سلام.عزیزم خوبه که شما نیمه پر لیوان رو میبینی ولی تا ابد که نمیتونی زجر بکشی.ممکنه بعد از ادواج مدام گذشته رو به رخت بکشه میتونی تحمل کنی؟ تازه بعد از ازدواج به خانواده شوهرت نزدیکتر میشی .فکرات رو از احساسا تت فاصله بده
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام.عزیزم خوبه که شما نیمه پر لیوان رو میبینی ولی تا ابد که نمیتونی زجر بکشی.ممکنه بعد از ادواج مدام گذشته رو به رخت بکشه میتونی تحمل کنی؟ تازه بعد از ازدواج به خانواده شوهرت نزدیکتر میشی .فکرات رو از احساسا تت فاصله بده
سلام.فقط خواستم ابراز تعجب کنم!کار شما از کجا به کجا کشیده شد؟به نظرتون اگه این همه وقت و انرژی که برای درخواست نفقه و غیره گذاشته بودین روی خودتون و رابطه تون کار میکردید الات بهتر نبود؟ شما از 6 ماه پیش این تاپیکو باز کردین اما مشکلتون هنوز حل نشده من که فکر نمیکنم با دادگاه هم حل شه.راستش اصلا نفهمیدم مشکل اصلیتون چیه! فحاشی؟ بی توجهی؟ زیر بار نرفتن مسولیت مالی از جانب همسرتون. خدا کنه خودتون دقیقا بدونین واسه چی میخاین از همسرتون جدا شین!البته نزدیک به سه ماه که به تاپیکتونم سر نزدین فقط آرزو میکنم بهترینها براتون اتفاق افتاده باشه
با سلام
از آنجا كه مشكل زندگي هر كس با توجه به نوع زندگي اش مهم است تا راهنمايي شود و يه مشاور متخصص بتواند رانماييش كند بايد گفت كه شما خود هنوز كامل شرايط جدايي رانداريد
1- خوبي هاي او را به ياد مي آوريد
2- همسر سرسختي داريد و ظاهرا بد دهن
3- همسرتان آدمي است كه بد بين است
و احتمالا مشكل شخصيتي دارد كه بايد بررسي شود
و هر دوي شما فاقد مهارت هستيد
شما بايد بدانيد كه جدايي طبعاتي دارد كه هم خودتان وخانوادتان بپردازند اما در وهله اوا بهترين راه حل نيست.
شما بايد مطالعاتي نيز در باره مهارتهاي ارتباط موثر با همسر ، مهارت زندگي ، باورهاي غلط همسران از همديگر و بخش هاي شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند و مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده در اين تالار را بخوانيد .
و در صورت امكان به يه مشاور خانواده ؛ ومشاور حقوقي مراجعه كنيد.
ان شاا... موفق باشيد.
سلام من اومدمنقل قول:
نوشته اصلی توسط jili4000
دوران عقدم میگشت تو گذشته من بهم سرکوفت میزد
یه روز میگفت مهم الانه یه روز میگفت قبلا چیکار کردی فلان اینا
از من چیزی ندیده بود که خودش مشکل داشت
قبل از ازدواج با من با دختری دوست بود که با اونم همین وضعیت بوده..
بعد از شکایت 1 ماه بعدش تو دادگاه حل اختلاف دیدمش من پدرم اونم با پدرش
کلی دروغ گفتن و رفتن .
تو دادگاه به من گفت خودت بگو چی میخوای .. من فکر کردممنظورش اینه که منو میخواد اما زرنگ تر از این حرفاست میخواسته من خودم اسم طلاق بیارم .منه ساده ام شبش زنگ زدم بهش گفتم اگه میخوای همه چیو درست کنیم اونم گفت که خیلی دیره و اینا تو باید طرفه من باشی نه خانوادت کلا باید هرچی میگم گوش کنی.
بعد فرداش همدیگرو دیدیم تا 2 روز خوب بود اما روز سوم یا دوم بود یادم نیست سر یه حلقه قاطی کرد که تو چون یادت رفته حلقتو دستت کنی واسه من ارزش قایل نیستی و فلانو اینا. حلقشو از دستش دراورد پرت کرد محکم تو داشبورد ماشین . بعد دوباره تلفنی با هم حرف زدیم که من تو اون دو روز ازش با مهربونی قول گرفته بودم که حتما بریم یه مشاور اونم قبول کرد و تا چند روز یاداوری میکردم میگفت باشه ... تا اینکه رفته بود پیش باباش گفته بود زنگ زد به من گفت بابام گفته پاتون به پاسگاه و اینجور جاها باز نشه .. تو دلم گفتم عقب موندن . پامون به دادگاه باز شده اونوقت پیش مشاور باز نشه که زندگیمونو درست کنیم .
همه فکراشون اینجوریه .
خلاصه با اون همه قولش نیومد . منم گفتم نمیتونیم با هم بسازیم تمومش کردم اونم براش نمیدونم مهم بود یا نه فقط میگفت میخوای چیکار کنی..
2 ماه صبر کردم بعد مهریمو گذاشتم اجرا که تازه الان حکمش اومده . البته 4 ماه پیش بهش اس دادم که یارانمو بریز بعد از چندبار که نمیریخت منم وابسته بودم هنوز بهش گفتم بیا بجای اینکاارا زندگیمونو درست کنیم قبول کرد
اما 2 روز خوب بود حرفای عشقولانه و اینا بعد روز سوم دوباره شروع کرد واسه من شرط میذاشت که باید مهریتو بکنی 24 تا تامن اعتماد کنمو خیالم راحت باشه و بریم زندگی کنیم .. منم گفتم نمیخوام . که فردا راحت تر از قبل به طلاق تهدید کنی و یا شایدم نخوای زندگی کنی . اونم میگفت اره بابام مهر و میده من مشکلی ندارم و دیگه منو نمیبینی وکیلمو میفرستم. میخواست بگه تو ضرر میکنی . این تموم شد و الان حکم مهریم اومده اونم وکیل داره منم بعدش وکیل گرفتم . البته اون چند بار با وکیلش اومد منم اخرین بار نرفتم وکیلمو فرستادم .
هنوزم هم دوسش دارم هم میدونم زندگی با اون بیشترش عذابه . یا فرهنگا جور در نمیاد . بعضی وقتا احساساتی میشم خیلی سخته برام ولی بعضی وقتام بر عکسش..
دعا کنید هرچی میشه زود بشه تموم شه .
بلا تکلیفی بیشتر عذابم میده .
در ضمن میخوام اگه تونستم حتی کمی مهرمو بگیرم بعد کار طلاق .
مرسی از شما که خوندید .
دعا کنید زود تموم شه .
اگه راهی واسه زودتر انجام شدن کارای دادگاه دارید بگید . ممنون
:46::46::46::72::72::303::303::303:
سلام
دختری 27 ساله هستم و با هم دانشگاهی ام که 26سال داره و 5سال دوست بودم .1سا ل و10 ماه است عقد کردم و هنوز نامزدیم .ما از 2شهر مختلف هستیم.با فرهنگ مختلف.با اینکه در طول دوستی متوجه رفتار نادرست مادرشون بودم اما بگفته همسرم بهش توجه نکردم چون با خودش مشکلی نداشتم...
اما بعد عقد دچار مشکلات جدی از طرف مادرش شدیم .طوری که حرمت بین خونواده ها شکسته شده و یا اینکه همسرم میدونه که خونوادش مقصرن ولی کاری هم از دستش بر نمی آد...
خیلی سرد شدم .چشم دیدن خانوادشو ندارم.در ضمن همسرم الان دانشجوی فوقه و هیچ استقلال مالی نداره
اصلا نمیخوام بهم بگید با مادرش چطور برخورد کنم. چون دختر عاقلی هستم وتا حالا کوچکترین بی احترامی نکردم.
میخوام بدونم تصمیم به ادامه به علت دلسوزی کار درستیه؟ واقعا سرد شدم وا حساسم مثل گذشته نیست .نگران آینده ام وتحمل نامزد موندن رو ندارم
ممنون از پاسختون
شما بايد براي مشكل خود تاپيك جداگانه باز كنيد.براي اين كاراينجا كليك كنيدنقل قول:
نوشته اصلی توسط rajan
سلام
من مشکلم هنوز حل نشده
تو برزخم
مراحل دادگاه طولانیه .
