RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
sahra عزیز سلام
دختر خوب ؛باور کن خیلی خوشبختی . اگه شوهر من یک بار؛ فقط یک بار در این 11 سال پیش اومده بود که زنگ بزنه بگه:زنگ زدم بگم عاشقتم ؛ من اون روز نماز شکر میخوندم. توی پست خودمم نوشتم برات که اون اصلا از سر کار زنگ نمیزنه خونه چه رسد به ابراز عشق و علاقه!
همین که همسرت بهت میگه بیا با هم حرف بزنیم؛همینکه وسط بحث و ناراحتی هم بهت میگه دوستت داره؛ همین که روز بعد ار دعوا؛از محل کارش زنگ میزنه و ابراز علاقه میکنه ؛یعنی این که خوش قلبه و دوستت داره. یعنی اون زمانی که تو ناراحت بودی ؛ اونم توی محل کارش به فکرت بوده. که اگه به فکرت نبود زنگ نمیزد.
و اما در مورد اینکه میگه دیگه باهات مهمونی نمیام؛ این ظاهرا عادت اکثر آقایونه که به جای حل مسئله ؛صورت مسئله رو پاک میکنن که در مورد نحوه اصلاح این طرز فکرشون متاسفانه چیزی به عقلم نمیرسه چون خودمم این مشکلو دارم
و شما اگه راهی برای حل این مشکل پیدا کردی از منم دریغ نکن. ممنونت میشم.:46:
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
innocent عزیزم
ممنون از حرفای امید بخشت والا راجع به مهمونی هیچ جوره راهی بلد نیستم اگر پیدا کردم که باید پیدا کنم حتما" برات میگم گلم
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
سلام خواهرم
پس مطرح کردی... خیلی خوبه! قرار نبود نتیجه بکیریم... قرار بود مطرح کنیم... ارام نتیجه هم می گیریم
شما به ایشون بگید که رابطه با خانواده ایشون و خانواده شما در حد تعادل که طرفین اذیت نشوند بسیار خوبه...
و لازمه ارامش فکری هر دوی شماست...
بینید بعضی اوقات ما در نوع بیان درخواستهامون اشتباه می کنیم مثلا
من خیلی دوست دارم با خانواده ها ارتباط داشته باشم و این خیلی به زندگیم و روحیه ام کمک می کنه
و یا: عزیزم می دونم که بابت خیلی موضوعها رنجیده شدی و در مواردی حق با تو بوده اما اگر این عدم رابطه ادامه داشته باشه زندگیمون لطمه می خوره... کاش بتونی یه فکری برای این موضوع بکنی ! یه فکر منطقی... ضمن اینکه شما فورا یه پیشنهاد هم داری... مثل اینکه می گی: من می تونم این کار رو انجام بدم...و تماس بگیرم و یا...
ببینید بیان دوم منی در کار نیست...موضع گیری از بین رفته و کلام با اگاهی بیان شده
و در مجموع بیان درخواست شما باید طوری باشه که طرف شما موضع گیری منفی نداشته باشه... گاهی بیان نکات مثبت که طولانی می شه و یا واقعی نیست طرف به جای گوش دادن به درخواست وحشت زده می شه و احساس بدی داره
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
sci برادر خوبم سلام
راستش اول اینو بگم که خانوادم باهاش هیچ برخوردی نکردن حتی حرفی بهش نزدن به خدا اغراق نمیکنم ولی خانوادش تو سرش کردن که خانواده من از من دفاع میکنن و کاملا" با خانواده من چپش انداختن کسی که همیشه میگفت واقعا" پدر مادرت بی نظرین حالا یهو پدر مادرم میشن دیو دوسر !!!!! یعنی حتی چیزی نیست که اونا انجام داده باشن که من بگم باشه بیا بگذریم
با اینحال من بهش گفتم ما هردومون یکم دلگیری داریم و قرارم نیست شیفته خانواده های هم باشیم فقط لازمه چون پدر مادرن باهاشون بریم بیایم و احترام بذاریم نه بیشتر حالا اگه به مرور زمان علاقمون بهشون بیشتر شد که چه بهتر منم فقط خواهش میکنم الان جواب نده ولی واقعا" روش منطقی فکر کن جواب همه این حرفا فقط بود عزیزم میدونم ناراحتی ولی همینه دیگه توام عادت کن
راستش اصلا" نمیذاره راجع به این مساله حرف بزنم میگه بحث عوض کن دعوامون میشه . بعدم میگه من نمیخوام تو با خانوادم رابطه داشته باشی (میدونم اینو میگه که خودشم با خانواده من نیاد )
