RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام خیلی خیلی بابت اینکه بهم دلداری می دید و تشویقم می کنید ممنونم
نگرانیم فقط پنج شنبه و جمعه است که امیدوارم به سلامتی ختم به خیر شه و اختلاف نظری دوباره پیدا نکنیم
در واقع پنج شنبه جمعه روز امتحان درس هایی که یاد گرفتم
باید بتونم نمره خوبی بگیرم مثل شمیم عزیز که دیروز گل کاشته و نمره عالی گرفته
برام دعا کنید
RE: دوست دارم جواب نداره؟
اقلیمای عزیزم مرسی
مطمئنم شنبه با یه کارنامه درخشان میای
:43:
RE: دوست دارم جواب نداره؟
اقلیما جون مطمئن باش اگه پنج شنبه و جمعه رو هم به همین شکل ادامه بدی و اگه حتی ناراحت شدی به روی خودت نیاری این دو روز هم به خوبی و خوشی میگذره :310:, سعی کن این دو روز طبق خواسته همسرت رفتار کنی تا مشکلی پیش نیاد:104: , البته نگران نباش تو همیشه مجبور نیستی طبق خواسته کسی رفتار کنی و از علایقت بگذری ولی شاید برای مدتی لازم باشه این کار رو انجام بدی تا رابطه ی جدا شده بین شما به هم نزدیک تر بشه , چون الان موقع خوبی برای بحث کردن و .... نیست و این حرفها فقط فاصله ها رو بیشتر میکنه .
من مطمئنم تو از پسش بر میای و روز شنبه یه پیغام میفرستی که همه ی ما رو خوشحال میکنه .:72::72::72:
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلاااااااااااااااااااااام اقلیما جان
خوبی؟
پر انرژی، قوی و مصمم برای روز امتحان هستی ، مگه نه؟
دو روز امتحان، مطمئنم 100 میشی
:43:
:227:
:46:
:72:
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام
پنج شنبه شب بود و طبق معمول همسر من ناراحت بود و به من محل نمی داد رفتم پیشش بهش گفتم تا کی می خوای ناراحت باشی به خدا دارم ار عصه دق می کنم پاشو فردا باهم بریم یه سری به پدر و مادرت بزنیم تو هم حال و هوات عوض میشه بهم گفت پدر و مادر من دلشون نمی خواد تورو ببینند
خیلی ناراحت شدم بهش گفتم میشه بگی من چی کار کردم که دلشون.....
بهم گفت یه ماه پدر و مادرمو ندیدم بهش گفتم من که هر هفته بهت میگم بریم بهم گفت می دونی که با تو نمی رم
گفتم چرا با لجبازیت داری زندگیمونو خراب می کنی یه ماه کوچکترین توجهی بهم نکردی و همش تو خودتی منم دیگه خسته شدم دیگه گریه ام گرفته بود زدم زیر گریه
بهم گفت چرا نمی زاری بری یه دفعه ول کن برو و ببین ارزشت چه قدره یا می آم دنبالت یا نمی ام دیگه....