برام دعا کنید زود تموم شه. الان یک ساله ندیدمش اما فکرش باهامه. فکر کنم رسما جدا شیم فکرشم باهاش میره . هیچکس نمیدونه بهم چی میگذره.
دعا کنید برام فقط همین .
:323::323::323::323:
سلام سوزی جان
من همه تاپیکت رو خوندم.
الان دقیقا در چه مرحله ای هستید؟
مهریه ات رو میده کامل؟
از مهریه ات تا میتونی نگذر
حکم تمکین نداده؟
حتی یه روزنه کوچیک هم برای اشتی نیست؟
اره.متاسفانه یا خوشبختانه مراحل دادگاه طولانیه و ممکنه طولانی تر از اینم بشه
ولی من با اجرا گذاشتن مهریه موافق نیستم. آخه چرا؟!!!!
خوب مشکل دارید، جدا شید. چرا باید طرفو توی دردسر مادی انداخت؟
آدم بدیه؟ باشه ولی نباید که تاوان بدیشو با پول بده.
به نظر من که اجرا گذاشتن مهریه اونم توی دوران عقد خیلی ستمه.
حالا یه وقت 2 نفر چند ساله دارن باهم زندگی میکنن، بچه دارن، مرد خرجی نمیده، کتک میزنه، ظلم میکنه و .... اونموقع مهریه اجرا گذاشتن معنا داره. ولی الان، توی عقد!!!!
سلام من بازم اومدم و [size=large]ازتون راهنمایی میخوام[/size]
الان 1 سال و نیم از جدایی ما میگذره
مرحله مهریه آخرشه و جلب گرفتم ولی خودشو نه هنوز.. واسه طلاق هم اقدام نکردم...
تو این مدت خیلی وقتا غصه خوردم .. خیلی وقتا هم گفتم کاش صبر میکردم..
بعضی وقتا هم میبینم اون همش میخواست من زیر سلطش باشم و دیگه نمیتونستم حرفای غیر منطقیشو قبول کنم..
اما به طلاق هم که فکر میکنم قلبم درد میگیره.. نمیتونم تحمل کنم یه وقتایی هم میگم تموم شه .. تکلیفم با خودم مشخص میشه....
من احساساتی هم هستم...
فکر میکنم هرچقدر هم بد باشه بهتر از اون پیدا نمیکنم...
خانوادم کلا میگن تموم شه ..
مهریه هم قسط بندی شده ...
مامانم میخواد 7 سکه اولشو بگیره با طلاق تموم شه...
یعنی مامانم کاری نکرد فقط هفته ی پیش رفت در خونشون با مادرش حرف زد ..
اون قبول کرد 14 بدن تموم شه با طلاق...
بعد زنگ زد مادرش گفت نه آقامون قبول نکرده چک میدیم واسه 1 ماه دیگه..جلبم پس بگیرید..
کلی کلکن... چون دیگه الان جلب نمیکن قانونه جدیده..فقط واسه قسط جلب میدن...
مامانم هم بعد 1 ماه پریروز زنگ زد بهش (مادرش) گفت 1 ماه تموم شده ... اونم گفت باشه آقامون قبول کرده کم کنید 14 تا زیاده 7 تا خوبه .. که بریم تموم کنیم با طلاق...
((البته این وسطا به مامانم گفته بود که بیان زندگی کنن و شما جهاز بدین و ماهم عروسی نمیگیریم ... مامانم گفته بود اینجوری نمیشه ...
پیارسال یه تالار واسه عقد گرفتیم که یه قسمتی ازشو ما دادیم بقیرو اونا .. که اونا همه شاباشارو برداشتن با خرجشون یکی شد...بعدشم که سرویس و کادوهایی که داده بودن واسه مناسبت (طلا) با کلک قبل آخرین دعوا ازم گرفت...))
خلاصه مامانم گفت منم مشورت کنم خبر میدم...
بعدروزی که من اخطار مهریه فرستادم از طریق دادگاه به خونشون چون همیشه اخطار میرفت مغازه که حالا جمع کردن.... بعد 1 سال تو فیس بوک واسه من پیغام گذاشته ...
نمیدونم دوسم داره یا از ترس حکم جلب میخواد گولم بزنه ..
راهنماییم کنید چه جوری بفهمم اینو.............؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