راستش خانواده اون به جهنم اینقدر ازارم دادن که 100000 سال نمیخوام بببینمشون یعنی همش شده بودم سنگ صبور غم هاشون ولی تو شرایط مشابه اونا همیشه نقش یه اشوبگر داشتن
ولی خانوادم به قران برا شوهرم هیچ جوره کم نذاشتن حالا اصلا" اگه اون از خانوادمم بدش میاد مهم نیست دوست داشتن که زوری نیست ولی با این کارا من و کرده عین ادمای بیکس همه تفریحمون شده دوستاش .اون کس و کار نداره گناه من بدبخت چی اون با این شرایط متحمل ضرری نشده چون مادرش سالی یکبارم زورش میومد مارو دعوت کنه و همیشه تو بدبختی هاشون من اونجا بودم ولی بابا من خانواده دارم فامیل دارم به قران اونا برا ما زحمتی نداشتن خانواده من تو این 4 سال فقط 3 بار اونم با التماس 2 ساعت اومدن خونمون .حتی واسه اسباب کشی که مادرم میومد کمکم به خدا روزه میگرفت که ما کاری نکنیم شبشم بابام مارو شام میبرد بیرون . مگه خونه فامیل دعون شدن بده به خدا همش فقط احترام . بعد به من میگه شما مهمونیاتون خیلی بزرگه من حوصلم سر میره گناه من چیه شما بگید؟؟؟ گناه من چیه که پدر مادرم هفته ای یه بار مارو دعوت می کنن چون اونا دوست دارن تنها دامادشونم ببینن حالا اگه مادر اون مارو دعوت نمیکنه پس خونه مامان بابامم ما نباید بریم ؟؟؟؟
دارم دق میکنم .الان 9 ماهه گاهی احساس میکنم این کارارو میکنه که اگه برگشت تو خانوادم من به مرگ بگیره به تب راضی شم :302: که دیگه هیچ مهمونی نیاد منم از ترس بد شدن اوضاع مثل الان سکوت کنم
تورو خدا یه راه حلی بهم بده؟؟ با ادمی که نه منطق روش سازگاره نه احساس چی کار کنم
درسته تنها دیگه برم مهمونی هارو اونم میخوتد باشه میخواد نباشه ؟؟؟
تورو خدا زود جوابم بدید
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
سلام سحر خواهر خوبم
چقدر به هم ریختید! این قرار ما نبود... ارامش با تمرین تنفس و دور کرن افکار ذهن سطحی رو فراموش نکن.. اون افکار وراج هستند و نمی ذارن شما به ارامش برسید...
بسیار خوب... ایشون نمی خواد با خانواده شما رابط داشته باشه می دونید چرا؟ من فکر می کنم این مشکل ناشی از خانواده ایشون باشه که نتونستن تعادل و ارامش رو در زمان معینی بر قرار کنند... حل شدنیه..سعی کن به طور کامل تمرینات رو انجام بدهید نگران چیزی نباشد..
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
دوست گلم سلام:43:
نظر من اینه که آقایون وقتی ببینن خانومشون روی یه مسئله خاص حساسیت داره ؛از اون به عنوان اهرم فشار استفاده میکنن و بیشتر روی اون موضوع پافشاری میکنن.
خودت کاملا در جریان مشکلات من هستی و تاپیک منو با دقت و البته لطف؛دنبال میکنی. همسر منم از عید تا حالا بیدلیل گفته که دیگه نمی خواد با خانواده من رفت و آمد کنه....بله ؛واقعا بی دلیل. خودشم میگه عشقم کشیده نیام!!!!!!! خوب ؛اگه من مثل همیشه میخواستم اصرار کنم و به طرق مختلف راضیش کنم که اونم برام تاقچه بالا میذاشت و یه جورایی باج میگرفت یا منت میذاشت و یا......( مثل هر دفعه که اینکارارو میکرد). اما اینبار گفتم: هیچ مسئله ای نیست؛ دوست نداری نیا. اولش باور نمیکرد به این سادگی از کنار این مسئله بگذرم. اما وقتی دید که حتی موضوع رو به خونواده ام هم گفتم پشیمون شد و گفت: کاش نمی گفتی!شاید بعد پشیمون می شدم و دوباره رفت و آمد میکردم:exclamation:حالا دیگه با چه رویی بخوام بیام؟..........منم گفتم:تا تو باشی که از این به بعد قبل از حرف زدن؛خوب فکر کنی وخیال نکنی تا ابد میتونی منو تهدید کنی که با فامیلت قطع رابطه میکنم؛منم برای حفظ آبروم تن به خواسته های ناحقت بدم.. نه!مرگ یه بار ؛شیون هم یه بار.
