الان به شوهرم اس ام اس دادم و گفتم بابام چي گفته اونم جوابمو با اس ام اس داد كه ممنون مي رم پيش وكيلم ببينم چيكار مي شه كرد .
نمایش نسخه قابل چاپ
الان به شوهرم اس ام اس دادم و گفتم بابام چي گفته اونم جوابمو با اس ام اس داد كه ممنون مي رم پيش وكيلم ببينم چيكار مي شه كرد .
سبکتکین عزیز ان شااله که این اتفاق نمی افتد و با هم صحیت می کنید و به زندگیتون ادامه می دهید اما اگر تصمیم به جدایی گرفتید به نظر من اصلا برایش دلسوزی نکنید و نگوئید گناه دارد ًًًً!!!!!! حق و حقوق قانونی که شرع بهتون می ده رو بگیرید. عزیز دلم حالا که فکر می کنید احتیاجی ندارید ولی شما به خاطر آینده تون و به خاطر اینکه یک زن هستید قانون این حق را در اختیارتون قرار داده پس ازش استفاده کنید.
اصلا احساساتی تصمیم نگیرید. اصلا اگر دوستش دارید تمام تلاشتون رو بکنید که به سر زندگیتون بروید ولی اگر نشد تا آخرش بایستید و حقتون رو بگیرید شما الان در شرایطش قرار نگرفتید و می گوئید هیچی ازش نمی خوام ولی طبق تجربه ای که دارم بهتون توصیه می کنم که در زمینه طلاق از حقتون نگذرید .:72::305:
دوست خوبم لطفا دلتون برا خودتون گذشته اي كه هدر رفت و ناراحتي روحي كه گرفتيد بسوزه نه برا مردي كه معلوم نيست چرا اينقد عجله برا طلاقتون داره.گرفتن مهريه علتش نياز مالي نيست علتش اينه كه همسره شما بفهمه نميتونه يه مدت با يه دختر زندگي كنه بعد به خاطر اينكه حوصله سختيهاي زندگي نداره يا يكي ديگرو دوست داره ميتونه به راحتي قيده همه چيو بزنه.و اين كار بشه عادتش و با شخص ديگه اي هم همين كارو كنه.تو كشور ما مهريه است تو كشوراي ديگه اموال اقايونه مطمئن باش پشت هر قانوني يه منطقو دليلي هست.بازم در مورد مهريه خودت ميدوني فقط خواهش ميكنم خودتو يكم سردتر بگير نسبت به همسرت و اينقد ضعف نشون نده اصلا زير بار طلاق توافقي نرو و به همسرت اعلام كن اگه اينقد مصر برا جدايي از طرف خودش اقدام كنه اونوقت هر چي قانون حكم كرد ميپذيزيد.شرايط روحيتو كاملا درك ميكنم خيلي سخته بشه از كسي كه دوست داشت گذشت منم كاملا مثل شما هستم طلاقو جدايي شده برام مثل كابوس ادم احساس ميكنه تمام ارزوهاش دارن ميميرن و ديگه هيچي نميتونه ادمو خوشحال كنه ولي باور كنيد زمان خيلي حلال خوبي چه براي درست شدن و به خود امدن همسرتون و چه براي فراموشي و جدايي و دادن اين زمانم فقط دست شماست با عملكردتون
ديروز دوباره زنگ زد گفت بابات چي شد راضي نشده گفتم حرفي نزد مي خوام اگه ايندفعه زنگ زد بهش بگم خودت اقدام كني بهتره . منتظره بابام و من نباش . ولي مطمئنم خودش اقدام مي كنه و فقط كار به دعوا مي كشه آخرش . ولي فعلا به قول شما مي ذارم يه كمي زمان بگذره .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
همين كارو كردم دفعه آخر كه زنگ زد گفتم دارم مي رم پيش مشاور تا ازش كمك بگيرم براي اينكه اشكالاتمو از بين ببرم . بهشم گفتم با اينكه اصلا تمايلي به طلاق ندارم با اين حال موافقم چون تو مي خواي ولي تو روي پدرم واي نميستم . حالا اگه فكر مي كني خودت عجله داري هر جور مي دوني عمل كن .
سبک تین عزیز ...
داستانتو خوندم ...بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم ...البته من نه مشاورم و نه کارشناس ....ولی اینو باید بگم وقتی مطالبتونو که از زبان شما گفته شده بود میخوندم بسیار دلم برای همسرتون سوخت و بسیار شکه شدم که چقدر دوسش دارید و دارید همش خودتونو سرکوب میکنید واونو بالا میبرید ..برداشتم در مقابل رفتار همسرتون اینه که مساله اختلاف شما خیلی جدی تر از اونیه که شما بیان کردید ...
مسلما شوهرتون میتونه این ۳ ماه رو صبر کنه ...اینطوری که شما گفتید مشکل اساسی از خودتونه و به این کاملا واقفید ...اینو بدونید که طلاق بگیرید یا نگیرید ...چه اون جدا بشه و چه نشه .. مهم نیست بلکه این رفتارهای شماس که باهاتون میمونه و این مهمه ...پس بهتره تو این مدت به جای حرص خوردن و فکر کردن به این موضوع و...رفتارهایتان را روی کاغذ بیارید و از تمام امکاناتتون و دوستانو خانواده استفاده کنید تا سعی کنید اونا رو اصلاح کنید ....
این همیشه یادت باشه و به خودت بقبولون که تو این اصلاح رفتارها را برای همسرت نمیکنی و فقط اینکارا برای خودت میکنی ...تو باید خودتو بالا بکشی و زمانی که بالا رفتی و نور خورشید بهت خورد ...وجودت سایه انداز میشه و اونجاست که همسرتون میتونه خودشو تو سایه شما پیدا کنه ....!!!
هیچ وقت این مساله را فراموش نکن ....
یکسری علایق و رفتارها را برای خودت داشته باش ( به یاد داشته باش که همین رفتارها تو رو متمایز میکنه با دیگران ...>> البته خوبشو)
یکسری علایق رو بذار برای زندگی مشترکتون ....و در مورد همسرتون هم همین مساله صادق باشه ...فکر نکن اون همه چی رو درست میگه و عقیدش درسته ..ولی قبل از اون سعی کن خودتو بسازی ...
فقط کم نیار ...حرف یه روز دو روز نیست ...حواست باشه ... تو میتونی
لاقربطا:82:
سلام دوست عزيز
براي اتفاقي كه برات افتاده متاسفم.به نظر من سعي كن آروم باشي.براي اينكه بتوني به آرامش برسي بايد رو خودت كار كني.سعي كن در كنار اينكه پيش يه مشاور خوب ميري (در انتخاب مشاور كاملا دقت كن چون من تجربه بدي از بعضي مشاورها دارم) سعي كن فكرت را باز كني و به تفريحاتت برسي.ورزش و تفريح باعث ميشه كه تغذيه روحي بشي و بتوني با آرامش رو كارات تمركز كني.الان به تنها چيزي كه نبايد فكر كني همسرته.بايد به فكر خود خودت باشي.با اين كار هم به اشتباهاتت پي مي بري و هم از زندگيت لذت بردي.زندگي ادامه داره چه با همسرت و چه بدون اون.البته من اميدوارم كه با تغييراتي كه در خودت ايجاد ميكني (با آرامش)حتما مي توني تصميم درستي بگيري كه آيا اين زندگي به دردت مي خوره يا نه.اگه به اميد خدا رفتي سر زندگيت كه با يك ديد جديدي كه نسبت به زندگي پيدا كردي شروع ميكني و اگر نرفتي سر زندگيت اون وقت ديگه نمي گي كاش اين كارو نمي كردي چون با ديد باز تصميم گرفتي.يادت نره حرف هيچ كس نبايد روت اثر بذاره خودت بايد در نهايت با ديد باز و صلاح خودت تصميم بگيري.در ضمن اصلا از حق و حقوقت نگذر.اينكه ميگه مهريه را ميدم باور نكن.همين مهريه شايد باعث بشه كه كمي تو تصميم عجولانش تامل كنه.تو عصبانيت مردها هميشه ميگن مهريه ات را ميدم فقط خلاص بشم ولي وقتي قضيه جدي شد و مجبور شد كه بده به احتمال زياد تصميمش عوض ميشه. اونوقت هر دو مي تونيد يه فرصت ديگه به هم بديد
اميدوارم تو راهي كه در پيش گرفتي موفق باشي.
ممنون از راهنمايي هاتون . خودمم دنبال يه مشاور خوب هستم واسه خودم . در مورد مهريه هم كه گفتين واقعا مي دونم كه مشكلي تو پرداختنش نداره چون يه جا كه نداره بده دادگاهم قسط بندي مي خواد بكنه اونم به قول خودش انقدر داره كه ماهي 100 تومان 200 تومان بده به من . اصلا از اين لحاظا مشكلي نداره مطمئنم . اصلا مي گه حقته . مي گه خوب توام بايد زندگي كني گفتم كه مي گه چه تو بخواي چه نخواي مي دم به خانوادت تا بهت بدن چون حقته و خودم از اول قبول كردم كه بدم و وظيفمه و ميدم . نمي دونم فقط از اين لحاظ كه پررو نشه و با يكي ديگه مثل من اين رفتارو نكنه دوست دارم ازش بگيرم ولي از يه طرف مي گم به من چه اگه با كسي هستش و اينطور رو زندگي من تاثير گذاشته چرا من دلم به حال اون طرف بسوزه . خدا به هر كي عقل داده تا درست تصميم بگيره . من طاقت اينو ندارم كه تا ساليان سال هر ماه سر اين مهريه گرفتن ياد شوهر سابقم بيفتم و ياد خاطراتم بيفتم و ناراحت شم . از يه طرفم چون خودم از اول خيلي پافشاري كردم كه عمرا مهريه نمي گيرم ديگه اصلا روم نمي شه اينكارو كنم . از امروزم مي خوام برم خونه خودم . تنهايي خيلي واسم سخته ولي ديگه نمي خوام هر روز برم خونه خانوادم مي خوام عادت كنم ولي خيلي برام سخته هر جاي خونه رو نگاه مي كنم قلبم تير مي كشه و بي اختيار بغض مي كنم . ولي چون تصميم دارم كه بايد بتونم از اين مشكل بگذرم بايد برم خونه . متاسفانه كسي هم تو اين موقعيت نيست كه بتونه بياد خونمون تا تنها نباشم . مادرمينا خيلي اصرار دارن كه تنها نباشم و برم خوه اونا ولي من نمي خوام . برام دعا كنيد كه امروز يه كمي آرومتر باشم وقتي مي رم خونه و هي يادش نيوفتم . خدا واسه هيچكس نصيب نكنه . اميدوارم .
شاید الان و تو این موقعیت شما حرف من خیلی به کارتون نیاد و مربوط نباشه. شاید همدردی نباشه.
دو تا مطلب می خوام بگم که با دو رنگ جداشون می کنم.
مردی که این همه به شما شک داره، زندگی کردن براش با شما سخته. بخاطر همون اشتباهی که خودتون تعریف کردید. خیلی براش سخته. چون نمی تونه فراموش کنه و داره اذیت می شه میخواد تمومش کنه.
آدم تو دو تا جمله ی اول می تونه بفهمه طرف شوهرشه یا نه. شما چطور یه مدت با یکی دوست بودید و طرز نوشتنش، تکیه کلامهاش، جمله هاش و ... را تشخیص ندادید و کلی پیش رفتید و بعد فهمیدید که ایشون همسرتون نیستند؟
من نمی دونم این سایت کلوپ که گفتید چه مدلیه. ولی از کجا شماره و امکان تماس با همسرتون را پیدا کردند؟ اگر شما خودتون بهشون دادید، یعنی شما به کسی که فکر می کردید همسرتون هستند، شماره خودتون یا همسرتون را دادید؟
یه کمی این قسمت زندگیتون مبهمه و به نظر من هم دلیل ایشون همینه. نمی تونه با زنی که فکر می کنه بهش خیانت کرده ادامه بده. یه بار هم سعی کرده به خاطر التماسهای شما برگرده، اما داره عذاب می کشه. براش سخته. می خواد خودش را از این عذاب نجات بده.
تاوان بعضی از اشتباههای آدم خیلی سنگینه. می دونم اشتباه کردید و شاید به نظر خودتون خیلی اشتباه بزرگی نبوده، ولی به هر حال باید بپذیرید که تاوانش اینه.
نظر من اینه که آزادش بزارید .
دایما توی نوشته هاتون می گید اگه برگرده، من همونی می شم که اون می خواد. مگه اون چی می خواد و شما نیستید؟؟ در ضمن این جمله به نظر من اصلا جمله ی خوبی نیست. من همونی می شم که باید باشم و درسته و در شان من و انسانیتم هست، نه اونی که دیگری می خواد.
علت مراجعه ی همسرتون به مشاور برای چی بود؟
با مشاورشون در مورد چی صحبت کردند؟
مشکلشون با شما چی بود ( که به مشاور گفتند ؟ )
چرا مشاورشون به ایشون پیشنهاد جدایی داد؟
برو پیش همون مشاور و ازش بخواه پرونده ی شوهرت را دربیاره و ادامه مشاوره ی خودت را با ایشون پی گیری کن. اون بیشتر می تونه کمکت کنه. البته اگه راهی باشه.