RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
من کارشناس نیستم پس نظری در مورد زنگ زدن و یا نزدن ندارم.
ولی عزیزم اینو بدون که با بردن لباساش همه چی تموم نمیشه. اگه شما روشتو عوض کنی و بعضی از رفتاراتو تغییر بدی اون اگه اونور دنیا هم باشه برمیگرده پیشت .اصلا نگران نباش و آروم برخورد کن سعی کن وقتی قرار شد باهاش حرف بزنی چند تا نفس عمیق بکشی و یه آیه الکرسی بخون برای آرامشت واینکه اوضاع خرابتر نشه.در ضمن یکمی پالس مثبت بفرست .نگران نباش خانومی خدا بزرگه و کمکت میکنه بخدا این روزا باعث میشه محکم بشی اگه بخوای
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
بنظر من فعلا صلاح نيست با اين وضعيت روحي باهاش صحبتي بكني. تو كه الان فهميدي چي مي خواد بگه!
نمي دونم والله! من اگه خودم بودم فعلا باهاشون صحبت نمي كردم. اما اگر مجبور شدي باهش صحبت كني كاملا با اعتماد بنفس باش و بگو كه راضي به طلاق توافقي نيستي. تلفنتم تا مي توني مختصر و مفيد باشه.
توكل بخدا كن. نگران نباش. درست مي شه.
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
ببين عزيزم
متاسفانه اين اشكال در فضاي مجازي هست براي اينكه چندين صدا و چندين نظر هست اين خود ما هستيم كه بايد انتخاب كنيم و دستكم به لحاظ آشفتگي ذهني به هر سو و هر حرفي متمايل بشويم .
دوستان گاها خيلي احساسي و.... نسخه هاي محشري در نهايت كمي اطلاعات و شناخت و .... مي دهند دست مريض كه در كمترين زمان ممكنه مريض را مي كشد و كارش را يكسره مي كند و يا موضوع را پيچيده تر مي كند . به نوعي گره اي كه با دست باز مي شود تبديل مي شود به گره اي كه با چنگ و دندان هم باز شدني نيست .
بنده شاهد آسيب هاي فراوان مراجع از فضاي همين تالار بودم .
تا آقاي سنگ تراشان تاپيك اسيبهاي احتمالي به مراجع را راه اندازي كردند اما باز با اين حال مي بينيم كه دوستان شاهكار مي كنند و گل مي كارند (بدتر از همه خودمن ، فكر نكنيد انگشت اتهامي به سمت كسي گرفته ام )
براي نمونه برو از قسمت اول اين تاپيك را بخوان
http://www.hamdardi.net/thread-15244.html
افت و خيزهاي بسياري در مسير تاپيك و راهنمايي ها هست و بيش از يكسال هم زمان برده . در مسير اين يك سال كتك كاري شده . دعوا شده . به هم فحش و ناسزا داده اند پايشان به دادگاه و كلانتري رسيده . .... چيزي شبيه به جنگ جهاني را در فاميل مي تواني در اين تاپيك ملاحظه كني ولي اين روزها بعداز گذر يك سال مي بينيم كه كار داره به جاهاي خوب خوب مي كشه .
حالا چرا اين ها را گفتم . برا ي اينكه بداني تويي كه ميتواني زمان سوزي كني و در جا بزني يا از هر فرصتي با عقل و درايت استفاده كني كه گره را با دست بازي كني . اما به شرط اينكه خودت بخواهي . هر چه كلاس هايت و مباحثي كه بايد بياموزي را زودتر يادبگيري زودتر هم به مرحله ي بعدي مي رسي .نظرم بر عجله كردن نيست اما كاملا نظرم بر يادگيري و درست ياد گرفتن است . زندگي زناشوي موش و گربه بازي كردن نيست . اين يادت باشه .
و باز از نظر من تو منطق اصلي زندگي زناشويي را از اعماق وجودت متوجه نشدي .
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
آني جان مي شه شما الان راهنماييم كني كه چي بهش بگم . توان فكر كردن ندارم . خسته شدم .
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
مردی اگر زنشو واقعا دیگه نخواد، دریغ از یه زنگ زدن، حتا به خودش زحمت نمید که یه تک زنگ هم بزنه،، چه به اینکه بخواد هر روز زنگ بزنه و دنبال زنش بگرده..
انی جان من هم موندن که این خانم سبکتنین چیکار باید بکنه، یه میگه تلفنشو جواب نده، شما میگید جواب بده.
خود من گفتم جواب نده، چون سبکتنین با هر تماس شوهرشن عصبانی میشدن، خواستیم یکم آرومتر بشه...یکم روی خودش کار کنه، اما میبینیم که دوباره دچار استرس شده، و به برگشتنه شوهرش داره فکر میکنه.
سبکتنین عزیز، متن فرشتهٔ مهربان رو دوباره بخون حتما، یادت نره.
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
عزيزم يك مسائلي عرف رابطه است حتي در زمان اختلاف . زن زنگ مي زند شوهر بايد جوابگو باشد و همينطور برعكس .
مشكل اين آقا نيست كه به زنش زنگ مي زنه ( كاري ندارم كه او چهمي خواهد بگويد و يا ......) مشگل سبكتكين است كه سردي و گرمي اش مي كند و واكنش هاي هيجاني دارد . خوب روي خودش كار كند كه نداشته باشد .( مي دانم كه كار سختي است ولي تو جدا اجازه نداري با مردت اين كارها را بكني )
اگر سبكتكين درست باشد آن وقت جا مي ماند كه شوهر ش ( فرد غير حاضر را نقد كنيم )
بايست و درست حرفت را بزن اما فرار نكن .
الان چند روز از اولين پست سبكتكين براي تغيير و شروع آن گذشته چه قدم مثبتي در اين راه برداشته كه نشان بدهد تغييري هر چند اندك داشته است ؟!
بدترين كار ممكن از نظر من
موضوع خانوادگي را در محل كارش عنوان كرده و اين اجازه را به همكارانش داده تا به اين آقا (شوهر ش) تي پا بزنند !!!! اين مرد شوهر اوست . هنوز هست .
آخه عزيز من ، يه سوزن به خودت بزن بعد جوالدوز را تا ته در بدن همسرت فرو كن
آيا اگر خودش زنگ مي زد به همسرش و از اين پاسخها دريافت مي كرد و....( هميني كه اتفاق افتاده ) خوشحال مي شد ؟!ايا مي آمد اينجا و با كيف كوك براي ما تعريف مي كرد ؟!و ما هم كف و سوت مي زديم ؟!!!!
در هر نبردي بايد جوانمردانه بودن ستيز را فراموش نكنيم و يك جوري بازي نكنيم كه حفره ها عميق تر بشود .
برو هر پستي راهزاران بار بخوان . از توي هر پست نكته هايي را در بياور و بنشين و بررسي كن و اجرايي كن .
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
آني عزيز
من اينو قبول ندارم كه سردي و گرميم مي كنه . من فقط مي خواستم آخرين راه رو هم امتحان كنم و يه خورده صبر كنم . چكار كنم شوهرم ترمز بريده و راه خودشو مي ره و به هيچ چي هم گوشش بدهكار نيست .
بخدا درمونده شدم . ولي از صبح موبايلم روشنه زنگ نزده هنوز . نمي دونم درست هست خودم بهش زنگ بزنم يا نه تو اين وضعيت ؟
موضوع خانوادگيمو سركار عنوان نكرده همه فهميدن از گريه هاي من . مگه نگفتم كه گريم دست خودم نبود و زار مي زدم . بعدم اينايي كه مي دونن قضيمون رو دوستاي صميمي هستن با هام و رفت و آمد داريم . اونايي هم كه نمي دونستن از قيافم فهميدن چي شده تو اين مدت .
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
سبکتکین جان!
آرام باش عزیزم:46:
دست و پاتو گم نکن ، خونسردیتو حفظ کن (هرچند سخته) ، توکل کن به خدا عزیز دلم
مثل مرغ پر کنده شدی،
ببین دوست من ، حالا که خونواده ات کامل متوجه شدن ، چرا بهش نمیگی مثل مرد بیاد خونه تون و حرفشو بزنه ؟
آخه عزیز من طلاق و جدایی که فقط با اس ام اس و تلفن انجام نمیشه.
جواب ندادن تلفنهاش در صورتی که شماره تلفن محل کارت رو نداشت یا اگه داشت زنگ نمیزد خوب بود اما حالا که دست بردا رنیست و همکاراتم متوجه شدن ، دیگه فکر کنم بهتره ادامه ندی وگرنه ممکنه بیاد اونجا و سرو صدا راه بندازه...
فکر میکنم اگه موبایلتو روشن بذاری تا اون که زنگ میزنه به خودت زنگ بزنه بهتره و اداره رو بیشتر از این درگیر نکنید.
وقتی هم زنگ زد اول گوش کن ببین چی میگه ، اگع حرفاش تکراری بود تو هم حرفای قبلیتو تکرار کن و بگو : با طلاق موافق نیستی ، اگه اون میخواد خیلی راحت میتونه بره دنبالش و کاری بهت نداشته باشه
بگو تازه دارم به آرامش میرسم و میخوام رو پایان نامه ام کار کنم یا واسه دکترا بخونم یا هرچی ...
بگو وکیلت میدونه تو اینجور مواقع مرد باید چکار کنه!
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
من اينو قبول ندارم كه سردي و گرميم مي كنه . من فقط مي خواستم آخرين راه رو هم امتحان كنم و يه خورده صبر كنم .
نظر توست و من هم به نظرات تو احترام مي گذارم اما من هم نظرم را گفتم .
اما با اين روش صبر مي كنند ؟! بايد صداي همسرت را مي شنيدي . حتي اگر اصرار بر طلاق داشت . تو با حرف زدن مي تواني مشكلت را حل كني نه با قهر كردن و بازي در آوردن و فرار كردن .
به تلفنش جواب مي دادي و مي گفتي من فكر مي كنم ما نياز به فكر داريم و بايد زماني را دور از هم زندگي كنيم و به هم فرصت بدهيم تا عجولانه تصميم نگيريم .....( بسيار بالغانه نه با گريه - نه با التماس و .....) يا اعلام مي كردي كه عزيزم براي اينكه بيشتر فكر كنيم تا يكماه با من تماس نگير چرا كه جواب تلفنت را نمي دهم به اين دليل كه نياز به فكر كردن داريم و....( باز بدون گريه و التماس و بسيار بالغانه )
از ديد من بيشتر از اين هم راهكار براي يك گفتگو كه به نتيجه برسد وجود دارد .
تو ابدا روشهاي خلاقانه نداري و در بست حرفها را در يك قالب و چهارچوب قبول مي كني . گويي اين زندگي و اين مرد ، شوهر ديگران است و اين زندگي هم مال ديگران است كه برايت نسخه بپيچند .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
ولي از صبح موبايلم روشنه زنگ نزده هنوز .
گفتم كه منتظر نباش . زنگ نمي زند . من هم بودم زنگ نمي زدم دستكم تا چند ساعت و چند روز .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
موضوع خانوادگيمو سركار عنوان نكرده همه فهميدن از گريه هاي من . مگه نگفتم كه گريم دست خودم نبود و زار مي زدم . بعدم اينايي كه مي دونن قضيمون رو دوستاي صميمي هستن با هام و رفت و آمد داريم . اونايي هم كه نمي دونستن از قيافم فهميدن چي شده تو اين مدت .
ببين عزيزم ، دخترم
تو محدود به راهكارهاي اشتباه هستي براي اينكه مسئولانه با زندگي ات برخورد نمي كني .مي توانستي در آن شرايط مرخصي بگير ي .
مي توانستي بهانه هاي ديگري به غير از همسرت بياوري و به جاي ديگه وصل كني موضوع ناراحتي ات را .
مي توانستي عنوان كني افسردگي گرفته ام و.....
مي توانستي اين بار را روي همسرت و مسائل خانوادگي نريزي . تو خويشتن داري نكرده اي . مي داني چند در صد مردم روي كره ي زمين صورتهايشان را با سيلي سرخ نگه مي دارند تا مردم چيزي نفهمند ؟!!!
دليل پشت دليل و بهانه پشت بهانه . اينها كه دوستانم بودن ....!!!! آنها كه از قيافه ام فهميدن .....!!! آن ها هم كه فاميلم بودند...!!!
من البته كاملا تو را درك مي كنم كه از چه جايگاهي اين كارها را مي كني .اما دوربين را شديد ا به سمت تو گرفته ام تاخودت را بهتر ببيني و به واقع سعي كني كه بزرگ شوي . چرا كه جدا كودك هستي و كارهايت هم همه كودكانه است .
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
هر روز فكر مي كنم آروم مي شم . اما هر روز بدتر از ديروزه . يه روز سعي مي كنم فراموشش كنم و فكر كنم ديگه نيست و فردا دوباره به هر بهونه اي اشك از چشام مثل سيل مي ياد .
آخه چرا انقدر نامرد و بيرحمه . من كه گفتم هر كاري بگه مي كنم كه منو ببخشه . چرا انقدر بيرحم شده .
اون خيلي مهربون بود الانم به خاطر مهربونيشه كه مثلا نمي خواد آبرومو پيش خانوادم ببره . ولي ديگه نمي تونه باهام زندگي كنه . خدا جونم خيلي دلم گرفته و دستم به هيچ جا بند نيست . كمكم كن .
مي خوام بهش بگم كه عيبي نداره حتي اگه آبرومو ببره . بهش مي گم كه ديگه نمي خوام سرپوش روي اشتباهاتم بزارم . اگه اون واقعا فكر مي كنه من بهش خيانت كردم بره اينكارو بكنه و به همه بگه . من خيانت نكردم كه بخوام قايم كنم . همه زندگيم به خاطر ترس از گفتن اشتباهاتم و سرپوش گذاشتن روش از هم پاشيد . ديگه اينكارو نمي كنم . مي دونم آّروم مي ره . مي دونم بابامينا ديگه اسمم نمي يارن ولي چيكار كنم . اشتباهيه كه كردم و بايد پاش وايستم . خدا خودش مي دونه كه قصدم خيانت نبود و اشتباه كردم . خودش اگه بخواد كمكم مي كنه .
ديگه نمي دونم چي بگم . قلبم اندازه يه دنيا گرفته نمي دونم خدا چرا دلش به رحم نمي ياد .معلومه خيلي اذيتش كردم شوهرمو كه خدا داره اين بلاها رو سرم مي ياره .
منم فكر مي كنم چون ديگه به خواهرم پيغام داده زنگ نمي زنه .بهتر نيست خودم بهش زنگ بزنم ؟
من يه بار ازش خواستم كه يه كم زمان بده و اين كارو عقب بندازه ولي قبول نكرد گفت اگه نياي خودم اقدام مي كنم . يعني براش فرقيم نمي كنه اگه بدونه كه من يه ماه ديگه راضي مي شم به طلاق تفاهمي ترجيح مي ده اينكارو بكنه . مي شناسمش و انقدر مردونگي و معرفت داره كه به خاطر اينكه من اماده شم اينكارو مي كنه ولي من نمي تونم اينكارو بكنم . من نمي تونم به خودم يه ماه وقت بدم و بعدش طلاق .
قبول دارم مي تونستم بهونه هاي زيادي بيارم براي دوستان سر كارم ولي من فقط مي خوام يكي به حرفام گوش بده و من گريه كنم و اونم منو درك كنه . خودمم مي دونم كار درستي نيست ولي ديگه دارم دق مي كنم به خدا . قلبم داره منفجر مي شه . تازه به جز اينجا هيچكس انقدر راجع به جزييات زندگيم نمي دونه . و شايدم همين تنهاييم و اين كه تو اين موقعيت يكي رو ندارم كه سرمو بزارم رو شونش و يه دل سير گريه كنم باعث مي شه نتونم حررفامو نگه دارم تو دلم .
فكر مي كنم بهتره بهش زنگ بزنم و باهاش حرف بزنم چون زنگ نزدنم هم همين معني فرار رو مي ده از نظر اون . بهش مي گم كه خواهرم بهم پيغامشو رسونده و منم مي گم كه بازم موافق نيستم براي طلاق .
نمي دونم اين كارم هم كودكانه است يا نه . خب اگه هست واقعا خودم نمي دونم چيكار كنم . واقعا حس خلاقانه ندارم تو اين شرايط . فقط اگه شماها كه دارين از بيرون رفتارمو مي بينين و تصميممو اگه فكر مي كنين خيلي كارم بچگونه است بهم بگين بهش زنگ نزنم .
فكر كنم دوباره روحيمو باختم . اصلا هروقت خبري ازش مي شنوم اينطوري مي شم و مغزم هنگ مي كنه . نمي تونم اين طلاق ناجوانمردانه رو بپذيرم . من هيچوقت از قصد نمي خواستم اين اتفاقا بيفته . اون داره با اين كاراش منو داغون مي كنه .
نمي تونم اين مسئله رو راحت بگذرونم . اصلا باور كردن اين كه آخر اين قصه طلاقه برام قابل هضم نيست .
خيلي ها مي گن كه راحت فراموش مي شه و فقط زمان مي خواد خيلي ها مي گن به اين فكر كن كه خيلي ها هم طلاق گرفتن و نمردن ولي من عاشق شوهرمم و نمي تونم اين نامردي ها و بي مهري هاشو باور كنم . اون فوق العاده مهربون و باگذشت بود . نمي دونم چرا اين اتفاقا افتاد بينمون . نمي دونم . فقط دارم خرد مي شم و تحمل اين قصه رو ندارم .