الان3ماهه تنها میرم خونه فامیلام و آسمون هم به زمین نیومده. اونم پشیمونه و من این موضوعو کاملا حس میکنم اما این بار باید خودش خراب کاریشو درست کنه.من که تا آخر عمرم نمیتونم پیش خانواده ام و بقیه نقش بازی کنم و اونم از این مسئله سواستفاده کنه!
البته من میدونم که هر آدمی ویژگی های شخصیتی خودشو داره و نمیشه یه نسخه رو برای همه پیچید اما شاید ضرر نداشته باشه که شما هم این راهو امتحان کنی. شاید اگه ببینه روی مسئله رفت و آمد با خانواده ات حساسیت نشون نمیدی کوتاه بیاد.:310:
موفق و شاد باشی خانوم گل:43:
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط innocent
دوست گلم سلام:43:
نظر من اینه که آقایون وقتی ببینن خانومشون روی یه مسئله خاص حساسیت داره ؛از اون به عنوان اهرم فشار استفاده میکنن و بیشتر روی اون موضوع پافشاری میکنن.
خودت کاملا در جریان مشکلات من هستی و تاپیک منو با دقت و البته لطف؛دنبال میکنی. همسر منم از عید تا حالا بیدلیل گفته که دیگه نمی خواد با خانواده من رفت و آمد کنه....بله ؛واقعا بی دلیل. خودشم میگه عشقم کشیده نیام!!!!!!! خوب ؛اگه من مثل همیشه میخواستم اصرار کنم و به طرق مختلف راضیش کنم که اونم برام تاقچه بالا میذاشت و یه جورایی باج میگرفت یا منت میذاشت و یا......( مثل هر دفعه که اینکارارو میکرد). اما اینبار گفتم: هیچ مسئله ای نیست؛ دوست نداری نیا. اولش باور نمیکرد به این سادگی از کنار این مسئله بگذرم. اما وقتی دید که حتی موضوع رو به خونواده ام هم گفتم پشیمون شد و گفت: کاش نمی گفتی!شاید بعد پشیمون می شدم و دوباره رفت و آمد میکردم:exclamation:حالا دیگه با چه رویی بخوام بیام؟..........منم گفتم:تا تو باشی که از این به بعد قبل از حرف زدن؛خوب فکر کنی وخیال نکنی تا ابد میتونی منو تهدید کنی که با فامیلت قطع رابطه میکنم؛منم برای حفظ آبروم تن به خواسته های ناحقت بدم.. نه!مرگ یه بار ؛شیون هم یه بار.
الان3ماهه تنها میرم خونه فامیلام و آسمون هم به زمین نیومده. اونم پشیمونه و من این موضوعو کاملا حس میکنم اما این بار باید خودش خراب کاریشو درست کنه.من که تا آخر عمرم نمیتونم پیش خانواده ام و بقیه نقش بازی کنم و اونم از این مسئله سواستفاده کنه!
البته من میدونم که هر آدمی ویژگی های شخصیتی خودشو داره و نمیشه یه نسخه رو برای همه پیچید اما شاید ضرر نداشته باشه که شما هم این راهو امتحان کنی. شاید اگه ببینه روی مسئله رفت و آمد با خانواده ات حساسیت نشون نمیدی کوتاه بیاد.:310:
موفق و شاد باشی خانوم گل:43:
خواهر گلم سلام
دقیقا" درست میگی ولی الان 9 ماهه سکوت کردم و همسرم بسیار ادم مغروریه خب راستش دیگه کم اوردم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
سلام سحر خواهر خوبم
چقدر به هم ریختید! این قرار ما نبود... ارامش با تمرین تنفس و دور کرن افکار ذهن سطحی رو فراموش نکن.. اون افکار وراج هستند و نمی ذارن شما به ارامش برسید...
