RE: نمیدونی چه تلخه وارث درد پدر بودن...
شیدا جان سلام
بهت تبریک میگم واسه شخصیتی که داری مرحبا و احسنت به تو الحق که راست گفتن شرایط سخت زندگی از ادم مرد میسازه
خیلی خوشحالم که با دیدی مثبت به زندگی نگاه میکنی
منم تا دبستان که بودم و پدرم زنده بود ازین جور مشکلات زیاد داشتم که نهایت با کلی دعوا ختم میشد و چیزی که هنوزم منو ازار میده روزی بود که مادرم دست رو پدرم بلند کرد:(خب نمی خوام وارد جزئیات زندگیم بشم فقط همینو بگم که من تا 10,11سالگی فکر میکردم همه ی مردم اینطور زندگی میکنن دوستامو میدیدم اما فکر میکردم جلو من بروز نمیدن...خب بچه بودم دیگه البته الانم 18سالم بیشتر نیست و وقتی که بیشتر وارد اجتماع شدم دیدم نه مثل اینکه کمتر کسی این مسائل و داره و کسانی که این چنین مسئله ای داشتن کلی از زندگی بیزار و ناامیدن اما من نه وقتی دوستای لوسمو میدیدم واسه هر چیز کوچولویی اشکشون در میومد خدارو شکر کردم که زندگی سختی داشتم تا قوی باشم زود جا نزنم اینارو گفتم تا بدونی خیلیا مثل ما هستن و این خودمونیم که تصمیم میگیریم چطور زندگی کنیم وچطور برداشت کنیم و در اخر باز هم به مقاومتت تبریک میگم
همیشه موفق باشی:104:
اینو یادم رفت بگم اگه خواستگار میاد و شرایطتو ببینه اگه واقعا عاقل و فهمیده باشه میفهمه که تو بهترین انتخابی درسته الان هرکس میره خواستگاری میپرسن خانواده چطورن؟(مادرو ببین دختر و بگیر:311:)اما خود فرد مهمه واسه زندگی هستن کسایی که دنبال دخترایی میگردن با خصوصیات تو...چون مقاومی چون زندگی زناشویی مسائل زیادی داره که هر کسی نمیتونه موفق باشه تو با این شخصیتی که در دوران مجردی داشتی میتونی با خیلی از مسائل زندگی کنار بیای یا دست و پنجه نرم کنی و در اخر همیشه اعتماد به نفس تو حفظ کن و به امید انتخابی درست و زندگی ای موفق و سرشار از شادی
RE: نمیدونی چه تلخه وارث درد پدر بودن...
بازم سلام خواهر عزیزم
اول اینو بگم که خیلی خوشحال شدم از تغییرات مثبتی که تو رفتارت ،موقعیتت، برخوردت با ازدواج و.... به وجود امده
اینو با تمام وجود میگم واقعا ادم جالبی هستید:72::72:
حال در مورد سئوالتون به نظرم اگر اشنایی پیش از ازدواج یک اشنایی سطحی نباشه و شناخت به نسبه کاملی حاصل شده باشه باید بگم که میشه گفت به این مشکل بر نخواهی خورد
ولی شناخت باید کامل باشد چون متاسفانه افراد در ابتدای راه بهم بسیار درغ میگویند که این با مرور زمان بهتر میشود زمانی در حدود 7 ماه تا یک ساله البته این زمان نسبت به افراد متغییره
ولی خواهر گلم بعد ازدواج باید چشم هارو رو به معایب طرف مقابل بست ولی سعی قبل از ازدواج با چشم های باز انتخاب کنی
اینم من به همه میگم پیش از ازداج پیش مشاوره بروید
البته با شناختی نسبیه که من از شما دارم که با خوندن پست هاتون حاصل شده باید بگم شما ادمه با گذشت و صبوری هستید و نباید در مورد شما زیاد نگران تصمیم اشتباه بود، نمی خوام از شما فرشته بدون نقص بسازم ولی خیلی خاص هستید مطمئن باشید سعادتمند خواهید شد
پیروز و سعادتمند باشید:72::72::72:
RE: نمیدونی چه تلخه وارث درد پدر بودن...
سلام.اینجا رو دوس دارم.
به خودت افتخار کن شیدا جان. به خدای خودت افتخار کن. خیلی هواتو داره.
وقتی نوشته هات رو خوندم، از خودم خجالت کشیدم. از مشکلات خودم که . . .
یه همسر خوب، مثل خودت، حق تو هست. خوشحالم که نمیخوای از خودت دریغ کنی :46:
RE: نمیدونی چه تلخه وارث درد پدر بودن...
[size=large]تا کی به انتظار قیامت توان نشست؟
برخیز...برخیز تا هزار قیامت به پا کنی...
[
سلام به دلهای پاک همتون:43:
همونجور که گفتم بخاطر امتحان ارشد تا اواخر بهمن ماه کمتر میتونم به این تالار دوست داشتنی سر بزنم اما الان که اومدم خیلی خوشحال شدم...باز هم باید از لطف همه دوستان تشکر کنم که زحمت میکشن وقت میذارن پست ها رو میخونن و صادقانه جواب میدن:72:
به به ببین کی اومده اینجا؟!:310:ستاره ی خاموش عزیز خدا رو شاکرم که مدارت رو داری عوض میکنی منت گذاشتی اومدی اینطرف:)میخوام باور کنی که خیلی... خوشحالم داری تو تاپیک های دیگه وارد میشی و نظر میدی:)در جریان تاپیک ات هستم هروقت میام بهش سر میزنم اما تصمیم گرفتم به صحبت های دوستان بسنده کنم و منتظر "انتخاب "خودت بمونم...خیلی خوبه که تو این دنیا ما میتونیم انتخاب کنیم نه؟میتونیم شاد باشیم یا غمگین...و در هر دو حالت اگه زمین و زمان هم جمع بشه باز این قدرت ماست که میچربه...یعنی اگه ما انتخاب کنیم که غمگین باشیم تمام دنیا هم جمع بشه نمیتونه شادی رو به دل ما هدیه بده و بر عکس اگه ما "بخواییم" و فقط بخواییم شاد باشیم هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه این شادی رو از ما بگیره و میبینیم هزاران بهانه برا شادیمون پیدا میشه مثل همین الان که از دیدن پست ات واقعا شاد شدم...زندگی یعنی این...وانتخاب تو برا ادامه زندگیت هر چی که باشه شدیدا قابل احترامه و حتما تمام مسئولیت هاش رو خواهی پذیرفت...
دختر مهربون عزیزم برا همینه که من اسم اینجا رو گذاشتم تالار پر برکت...درسته بعضی وقت ها غم های اعضاش غالب میشه به شادی ها اما اونهایی هم که میان اینجا غم هاشونو مینویسن بعد از نوشتن احساس راحتی بیشتری میکنن و این خاصیت گفتگو هست که به این شکلش مختص انسانه...
آقای کوروش ممنونم از لصف شما و امیدوارم که تونسته باشید به جواب سوالی که داشتید برسید.
و اما راجع به خودم:وقتی بیشتر فکر کردم متوجه شدم که ناخودآگاه اجازه دادم در بعضی موارد دچار نوعی فوبیا بشم(هراسی شدید)و این یعنی که از حالت تعدیل خارج شدم که البته دارم روش کار میکنم:)
یه چیز جالب هم بگم و فعلا مرخص شم:تاحالا به این فکر کردین محیطی که من توش بزرگ شدم چقدر من رو آگاه تر کرده؟!بذارید مثال بزنم،متاسفانه اعتیاد به ماده صنعتی شیشه که الان هم فوق العاده شدت گرفته به این خاطره که به مصرف کننده ها تلقین میکنن عوارض ظاهری نداره و قابل شناسایی نیست تقریبا هم همینطوره و معدود ادم هایی هستن که بدون آزمایش میتونن تشخیص بدن فردی به شیشه معتاده یا نه!اما کسایی مثل من که با همچین فردی زندگی میکنن به راحتی میتونن تا درصد بالایی این رو تشخیص بدن:)وقتی با خواهر ها میریم مراکز خرید یکی از تفریحات من شناسایی این جووناست که البته فوق العاده براشون ناراحتم اما اونا هم حق انتخاب داشتن...
دیگه تشخیص مصرف کننده های مشروبات و مواد مخدر که جزو مهارت هام شده:311::و من این رو به فال نیک میگیرم که خیلی میتونه تو انتخاب همسر کمک ام کنه:)
[size=large]دعای آخرم اینه:از معبودم میخوام که به همه بینش صحیح انتخاب کردن رو بده همونطور که آزادیش رو داده...آمین
:72:
RE: نمیدونی چه تلخه وارث درد پدر بودن...
ممنونم شيداي عزيزم.من واقعا وقتي تاپيكت رو خوندم تعجب كردم و يكم هم از خودم خجالت كشيدم.روحيه شاد و عاليت رو تحسين مي كنم و اميدوارم اين روحيه شاد رو از شما و دوستاي گل ديگه ياد بگيرم.كاش بتونم.واست خوشحالم و اميدوارم موفق باشي عزيزم.:43::72::43:
RE: نمیدونی چه تلخه وارث درد پدر بودن...
شیدا جان
کافیه وقتی میخواهی انتخاب کنی ، به صفات ریشه دار یا به عبارتی اساسی توجه داشته باشی ، و مطمئن بشی شخصی که انتخاب می کنی ثبات بینش و منش و شخصیت دارد و فردی متعادل حتی در شرایط سخت باشه .
یک نکته ویژه : سعی کن دقت داشته باشی فرد مورد انتخابت آدم خود ساخته ای باشه ( مثل خودت ) این مهمه که او هم خود در رشد شخصیت و افکارش نقش اساسی ایفاء کرده باشه ، اینگونه همدیگر را بهتر می فهمید و درک می کنید .
برای تایید حرفهات در مورد انتخاب این نقل قول تقدیم وجود نازنینت :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
گفتم: دلم گرفته است !
گفت: چون دل گرفتگی را انتخاب کرده ای، انتخابت را عوض کن.
گفتم: با گفتن یک جمله احساسم را به بازی می گیرد !
گفت: انتخابت این است، می توانی به جملاتش گوش ندهی.
گفتم: با نگاهش مرا خرد می کند !
گفت: تو خرد شدن را انتخاب کرده ای، از این پس آئینه بودن را انتخاب کن.
گفتم: تنها مانده ام وعشقی به سراغم نیامده است.
گفت: تنهائی را انتخاب کرده ای. انتخابت را عوض کن، عشق همیشه منتظر است تا تو او را
انتخاب کنی.
گفتم: هیچ کاری را نتوانسته ام به پایان برسانم!
گفت: چون به پایان نرساندن انتخاب تو بوده ، از این به بعد انتخاب کن که برای به پایان رساندن از تمام وجودت مایه بگذاری.
گفتم: دوستش دارم اما توجهی به من نمی کند!
گفت: چون توجه را انتخاب کرده ای ، فقط دوست داشتن را انتخاب کن ، آنگاه او را خواهی داشت.
گفتم: می ترسم دست به اقدام بزنم !
گفت: ترس گزینه همه آدمهائی است که جرات دیدار با موفقیت را ندارند، گزینه ات را عوض کن.
گفتم: میخواهم همیشه مانند تو خوب فکر کنم !
گفت: به خودت بستگی دارد، من چنین می اندیشم.
چون اندیشیدن را انتخاب کرده ام، تو هم می توانی.
موفق باشی عزیزم
RE: نمیدونی چه تلخه وارث درد پدر بودن...
سلام به عزیزان این تالار...
فرشته مهربان عزیز دلم نمیومد بعد از پستتون که میتونه زیباترین نتیجه گیری برای این تاپیک باشه،مطلبی بنویسم...وقتی نقل قولتون رو خوندم همه وجودم رو احساسی گرفت که من بهش میگم وجد و شعف و اشک رو نمیدونم چه کسی خبر کرد...؟!
گفتنی های این تاپیک با پست آخر فرشته مهربان بزرگوار کامل شد و من صحبتی زیبا تر از صحبت آخر ایشون برای پایان حرفهام پیدا نکردم که همه زندگی من و شرایط کنونی ام تو همین چند خط میتونه خلاصه بشه،که شامل انتخاب های پدر،مادر،خانواده و در آخر و تا آخر انتخاب خودم بوده ،هست و خواهد بود...
فرشته مهربان نوشته است:
گفتم: دلم گرفته است !
گفت: چون دل گرفتگی را انتخاب کرده ای، انتخابت را عوض کن.
گفتم: با گفتن یک جمله احساسم را به بازی می گیرد !
گفت: انتخابت این است، می توانی به جملاتش گوش ندهی.
گفتم: با نگاهش مرا خرد می کند !
گفت: تو خرد شدن را انتخاب کرده ای، از این پس آئینه بودن را انتخاب کن.
گفتم: تنها مانده ام وعشقی به سراغم نیامده است.
گفت: تنهائی را انتخاب کرده ای. انتخابت را عوض کن، عشق همیشه منتظر است تا تو او را
انتخاب کنی.
گفتم: هیچ کاری را نتوانسته ام به پایان برسانم!
گفت: چون به پایان نرساندن انتخاب تو بوده ، از این به بعد انتخاب کن که برای به پایان رساندن از تمام وجودت مایه بگذاری.
گفتم: دوستش دارم اما توجهی به من نمی کند!
گفت: چون توجه را انتخاب کرده ای ، فقط دوست داشتن را انتخاب کن ، آنگاه او را خواهی داشت.
گفتم: می ترسم دست به اقدام بزنم !
گفت: ترس گزینه همه آدمهائی است که جرات دیدار با موفقیت را ندارند، گزینه ات را عوض کن.
گفتم: میخواهم همیشه مانند تو خوب فکر کنم !
گفت: به خودت بستگی دارد، من چنین می اندیشم.
چون اندیشیدن را انتخاب کرده ام، تو هم می توانی.
این تاپیک با لطف تک تک شما دوستان به زیبایی برای من به نتیجه رسید...:)
عاقبتی خوش و خیر دعای من برای تمام شما دوستان عزیزمه...پیروز باشید:72:
میدونید که خیلی دوستتون دارم:72:
Re: نمیدونی چه تلخه وارث درد پدر بودن...