سلام بچه ها
امروز با خانمم رفتیم مشاوره
درد دلامونو گفتیم...مشکلاتمونو گفتیم... همچنین به خانمم گفتم که رابطه جنسیشو به هیشکی نگه حتی مشاور
فقط بگه یه مدت دوست، نامزد بودن و طرف قبلیشم میخواسته چون نمیخواستم کسی بفهمه و واسه خانمومم بد شه
یعنی به غیر رابطه جنسی تمام چیزها راست و درست گفتیم
خلاصه مشاور از هر دری صحبت کرد...گاهی من حرفی میزدم خانومم عصبانی میشدو گاهی بر عکس
بعدش نظر آخرمونو پرسید که جفتمون گفتیم واقعا میخواهیم از هم جدا شیم
این خانم کارشناس بود و واسه یک هفته دیگه واسه یه روانشناس تو همون بهزیستی وقت داد
ما هم با خانومم اومدیم بیرون تا یه هفته دیگه بریم
میدونید بچه ها دلم واسه زنم میسوزه که داره اینجوری میشه...خودشم که حاضر نیست خودشو تغییر بده چون ذاتش بد نیست ولی این اتفاق واسش داره میفته
از این طرف یاد نظرهای روانشناسی میفتم مثه باربارا دی انجلیس که میگه
1- هیچ رابطه ای رو به خاطر دلسوزی به طرف و نگرانی از آینده اش ادامه ندین
2- تو رابطه ای که شما بیشتر طرفو دوست دارید و مورد محبت قرار میدید، نمونید و دوست داشتن باید 2 طرفه باشه نه یکی بیشتر یکی کمتر چون اینجوری عذاب میکشید
خلاصه موندم تو آینده