بسیار خوب... ایشون نمی خواد با خانواده شما رابط داشته باشه می دونید چرا؟ من فکر می کنم این مشکل ناشی از خانواده ایشون باشه که نتونستن تعادل و ارامش رو در زمان معینی بر قرار کنند... حل شدنیه..سعی کن به طور کامل تمرینات رو انجام بدهید نگران چیزی نباشد..
sci عزیز سلام ممنون از همراهی برادرانتون
خوب قبول ولی تا کی باید به این وضع ادامه بدم راستش خودم میدونم این کارش اینقدر عصبی و ناراحتم میکنه که گاهی ناخوداگاه جای دیگه یهو سرش خالی میکنم
شما بگید 9 ماه حفظ ارامش بس نیست ؟؟ دارم میشم سوژه همه فامیل هرچی خانوادم ابرو داری میکنن ببخشید ولی داره پررو تر میشه؟ تورو خدا یه راهی بدبد که جواب بده
من نمیدونم با ادمی که نه منطق میفهمه نه احساس تو این مورد چیکار کنم همه راهکارهای دیگتون دارم گوش میدم انجام میدم جوابم میده ولی واسه این یکی یه راه بدبد لطفا"
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
دوست خوبم
9ماه برای درست کردن و ساختن یه زندگی زمان کوتاهیه. زود ناامید نشو.توصیه هایی که به من میکنی رو مگه خودت انجام نمیدی؟:question:
از من انتظار داری بعد از 11 سال هنوز صبور باشم وتحمل کنم .پس چرا شما در عرض 9 ماه کم آوردی؟
زندگی مشترک راهیه که باید تا آخر عمر رفت. در این راه غم هست و شادی هست. لحظات ناامید کننده هستند و لحظات خوب و به یاد ماندنی هم هستند مشکلات رو باید دسته بندی کرد؛از بزرگ به کوچیک.بعد اونا رو اولویت بندی کرد و کوچیکتراشو جدا کرد و برای مبارزه با اونا انرژی نذاشت. انرژیتو برای رویارویی با مشکلات بزرگتر که خواه ناخواه در زندگی پیش میان نگهدار.
یه کم صبورتر باش؛یه کم باحوصله تر؛ و نسبت به مسائلی که آزارت میدن یه کم بی تفاوت تر.
از تمام چیزهایی که به داشتنشان می بالی خدارا کم کن ؛ببین چه داری؟
به تمام چیزهایی که از نداشتنشان می نالی خدا را اضافه کن ؛ببین چه کم داری؟
دوستت دارم و آرزو مند شادی و آرامش پایدار برای تو هستم:46:
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
[سلام سحر خواهر خوبم
چقدر به هم ریختید! این قرار ما نبود... ارامش با تمرین تنفس و دور کرن افکار ذهن سطحی رو فراموش نکن.. اون افکار وراج هستند و نمی ذارن شما به ارامش برسید...
بسیار خوب... ایشون نمی خواد با خانواده شما رابط داشته باشه می دونید چرا؟ من فکر می کنم این مشکل ناشی از خانواده ایشون باشه که نتونستن تعادل و ارامش رو در زمان معینی بر قرار کنند... حل شدنیه..سعی کن به طور کامل تمرینات رو انجام بدهید نگران چیزی نباشد..
[/quote]
sci عزیز سلام ممنون از همراهی برادرانتون
خوب قبول ولی تا کی باید به این وضع ادامه بدم راستش خودم میدونم این کارش اینقدر عصبی و ناراحتم میکنه که گاهی ناخوداگاه جای دیگه یهو سرش خالی میکنم
شما بگید 9 ماه حفظ ارامش بس نیست ؟؟ دارم میشم سوژه همه فامیل هرچی خانوادم ابرو داری میکنن ببخشید ولی داره پررو تر میشه:316: تورو خدا یه راهی بدید که جواب بده
من نمیدونم با ادمی که نه منطق میفهمه نه احساس تو این مورد چیکار کنم همه راهکارهای دیگتون دارم گوش میدم انجام میدم جوابم میده ولی واسه این یکی یه راه بدبد لطفا"
[/quote]
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
دوستای مهربونم سلام
یعنی هیچ کس اینجا نیست یه راه حلی به من بده !!!:302: