RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
خاموش عزیز
این فقط یک حدس است. کسی که می تونه مشخص کنه حدس من درسته یا غلط شما هستید و همسرتون.
همسر شما از نظر جنسی با شما راضی نیست. ( ببخشید من نمی دونم این جمله را چطوری بنویسم که هم حریم ها رعایت بشه و هم حرفم را نوشته باشم. امیدوارم متوجه بشید )
اما از طرف دیگه اصلا دلش نمی خواد که شما را برنجونه یا حتی دلش نمی خواد که خیانت کنه و این نیاز را با دیگری جبران کنه. گهگاهی چشمش به خطا می ره، اما خودش هم ناراحته. خودش هم در فشاره.
پس قدر این خوبی همسرت را بدون. اینکه داره سعی می کنه با همه ی نیازش خودش را کنترل کنه.
به دنبال راه حلی برای سیراب کردن شوهرت از این نظر باش.
البته مهر و محبت در کنار این مساله بی تاثیر نیست. یعنی ایشون از یک خانم با کمالات و مهربان و فهمیده که حالا ممکنه از نظر جسمی و جنسی چند درصدی تا کمال مورد نظر ایشون فاصله داشته باشه، هیچوقت نخواهد گذشت. پس سعی کن مسائلی که با خانواده اش داری و درگیریهات را کمتر کنی. نذار کار به کتک کاری و فحش بکشه. اینها همه عواملی هست که همسرت را ناخواسته ازت دور می کنه.
شوهرت را از محبت و عشق و نیازهای جنسی سیراب کن.
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
خاموش عزیز؛ یه لحظه ایست؛ فقط یه لحظه به هیچی فکر نکن!
بیا از این به بعد این جوری فکر کن که خاموش کاملا خوشبینانه به مسائل و موضوعات نگاه کنه و اصلا چرا فکر می کنی که همسر خاموش بخاطر آزار روحی و فلان و غیره و عمدا داره این کارها رو میکنه؛ می دونی که این جوری فکر کردن به غیر از اینکه خودت رو آزار بدی نتیجه ای برات نداره!
خانوم گل؛ این جوری فقط و فقط خودت رو ذره ذره داری از بین می بری!
می دونی دکتر فرهنگ یه برنامه ای داره به نام تغافل؛ یعنی اگه همسرتون از روی عمدا؛ حتی نگاهی به زنی کرد یا دختر شما توی خیابون داره با یه پسر به طور واضح میره؛ شما حق ندارید که این مساله رو به روی ایشون بیارید! تنها؛ کاری که می تونید انجام بدید اینه که در مورد اون موضوع عمیقا فکر کنید! (یعنی اینکه چه اتفاقی افتاده که این عمل از سمت ایشون سر زده!) و در حدیثی از امام علی(ع) هست که اگر در زندگی خود رو در مواقعی به تغافل نزنید؛ نمی توانید که زندگی کنید.
بیا؛ نگاهت رو تغییر بده؛ حساسیت هات رو پایین بیار؛ و یه جور دیگه ببین! چرا همه باید به خاموش بی احترامی کنن؟ چرا همه دوست دارن که خاموش رو اذیت کنن؟
لطفا با دید مثبت مطالبم رو بخون!
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
به نام خدا
سلام خواهر گرامي
الهي من سرگيجه بگيرم اگه با نيتي بجز احترام و دوستي براي شما نظر نوشته باشم .
باور كنيد اصلا عصبانيتي در كار نبود فقط چون ديدم شما ادبي مينويسيد ادبي نوشتم .
حلاليت ميطلبم و اميدوارم كه يك بار ديگه در عين سادگي متني كه براي شما نوشتم رو بخونيد و در موقع خوندن اين حس رو داشته باشيد كه بنده اصلا عصبي نيستم .
البته در متن جديدتان بنده دوباره مشاهده كردم كه باز هم قانع كردن در نوشته شما مشاهده ميشه . به هر حال زندگي شما ، نياز به حركتي جوششي از خودتان دارد يعني فقط خودتان و بقيه بايد ثابت بمانند تا مدتي ، هماني كه هستند و هماني كه بودند . نميتوانيد تغييرشان بدهيد و روز به روز هم با تغيير نكردن شما مسير سخت تر ميشود .
با احترام . برادر كوچكتان
يامولاعلي
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
اولويتهاي زندگي مسائل روئي نيست بلكه زير ساخت رابطه است كه جزو اولويتها قرار دارد .
زير ساخت را كه درست كني حل كردن مسائل رويي و رويدادها ساده تر خواهد بود .
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
نقل قول:
فرض کنید که دچار آنفلانزا هستید و در پی درمان آن، در این حین ناگهان پایتان می شکند، آیا علم مدیریت، منطق و هرچیز دیگری می گوید که مسائل را قاطی نکنید، اول آنفولانزا را معالجه کنید و بعد فکری به حال پای شکسته می کنید.
علم مديريت ميگويد : اگر پايت شكست و همزمان آنفولانزا گرفتي : براي درمان پايت به سراغ ارتوپدي برو و براي آنفولانزا هم به سراغ دكتر مربوطه !
وقتي هم رفتي به سراغ اينها احتمالا پايت را گچ ميگيرند و براي آنفولانزا يك درمان دو هفته اي در نظر ميگيرند و يه سري قرص و شربت ميدن بهتون .
پس بهترين كار براي شما اينه كه در كنار استراحت به مصرف دارو ها بپردازي .
اما امروز و هم اكنون شما تشريف آورديد پيش متخصصين روح و روان و انديشه ؛
ميگويي من اين مشكلات در زندگي ام است و نظرم نسبت به گذشته با حرف هاي دوستاني چون شما عوض شده است و اينك آمادگي دارم تا درمان مرحله 2 را انجام بدهم . آمده ام تا بشنوم و انجام دهم .
متخصصين گرامي باقي مشكلات را فاكتور گرفته و ابتدا از درمان روح و روان و انديشه شما آغاز كرده اند .
آيا شما بايد به متخصصين بگوييد كه : نه اين راه به اين علت و نبود زمان يا شرايط امكان ندارد و نميشود .
اين حقير اصلا قصد حتي يه كلمه مشاوره ندارم ، چرا كه در مقام مشاوره نيستم .
برخي از ما به اين نيت اينجا هستيم كه زندگي هاي خود را نجات بدهيم . و برخي كارشناس . خب به لطف خدا اين مكان براي آبادي زندگي ما وجود دارد و قصد همه ما هم خير هست .
نيت كه خير باشد ، نتيجه هم خير مي شود .
حالا من و شمائي كه براي نجات دست به كار شده ايم بايد چه بكنيم ؟ اين جانب احساس ميكنم كه ما مامور هستيم تا زندگي خود را نجات بدهيم .
لحظه اي فكر كن ؛ چرا همسر شما مامور نشده است ؟ چون شايد ايشون ميومد اينجا حوصله نميكرد و همه رو مسخره فرض ميكرد ولي شما اومدي و غصه ميخوري ، حرص ميخوري ، تمرين ميكني ، دوست داري واقعا به جواب برسي .
اين ديدگاه من هست نسبت به اينجا . نگاه من هست نسبت به تك تك اطرافم كه همه دست به دست هم دادن تا دل من را شاد كنند و شاد ببينند .
اگر فردا روزي همسرت خانواده اش و هر شخص ديگري كه نسبت به آنها حساس هستي و ناراحت از تو بگيرند ، آنوقت هدفي باقي مي ماند تا زندگي كني ؟
مطمئن باشيم كه زندگيت را دوست داري كه انقدر حرص ميخوري ! عاشق زندگي ات هستي كه اينجايي .
به لطف خدا هوش فوق العاده اي داري و باهوشي .
از هوش خودت استفاده كن و آموزش ببين و ياد بگير . در زندگي خلاق باش و به ديگران خدمت كن .
ميدونم ، همه اينا كه گفتم رو داري ، اما من كه حرف بدي نزدم ؟ من بدون اينكه شما رو ديده باشم يه سري مسائل رو مطرح كردم تا اگر نداري جمع آوري كني و اگر داري با خيال راحت و با افتخار بگويي اينا كه گفتي رو انجام ميدم .
يعني همه چيز به شما و خود درونتان بستگي دارد . با خود درون روراست باش و با هم خود را و اعمال خود را وزن كنيد .
نه من و نه كسي ديگه حق نداريم تو رو بد يا خوب بدونيم اين تو هستي كه يا راضي هستي يا ناراضي . تو بايد واقعا بلند بشي و به خودت بگي ؛ چه اطرافم آدمهاي خوبي باشن چه بد من قوي هستم و بايد با قدرت اين همه موانع رو رد كنم .
چه شوهرم خوب باشه چه بد با اعمالم كاري خواهم كرد كه شوهرم بشه فرشته .
چه شوهرم نظر داشته باشه به كسي ديگه چه نه كاري خواهم كرد كه كولاك بشه ، اول از همه خودم براي خودم به به و چه چه راه بندازم .
واااااي فكرشو بكن كه تو يه روز از خودت راضي هستي و با افتخار صحبت ميكني كه امروز مورچه اي دستم رو گاز گرفت و من بجاي اينكه با دستي ديگه محكم بزنم روش و بكشمش ، با آرامش بخشيدم و گذاشتمش زمين .
بيا با هم به اين نقطه برسيم .
اون روز هست كه ما همه پيروز هستيم .
با تشكر
يامولاعلي
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
ببینید دوستان گلم
اعتراف می کنم که اصلا نمی تونم راهنمایی های شما رو به مشکلات زندگیم ربط بدم و نمی دونم کجا و چجوری باید ازشون استفاده کنم.
امروز پست اولم رو خوندم و بعد از گذشت 6 ماه بازهم سوالات و مشکلات من همان ها هستند.
پست 34# من را بخونید. یک سوال:
آقایون عزیز اگه شما و همسرتون در شرایط من بودید، چی باعث می شد که مثل همسر من رفتار کنید؟
خانمهای عزیز اگه شما و همسرتون در موقعیت من بودید و همسرتون مثل شوهر من رفتار می کرد، چه موضعی در پیش می گرفتید؟
ببینید این دست رفتارها بار اول نیست که از شوهرم سر می زنه و بار آخر هم نخواهد بود! برام شکنجه آوره! می خوام راه درست رو پیدا کنم که مانع از تکرارشون بشم.
نمی تونم مستقیم به روش بیارم چون قبلا امتحان کردم و نتیجه اش رو دیدم.
خواهش می کنم دقیقا خودتون رو تو موقعیت من و شوهرم بذارید و عکس العمل خودتون رو بگیید.
دوستتون دارم.
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
سلام:72:
خاموش عزیزاز لطفتون ممنونم هر چند که راهنمایی های دیگران رو خیلی زیبا تر و بهتر دیدم.
خاموش جان می دونی چرا بعد از گذشت 6 ماه هنوزم سوالت همونه و سر نقطه اول ایستادی؟
چون سعی نمی کنی راه حلهایی که بهت گفته می شه رو اجرا کنی.
عزیزم یه مدت واقعا خاموش باش نه اینکه حرف نزنی بلکه بد نبینی بد حرف نزنی و بد عمل نکنی.
خانمی بهتره یه مدت روی رفتارهای خوب همسرت متمرکز بشی. اینکه همسرت این همه ازت دلجویی کرده و خواسته علت ناراحتیت و بدونه این خیلی عالیه. اینکه که همسرت اولش وقتی رفتین بیرون باهات خیلی خوب رفتار می کرد این عالیه.
بیا یه شب با همسرت یه بازی انجام بده:
دو تا کاغذ بر دارین شما خصوصیات یک مرد خوب از نظر خودتون و بنویسید و همسرتون مشخصایت یک زن ایدال از دید خودش. و بعد به هم نمره بدید مثلا ببینید چند تا از خصوصیاتی که همسرتون از زن ایدال داره رو شما دارید و جلوش تیک بزنید و بر عکس. کاغذ رو نگه دارید و هر روز بخونید ببینید همسرتون چه چیزی می خواد و دوست داره که شما نداری. اونو و در خودت تقویت کن.
مدام بهش تذکر نده مدام بهش گیر نده مدام بهش نگو چرا این طوری رفتار کردی چرا اون طوری رفتار کردی چرا امروز یه ذره سردی و ...
تو یه مدت بهش گیر نده حتی اگه خودت تحت فشار بودی.
اگه هم دیدی نگاهش به خطا رفت تو جلوی خودت و بگیر و عکس العملی نشون نده نه اینکه قیافت تو هم بره و قاطی کنی.
ببین خاموش جان اگه همسر تو یا همسرهای ما بخوان خطایی کنن خیلی راحت می تونن این کار و بکنن. از صبح تا عصر بیرونن پس هر کاری می توننن انجام بدن چرا همسر شما چنین کاری نمی کنه چون شما رو دوست داره.
این فکر مزخرف و از ذهنت بیرون کن که همسرت می خوام تو رو خرد کنه و یا عذابت بده. مگه مریضه بخواد چنین کاری کنه خب دستت و می گیره می برتت محضر طلاقت می ده هم خودش و خلاص می کنه هم تو رو هم اینکه کاملا تو رو خرد می کنه. پس این رفتارها و امثال این ها یا حساسیت توست و یا کم هایی که براش گذاشتی.
به مدت 2 هفته گیر دادن ممنوع. محبت و عشق حتما.
مردان از یک زن زشت و بدون تحصیلات اما ارام و منطقی و بدون گیر دادن بیشتر خوششون میاد تا یک زن زیبا و خوش اندام اما ناارام خشن گیر بده و .....
پس به جای ظاهرت بیشتر به سیرتت توجه کن.
محبت و عشق و چاشنی زندگیت کن. حتی با عشق غذا بپز با عشق خونت و مرتب کن با عشق ازش پذیرایی کن با عشق ظرف بشو با عشق کنارش دراز بکش و بخواب. تاثیر اعجاب انگیزش و خواهی دید.ببخشید طولانی شد.
دخترک خوب, نخون و برو, عمل کن.
موفق باشی بازم میایم:72:
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
نقل قول:
آقایون عزیز اگه شما و همسرتون در شرایط من بودید، چی باعث می شد که مثل همسر من رفتار کنید؟
خانمهای عزیز اگه شما و همسرتون در موقعیت من بودید و همسرتون مثل شوهر من رفتار می کرد، چه موضعی در پیش می گرفتید؟
عزيز بزرگوار و گرانقدر
با اين دوتا سئوال خودت رو بيشتر گيج و پريشان ميكني .
به فرض كه آقايان بيان بگن كه به خاطر اين اينطوري ميكرديم و اگه خانم ها بيان بگن كه مثلا قهر ميكرديم ميرفتيم خونه پدرمون ! خب حالا چي ؟ شما دنبال اينا هستيد ؟ يه چند تا نظر داده بشه و بگيد خب همه اينطورين منم اينكارو بكنم ؟
باور كن بايد يه مدت بي خيال اينا بشي تا هم وسواس فكري پيدا نكني هم بتوني مديريت كني همه چيز رو .
به فرموده آني گرانقدر ؛ مسائل زير ساخت رو درست كني خود به خود مسائل روئي حل ميشه .
لطفا اين همه راهنمايي رو بكار بگير و سر نقطه اول درجا نزن .
شما داري در مقابل تغيير مقاومت ميكني و اين خودش خطرناك تر هست .
انگار اگه خودت تغيير كني يه جور توهين شده بهت . ميخواي فقط ديگران تغيير كنند .
انشالله كه خوشبخت باشيد . الهي امين
يامولاعلي
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
[quote=m25teh]
نقل قول:
انگار اگه خودت تغيير كني يه جور توهين شده بهت . ميخواي فقط ديگران تغيير كنند .
:104::104::104::104::104:
:104::104::104:
:104:
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
چرا هرچی می گذره باید به چیزهای بدتر و بدتری برسم؟
تا کجا قراره پیش بره؟
حق من تو این زندگی چیه؟
به کجا باید شکایت کنم؟
دیروز رفتیم خونه مادر شوهرم. دوتا کارتن از وسایل شوهرم رو اورده بودن که یا اینا رو ببر یا بریزیم دور.
شوهرم صدام کرد که بیا وسایل منو باهم ببینیم.
تو وسایل این آقا که مدام جانماز آب می کشه، اول عکس چندتا شهید و رزمنده و ... این چیزا بود. بین اینها یه دفعه عکس بی حجاب یه زن در اومد. داشتم نگاه می کردم، مادرشوهرم اومد پشت سرم گفت این کیه؟ منم معمولی گفتم ننمی دونم این کیه؟ شوهرم برگشت گفت این کتاب بچه ها بوده و منم نمی دونم کیه؟
باز داشتیم نگاه می کردیم که یه کتاب دیگه باز کردم یه زن دیگه بود اما این یکی با حجاب. این یکی رو هم همون حرفا زد و منم گفتم پس کتاب بچه ها رو می ذارم کنار.
تازه پر رو شده بود، جلوی خانواده ش می گفت فلان چیز مال اون یکی زنمه و از این جور حرفا. نشنیده گرفتم.
لای سر رسید عکس زن دیگه پیدا کردم. بازم خودم رو نگاه داشتم و فقط آروم گفتم که من کم کم دارم عصبانی می شم. اینا کین؟ بازم خودشم می پرسید اینا کین که عکس زیری...
دنیا رو سرم خراب شد.
همون خانمه و شوهرم کنارش، قلیون به دست....
گرفت و پاره کرد.
پا شدم رفتم طبقه بالا و بعد هم رفتیم. تو ماشین گفت چرا ناراحت شدی این زن قبلی داداشم بود. خیلی راحت بود. بابت همین چیزا داداشم طلاقش داد. گفتم من که اونو ندیدم ولی تعریف کرده بود که مینیاتوری بود؟ مینیاتوری یعنی ریز نقش، این که خیلی گنده بود؟ تازه آقا بهش برخورده، می گه صورتش قشنگ بود فقط یه کم چاق بود!
هیچی نگفتم. سکوت. رفتیم خونه مامانم اینا و برگشتیم. یه کلام حرف نزدیم. صبح زود هم گذاشت و رفت.
من باید چه خاکی به سرم بریزم. دیگه باید چی ازش ببینم. شوهرم با یه زن در هرحال قلیون کشیدن! به همین راحتی عکس گرفته بود و لای وسایلش نگه داشته بود. نمی دونم چه لحظه های دیگه ای خارج از اون عکس کنارهم داشتن؟
اون دو تا زن دیگه چطور؟
نمی دونم باید چی کار کنم؟
آنی گفتی انتخاب خودته. ولی این انتخاب من نبود. من چنین مردی انتخاب نکرده بودم.
این چیزا برای من خیلی مهم بود. تاکید داشتم که شوهرم تو دوران مجردی اش هرزه نباشه. هرچند که عکس آخریش خیلی جدید بنطرم اومد. نمی دونم اصلا قبل ازدواج بوده یا بعدش!
بخدای محمد تو تمام دوران مجردی ام، اطمینان کردم به آیه 26 سوره نور. گفتم خدای من سراغ هیچ مردی تو دوران مجردی ام نمی رم، حتی اگه تا ابد طول بکشه. اما من به اعتماد آیه قرآنت نمی کنم تا مردی مثل خودم پاک نصیبم کنی. من تو تمام مجردی ام حتی نذاشتم دست یه مردی به انگشتم بخوره. خدا خودش گفته بود.
تو قرآنش به مثال نقض رسیدم. یه مثال نقض برای اثبات دروغ بودن کلش کافیه! این قانونه!
من دیگه قرآن رو قبول ندارم. لابد بهشت و جهنمشم غلطه!
باید خوشحال بشم که شوهرم باعث شد که بفهم قرآن کلام حق نیست؟ اعتقاد چندین سالم؟
من این مردو نمی خوام. چی کار باید کنم؟