RE: دیگه به پایان خط رسیدیم
پردیس عزیز
ممنون از اینکه تجربه تونو با من در میون گذاشتید
چند تا سوال دارم
شما توی این مدت برخوردتون با همسرتون چطوی بود؟ یعنی مثلا سعی می کردید اذیت کنید و یا سرکوب کنید و یا احساسی نسبت بهش نداشتید ؟
چند سال از زندگی مشترکتون می گذشت که دچار مشکل شدید؟
دکتری که در ایران مراجعه کردید کی بود؟
RE: دیگه به پایان خط رسیدیم
من دقیقا بعد ازدواجم وقتی که از ایران رفتم.
.من هم حالم اوایل حالم بد نبود بد از ۴ ماه بد شد حتا شوهرم فکر کرد به خاطره دوری هست و من رو فرستاد ایران ۲ ماه موندم .
وقتی که برگشتم خیلی بد تر شدم من پنیک شدید داشتم از آدمها میترسیدم از تنهایی میترسیدم همش احساس میکردم الان میمیرم و دوست داشتم خونمون نزدیک بیمارستان باشه .
در کنار این افسردگی هم اضافه شد . من کلا تعطیل بودم .بد از یک مدت حتا راه هم نمیتونستم برم حتا خودم فکر کردم MSگرفتم ولی دکتر بد از کلی آزمایش و اینها گفت افسردگی شدید هست .
ولی هیچ کس باور نمیکردمن بعد از ازدواجم اینطوری شدم .
هنوز هم نمیدونم شوهرم باور میکنه که این مساله بد از ازدواج شد یا قبل از اون .
ولی شوهرم میگفت من مشکلی ندارم با قبل یا بعد,
حالا هر زمانی بوده ,
مهم الان درمان تو هست .
من با شوهرم زیاد بحث میکردم چون فکر میکردم بالاخره طلاقم میده و این کارها هم فقط از روی دلسوزی هست
وقتی با خانوادش حرف میزد از ترس میخواستم بمیرم چون فکر میکردم الان هم بهش میگن طلاقشو بده و ازش
هم خسته بودم که بهشون چیزی نگه خودم مدام دلم براش میسوخت که باید با من زندگی کنه ولی وقتی که
رفتم ایران تحت دارمان بودم دیدم رفتار خانوادش مثل قبل عادی هست و مطمئن شدم که هیچی بهشیون نگفته تا
اینکه چند وقت پیش شوهرم گفت خانوادش از ابتدا در جریان بودند
در رابطه با دکتر هم بهت پیام میدم
در ضمن ببخشید که اشتباه زیاد دارم چون فونت فارسی ندارم
RE: دیگه به پایان خط رسیدیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
فوتر شما با محمد نسبتی داری؟
اگر سرطان م بود تو این دوسال خوب شده بود.به نظرم محمد از بیماریش سواستفاده می کنه اگر می خواست درمان بشه
تا الآن شده یا حداقل تحت کنترل بود.
فرهنگ عزیز باور کن تا با افراد افسرده سر و کار نداشته باشی نمیتونی درکشون کنی.حتی خود روانپزشکا هم بعضی اوقات اشتباه میکنن:302:
بیماری هست که همه زندگی آدمو تحت الشعاع قرار میده.نه میتونی درس بخونی نه میتونی بری بیرون.نه میتونی حمام کنی.نه میتونی با کسی حرف بزنی.بد اخلاق میشی.اخمو میشی.حوصله خودتم نداری.به خودکشی فکر میکنی و ممکنه حتی در افسردگی مزمن خودکشی هم بکنی.تغذیه ات بهم میخوره.یا فوق العاده میخوری یا خیلی خیلی کم میخوری که اکثرا پر خورد میشن.مثلا تو 1 ماه 8-10 کیلو اضافه میکنند.
من میدونم محمد چی میکشه.اینطور که سابینا عزیز گفت اگر من خاطرم باشه محمد آدم موفقی بوده.من خیلی با بیمارای افسرده سر کار داشتم.بخاطر همین میگم اصلا با سرطان و اینا قابل مقایسه نیست.وقتی که محمد بهبودیشو بدست بیاره(با راهایی که گفتم)چنان به سابینا محمد کنه واز این همه دلداری و تلاشش تشکر کنه و روی سرش بزاره که همه تون از تعجب شاخ دربیارید.
سابینا کمکش کن اون برمیگرده:104:
من از بچگی افسردگی ماژور داشتم.تو نوجوانی شد افسردگی اساسی و الان شده مزمن.روزی 5 نوع قرص میخورم!اتفاقا تا 1 ماه پیش فوق العاده وضعم بد بود.شاید باور نکنید اما برای درک این بیماری بهتون میگم.دنبال اسلحه میگشتم.:302: راه های خودکشی رو میخوندم که کدومش بدون درده.چون ترسو هم میشی موقع افسردگی.حتی زورت کم میشه!!!!نمیتونی بند کفشتو ببندی!
بیماری اعصاب که سیستم اعصاب مرکزی را از کار می اندازه خیلی فلج کنندست!مثل سکته مغزی!!
خدا نکنه هیچوقت مثل من یا دوست خوبم pardis81 بشین ولی تا براتون پیش نیاد نمیتونید درکش کنید.
خیلی خیلی خیلی سخت و پیچیدست.
من قویترین قرص ها را میخورم!!!خیلی قوی!بعد از 1 ماه وقتی فکر میکنم به قبل میگم چه دیوانه شده بودم که به خودکشی فکر میکردم!!
الان منصرف شدم.این بیماری قابل درمانه به شرطی که هم بشناسیش و هم اطرافیانت ازت خسته نشن.:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط pardis81
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
فوتر شما با محمد نسبتی داری؟
اگر سرطان م بود تو این دوسال خوب شده بود.به نظرم محمد از بیماریش سواستفاده می کنه اگر می خواست درمان بشه
تا الآن شده یا حداقل تحت کنترل بود.
نه فرهنگ عزیز این تور نیست
چون فوتر این مشکل رو از نزدیک حس کردن
من هم کاملا با حرفهای فوتر موافقم من ۳ سال با این بیماری دست پنجه نرم کردم
میتونم بگم ۵ برابر آقا محمد وضعیتم بدتر بود ولی همسرم کمکم کرد من همیشه مدیون همسرم هستم .
من شرایطم بد تر از آقا محمد بود من حتا نمیتونستم ۲۰ قدم به تنهای راه برم چون
میخوردم زمین همیشه شوهرم کمکم میکرد .
من ۲ سال قرص مصرف میکردم ولی هیچ تاًثیری نداشت تا اینکه اومدم ایران دکترمو و دارومو عوض کردم .خودم میخواستم خوب شم ولی نمیشد .
ببین سابینای عزیزم مطمئن باش محمد هم از این شرایط خودش راضی نیست ولی دست خودش هم نیست .
باز هم میگم من تمام زندگیمو مدیون شوهر عزیزم هستم
چون حتا یک بار هم به روم نیاورد که بگه خسته شدم
و اصلا با حرف مشاور هم موافق نیستم مبنی بر اینکه محمد خوب نمیشه .من مطمئن هستم که خوب میشه فقط باید دکتر و داروش رو عوض کنه .
باز هم هیچ کس نمیتونه شرایط محمد رو حس کنه مگر کسایی که از نزدیک لمسش کرده باشند مثل من و آقای فوتر .
من با دکتر جدید و داروهای جدید فقط ۹ ماه تحت دارمان بودم .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
فوتر شما با محمد نسبتی داری؟
اگر سرطان م بود تو این دوسال خوب شده بود.به نظرم محمد از بیماریش سواستفاده می کنه اگر می خواست درمان بشه
تا الآن شده یا حداقل تحت کنترل بود.
آفرین به شوهرتون:104:
خوشحالم که حرف منو شما بهتر درک میکنی.واقعن محمد دست خودش نیست.از وضعیتش خیلی ناراحته.ممکنه توی ناراحتی حرفی بزنه ولی 10 دقیقه بعدش پشیمون میشه.نباید به روش بیارن.باید یه مدت بذارن به حال خودش باشه.دکتر ایشون واقعا نمیدونه مشکل محمد چیه!!!!! این روانپزشک باید حتمن عوض بشه.من چند بار به سابینا گفتم هی میگن ما گفتیم نکرد.باید این روانپزشک عوض بشه چون نمیدونه مشکل محمد چیه.
یک نکته پزشکی که من از بچگی تا حالا فهمیدم!!اگر دوز دارو کم باشه مثلا 50 میل باشه در صورتی که بیمار 100 میل احتیاج داشته باشه همون 50 میل بدتر افسردش میکنه و بدتر میریزش بهم!!!دکتر خوب بایستی بفهمه بیمارش چشه.2 ساله الان تحت درمانه بدتر شده که بهتر نشده.
باید عوض کنن:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط pardis81
من دقیقا بعد ازدواجم وقتی که از ایران رفتم.
.من هم حالم اوایل حالم بد نبود بد از ۴ ماه بد شد حتا شوهرم فکر کرد به خاطره دوری هست و من رو فرستاد ایران ۲ ماه موندم .
وقتی که برگشتم خیلی بد تر شدم من پنیک شدید داشتم از آدمها میترسیدم از تنهایی میترسیدم همش احساس میکردم الان میمیرم و دوست داشتم خونمون نزدیک بیمارستان باشه .
در کنار این افسردگی هم اضافه شد . من کلا تعطیل بودم .بد از یک مدت حتا راه هم نمیتونستم برم حتا خودم فکر کردم MSگرفتم ولی دکتر بد از کلی آزمایش و اینها گفت افسردگی شدید هست .
ولی هیچ کس باور نمیکردمن بعد از ازدواجم اینطوری شدم .
هنوز هم نمیدونم شوهرم باور میکنه که این مساله بد از ازدواج شد یا قبل از اون .
ولی شوهرم میگفت من مشکلی ندارم با قبل یا بعد,
حالا هر زمانی بوده ,
مهم الان درمان تو هست .
من با شوهرم زیاد بحث میکردم چون فکر میکردم بالاخره طلاقم میده و این کارها هم فقط از روی دلسوزی هست
وقتی با خانوادش حرف میزد از ترس میخواستم بمیرم چون فکر میکردم الان هم بهش میگن طلاقشو بده و ازش
هم خسته بودم که بهشون چیزی نگه خودم مدام دلم براش میسوخت که باید با من زندگی کنه ولی وقتی که
رفتم ایران تحت دارمان بودم دیدم رفتار خانوادش مثل قبل عادی هست و مطمئن شدم که هیچی بهشیون نگفته تا
اینکه چند وقت پیش شوهرم گفت خانوادش از ابتدا در جریان بودند
در رابطه با دکتر هم بهت پیام میدم
در ضمن ببخشید که اشتباه زیاد دارم چون فونت فارسی ندارم
سابینا دیدی ایشونم نظر منو دارن؟:316:
pardis81 عزیز اختلال وسواس پانیک داشتن که ترس از مرگ،ترس از دیگران و ترس از زندگی و ترس از دست دادن دارایی ها و متعلقات علائمش هست.و افسردگی هم که فرمودن یا اساسی بوده یا مزمن.که همراه با پانیک به اوج خودش میرسه!!
اما خوشبختانه اینقدر دارو های روانپزشکی پیشرفت کردن که دکتر باسواد باشه میتونه توی 1 ماه و نیم تا 2 ماه همه چیو درست کنه تا از زندگیت لذت ببری!!:310:
RE: دیگه به پایان خط رسیدیم
من از پردیس عزیز خواهش کردم که شماره دکترشونو بدن که ایشونم لطف کردن بهم پیغام دادن
آقای فوتر عزیزلطفا شما هم نام و شماره تلفن پزشک معالجتونو بدید
RE: دیگه به پایان خط رسیدیم
چشم ولی پیغام خصوصی برایتان نمیتونم بفرستم.
نمیدونم شما میتونید یا نه اگر میتونید ایمیل یا آیدی به من بدید بفرستم براتون.
شک نکن که حالش خوب میشه!افسردگی وجود نداره که درمان نداشته باشه:104::43:
RE: دیگه به پایان خط رسیدیم
فوتر عزیز اگر ممکنه همینحا فرمایید چون من به شما پیغام خصوصی زدم گفت صندوق پیعام پر هست فک کنم چون پر رنگ نیستید این شکلیه، شما آدرس ایمیل بفرمایید من ایمیل بزنم و هر ایمیلی که از آدرسی به غیر از ایمیل من که توی پروفایلم هست به شما ارسال شد لطفا جواب ندید
RE: دیگه به پایان خط رسیدیم
قضیه سری شد! :)
فقط من نفهمیدم که چرا آقای فوتر باید به شما آدرس ایمیل بدهند، و بعد شما به ایشون ایمیل بزنید تا بعدش ایشون در جواب ایمیل شما به شما آدرس رو بدهند؟ بعد تازه آقای فوتر دقت کنند که آدرس شما همینی باشد که توی پروفایلتون هست؟
مگه قرار نیست آقای فوتر آدرس یک دکتر رو به شما بدهند؟ پس چرا یک راست آدرس رو به ایمیلی که در پروفایل شما هست نمی فرستد؟ :)
ببخشید، گفتم کمی شوخی کنم، جو عوض شه :)
RE: دیگه به پایان خط رسیدیم
پزشک و مشاور را در همین پستها هم میشه معرفی کرد .
دقت داشته باشید که رد و بدل کردن ایمیل و تلفن شخصی خودتون از طریق پستها و تاپیکها خلاف قوانین تالاره و پستهای اینچنینی حذف یا ویرایش می شود .
.
RE: دیگه به پایان خط رسیدیم
والله من خودمم نفهمیدم چی به چی شد
فقط گفتم شاید ایشون به دلایل خصوصی نمیخوان پزشک معالجشون فاش بشه :163:
چون خانوم پردیس هم به من خصوصی زدن پزشکشونو
خیلی خوب آقای فوتر همینجا امرتونو بفرمایید
RE: دیگه به پایان خط رسیدیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
پزشک و مشاور را در همین پستها هم میشه معرفی کرد .
دقت داشته باشید که رد و بدل کردن ایمیل و تلفن شخصی خودتون از طریق پستها و تاپیکها خلاف قوانین تالاره و پستهای اینچنینی حذف یا ویرایش می شود .
.
چشم.:72: