كه جوابتو بدم.نه عزيزم.من تهران نيستم
خواستم برات پيام خصوصي بذارم ولي چون شارژ نكردم نميتونم.بعدا برات پيام خصوصي ميذارم
چند روزي بود كه مريض بودم.البته بيماريم جديد نبود.اين بيماري چند سالي هست كه اذيتم ميكنه.اين چند روز هم باز عود كرده بود.بعدش هم چند روزي رفته بوديم سفر .خدارو شكر اين سفر باعث شد حال و هوام عوض بشه و بهتر بشم
اميدوارم مشكلاتي كه داشتي حل شده باشه.موفق باشي متين جون
RE: من دیوانه وار تشنهء نوازشم...
راحیل جان صندوق پیامت رو خالی کن عزیزم:72:
RE: من دیوانه وار تشنهء نوازشم...
خالي شد.اينم مثل گوش من ميمونه.تا يه پيام مياد توش ميگه صندوق پراست