قلبم دیگه داشت می زد از سینه ام بیرون
رفتم بدون معطلی وسیله هامو جمع کردم و گفتم پاشو منو ببر بذار خونه بابام گفت به من چه خودت برو ساعت 12 شب بود گفتم باشه اومدم برم که گفت صبر کن به بابای فلان شده ات بگم بیاد ببرتت یه ان دلم برای پدر و مادرم سوخت گفتم انصاف نیست این موقع شب زاوراشون کنم تلفن ازش گرفتم گفتم باشه صبح می رم ولی دیگه حالم دسته خودم نبود قلبم شکسته بود تا 5 صبح گریه کردم و زار می زدم صبح ساعت 7 پا شد بره امامزاده منم لباسمو پوشیدم برم خونه بابام اینا بهم گفت نرو گفتم دیشب و یادت می اد گفت حالا می گم نرو ولی زدم بیرون یه کم بیرون قدم زدم بر گشتم خونه هنوز خونه بو بهم گفت بمون میرم امامزاده بر می گردم
موندم خونه با قرص خواب یه کم خوابیدم بیدار شدم از خودم حالم بهم می خورد هیچ زمانی تو زندگیم اینقدر احساس پستی نمی کردم دوست داشتم فقط بمیرم و این حال و روز خودمو نبینم بهش زنگ زدم بهش گفتم حتی ارزش یه عذر خواهی ندارم گفت من کاری نکردم که بخوام بهش گفتم یادته دیشب بهم فحش دادی به بابام فحش دادی بهم گفتی برو گفت خوب عصبانی بودم...شب بهش زنگ زدم گفتم شام می ای گفت اره شام گذاشتم براش
شب برگشت خونه شاد و شنگول و بهش سلام نکردم بهم سلام کرد بهش محل ندادم و شامشو کشیدم خودم هم فقط یه قاشق خوردم گفت تو که هیچی نخوردی جوابشو ندادم
دیگه دوست ندارم حتی یه کلمه هم باهاش حرف بزنم دیگه خسته شدم احساس می کنم تو این زندگی فقط داره بهم توهین میشه
منی که تو درس و تحصیل و زندگی همیشه شاگرد اول بودم تو این چهار سال همش داره بهم توهین میشه
فقط درد و دل کردم شایدم دیگه تایپی از من ایجا نبینید از همتون ممنون که بهم این همه چیز یاد دادید
شمیم عزیز نمره من از صفر هم زد پایین تر......
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام اقلیما جان
دختر چرا اینطوری اومدی امروز؟
ازت توقع بیشتری داشتم، حالا اینکه نشستی حرف زدی رو بزار کنار اینکه شوهرت چی گفته هم بزار کنار
ولی بعدش اون سعی کرده باهات خوب باشه
یه کم حق داشتی باهاش بی محلی کنی، ولی ادامه نده
اگه اخلاقش خوبه ، زمان خوبی برای اجرای مهارتهاست
دیگه نگو که قراره نیای اینجا
ما با هم شروع کردیم
با همم به نتیجه میرسیم
اشکال نداره اگه اتفاقی افتاده، باید ادامه بدی، میدونم که ادامه میدی
اقلیمایی که اینطوری پیگیر یادگیری و تغییر زندگیشه نمیزاره یه دفعه بره
الآن ناراحتی
اگه حوصله داری برات بگم من چه چیزایی شنیدم
:302:
ما عقد کرده بودیم
دورانی که میگن شیرینه، تازه میخواستم معنی زندگی مشترکو بفهمم، سر اینکه مراسم عروسی کی باشه، که بگذریم از اینکه قبل عقد همش بهش میگفتم عقد و عروسی رو حدودشو معین کنیم، خانواده ها در جریان باشن که منم روم بشه به پدر مادرم بگم جهیزیمو آماده کنن و میگفت حالا چه عجله ای داری و اصلا مهم نبود که خانوادم میگن عقد کنین که راحتتر با هم باشین و دلشوره یه دختری مثل من قبل عقد بابت حلال و حرامها حتی تو نگاه کردن به یه نامحرم و .... اصلا مهم نبود، ولی تا عقد کردیم، شروع کرد عروسی یه ماه دیگه باشه و ...، بهش میگفتم آخه یه ماهه چطوری همه کارامونو انجام بدیم و ...
خلاصه اینکه برگشت بهم گفت پدر مادرت اصلا به فکر بچه هاشون نیستند و .... کلی فحش و بد و بیراه بار پدر مادرم کرد، حالا جالب اینه که پدر خودش هنوزم از همشون دست بگیر داره و اینا فکر میکنن من نمیفهمم،
چند بار این اتفاق افتاد، اگه یه فحش به پدرت در طی چند سال زندگی داده، من یه هفته بعد از عقدم نزدیک 5-6 بار به مدت 20 دقیقه شاهد توهین به خانوادم بودم، اونم منی که اولین شرط تربیتم ادب و احترام بوده، جلوش ایستادم، ولی به خانوادش توهین نکردم، خورد شدم ولی به خانوادم نگفتم چه اراجیفی پشت سرشون گفته
الآن خانوادم فکر میکنن همسرم پسر پیغمبره، و همسرم یاد گرفته حتی تو بدترین شرایط نباید راجع به خانوام بد صحبت کنه
تو تمام مدتی که توهین میکرد، شده سرش داد بزنم ولی بی محلی نکردم، وقتی با رفتارش یه جورایی منت کشی میکرد همیشه پذیرا بودم، شوهر من نزدیک عروسیمون، که داشتیم کارتهای عروسی رو مینوشتیم، یه شب بهم گفت از خونم برو بیرون، ساعت 9شب رفتم خونه بابام، دو روز هم باهاش کاری نداشتم، دقیقا 10روز قبل عروسیمون، که زنگ زد اومدم دم خونه بابات بیا بریم دنبال کارامون، منم به هیچکس چیزی نگفته بودم که بینمون این حرفها رد و بدل شده، مامان و بابام هی میگفتم چرا دو روزه نمیرین دنبال کاراتون؟ چرا شوهرت زنگ نمیزنه؟ منم الکی میرفتم تو اتاق با گوشیم الکی صحبت میکردم و وانمون میکردم براش کار پیش اومده که نمیریم بیرون ولی از اوضاع احوال روحیم مادرم شک کرده بود، هی بهم میگفت مشکلی هست؟ چیزی شده ؟ منم به دروغ قسم میخوردم که چیز نیست و کار پیش اومده براش که نمیریم جایی
او شبم که اومد دنبالم، بهش گفتم الآن نمیتونم بیام، تو برو من فردا از سرکار میام خونه
بهش گفتم حق نداری راجع به خانوادم اینطوری صحبت کنی، گفت من وقتی عصبانی میشم حرف مفت زیاد میزنم
یه بار دیگه هم که پیش اومد، تو عصبانیت اومد شروع کنه به توهین، بهش گفتم بازم میخوای حرف مفت بزنی؟ جا خورد، گفت آره داشتم میگفتم و بعد اون روز تا حالا هیچوقت حرفی که نزده بماند، کلی هم به خانوادم احترام میزاره
ببین گلم،
شاید به نظر بیاد عمر زندگی مشترکم از خیلی از اعضای اینجا کمتره، ولی خیلی از مسائلشونو تو همین مدت کوتاه با شدت یا ضعف ،تجربه کردم
نا امید نشو
همسرت هنوز نسبت به تو واکنش نشون میده
هنوز بهت اهمیت میده
فکر میکنی چرا گفته نرو؟ اگه حرف دلشو زده بود که دیگه جلوتو نمیگرفت. باید بهش نشون بدی حق نداره اینطوری رفتار کنه، ولی همیشه وقتی میخوای کاری انجام بدی به آینده نگاه کن
برفرض پدر مادر من میفهمیدن شوهرم چی گفته، غیر اینکه هنوز وقتی تو چشم هم نگاه میکنن یادشون بیاد کی چی گفته و کی چی شنیده؟ غیر اینکه روشون به هم باز میشد؟ غیر اینکه همسرم براش سخت میشد بیاد تو خانوادم؟
برای همین تنهایی، منی که تک دخترم، بدون خواهر، بدون کسی که پیشش درد و دل کنم، تنهای تنها، بار همه این عذابها رو به جون خریدم، ولی آینده زندگیمو خراب نکردم
نزار کسی از مشکلاتتون سر در بیاره، نزار بهم توهین بشه، ولی زیادیم واکنش نشون نده
تا حالا اون بی محلی میکرد، حالا که بخاطر عذاب وجدان حرفی که زده اومده جلو، تو بی محلی نکن
برعکس، از این موقیت استفاده کن
RE: دوست دارم جواب نداره؟
کسی نذاشتم بفهمه هیچ کس به خدا در صورتی که بین و من و اون هر اتفاقی افتاد گذاشت کفه دست خانواده اش و نظر اونا رو روز به روز نسبت به من بدتر کرد ولی من همش خوبی هاشو گفتم
به خاطر همینم همش خانواده ام به شوهرم احترام می ذارند و مدافعش هستن و شوهرم هم بهم میگه چون من خوبم همه منو دوست دارند بهش میگم من نذاشتم که بفهمند ولی......
ولی اگه بابام بفهمه که بهم گفته برو و من نرفتم منو نمی بخشه
آخه بار اولش نیست که بهم میگه برو
خسته شدم به خدا باورت میشه این همه بد و بیراه بهم گفت بهش هیچی نگفتم و حتی بهش نگفتم خودتی و احترامش رو نگه داشتم
باشه بازم می بخشمو به روی خودم نمی آرم الان زنگ زد بهم منم باهاش خوب حرف زدم
قلبم داره از سینه ام می زنه بیرون
RE: دوست دارم جواب نداره؟
اقلیما جان کار خوبی کردی خوب حرف زدی
ببین گلم، من یه چیزی رو تو زندگیم تجربه کردم، عذاب وجدان
وقتی کاری کنیم که عذاب وجدان بگیرن خیلی بیشتر حواسشونو جمع میکنن نسبت به زمانی که رو در روشون می ایستیم، وقتی جواب میدیم، یه جورایی میگم من گفتم اونم گفت ، ولی وقتی سکوت میکنیم، اینکه توهین کردن ولی توهین نشنیدم، براشون گرون تموم میشه، کم میارن
ببین عزیزم
اینکه بخوای کاری کنی که دیگه نگه برو، یکی من خودم الآن که ازدواج کردیم، اگه روزی دوباره بهم بگه از خونم برو بیرون، به راحتی بهش میگم اون مال مجردیت بود که خونت بود، الآن خونه منم هست، ناراحتی تو برو بیرون
اصلا بهش اجازه نمیدم این حرفو بزنه، تو هم تا میگه برو پانشو وسایل جمع کن
به خدا همسر من بارها شده کاری کرده که مجبور شم برم از خونه بیرون یا قهر کنم، ولی محکم سرجام ایستادم، حتی فیگور قهرم نگرفتم، دلخوریمو نشون میدم ولی قهر و از خونه بیرون زدن ندارم
سعی کن کارای ناجورو تو زندگیت جا نندازی
نزار عادت کنه که وقتی میگه برو، تو هم شال و کلاه کنی، اگه بتونی اینقدری رو خودت کار کنی که وقتی بهت میگه برو، بگی اینجا خونمه، تو رو دوست دارم، زندگیمم دوست دارم، عمراً بزارم برم، یه همچین چیزایی خیلی تو اخلاقش تأثیر میزاره، ولی خیلی باید قوی باشیم که بتونیم اینطوری رفتار کنیم
مطمئن باش همه چیز رو به راه میشه، فقط سعی کن عذاب وجدانشو زیاد کنی
اینو خیلی قبول دارم و سرلوحه رفتارهامه، غیر از جاهایی که واقعا کم میارم:
محبت، حتی از ضعیفترین حافظه ها پاک نخواهد شد
مطمئنم که موفق میشی
ادامه بده
:43:
RE: دوست دارم جواب نداره؟
باشه و از تو که مثل خواهری برام می مونی ممنونم
راستی یه خواهر خیلی مهربونم دارم اوایل گاهی باهاش درد و دل می کردم ولی الان دیگه نه دو تا بچه گوچیک داره روحیه اش خراب میشه اگه من باهاش درد و دل کنم......
فعلا دوباره باید رو خودم کار کنم تا حال و هوام مثل قبل شه چون دوباره خیلی خیلی افسرده شدم و انگیزه هیچ کاری رو ندارم
RE: دوست دارم جواب نداره؟
منم مثل تو بودم عزیزم
واقعیت جالب میدونی چیه؟ وقتی به خودت و کارات برسی و بری دنبال علایقت، همسرت بیشتر بهت جذب میشه
دیشب که از بیرون اومدیم، یه کم خرید کرده بودیم، من مشغول درست کردن ناهار امروزمون شدم و خریدهامونم سر و سامون میدادم، خراب شدنی توشون بود
فیلم ستایش و مختارو از تو آشپزخونه دیدم، هی میگفت ببین اینجا چه جالبه، ببین این داره چی میگه
به خدا تا حالا اصلا اینکارو نکرده بود، یعنی اگه تو اتاق نبودم، حتی کانالو عوض میکرد، ولی دیشب نشون میداد دلش میخواد کنارش باشم، ولی اگه میشستم تا 2صبح باید راه میرفتم
از وقتی رفتم دنبال کارای خودم، رفتارهایی رو میکنه که توقع داشتم با توجه بیشتری که بهش دارم ازش سر بزنه
برای خودت سرگرمی بتراش
هیچوقت تو خونه بیکار نباش، حتی اگه شده بشینی برنامه تلویزیونی دلخواهتو ببینی
:43: