RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
سلام
مرسی تسوکه خوب
همین کار را کردم اما ظاهرا روی مامانم بیشتر از این حرفاس و گفت تو که تا شب بیرون نیستی من ساعت 7 با پسر داییم میام اونجا صبحش میرم ام ار ای و بعدش دوباره بر می گردم خونتون و فعلا هستم.
اتفاقا به نظر من هر دو مشکل به هم و به من ربط دارن. می دونی تسوکه مشکل دوم رو هم اگه من روم زیاد بود و قدرت نه گفتم داشتم می تونستم بگم مامان جان هر وقت دوست داشتی تشریف بیار قدمت رو چشم اما چند روز نمون:302: حیف که سی سالم رو خودم کار کنم چنین حرفی و نمی تونم بزنم:302::302:
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
نه اشتباه نكنين. توي مشكل دوم اصلا مقصر نيستيد. من كه دارم از دور بر كار شما نظارت مي كنم اين را متوجه ميشم.:305:
شما تا حالا خيلي خوب پيش رفتين و تونستين حرف خودتون را بگين. :104: حالا قراره مادرتون از 7 بياد و نه از اول صبح.:227:
پس تا حالا يه مثبت ديگه هم گرفته ايد و جمعا 3 تا مثبت دارين.:104:
بيخود نااميد نشين. روي مشكل دوم كار نكنين تا من بگم.
فعلا توي مشكل اول خوب دارين پيش ميرين. عاليه. روز به روز دارين بهتر ميشين. قبلا اگه مادرتون مي خواست بياد، شما شنبه را هم كنسل ميكردين، اما حالا، شنبه را كنسل نكردين و اين عالي است.
دارين به هدفتون ميرسين. نگراني اي وجود ندارد و روند بهبود از نظر من خيلي خوبه. :104: (قرار نيست يه هفته اي همه چيز درست شه:305:)
مشكل دوم را شروع نكنين و فعلا تحمل كنين و فقط روي اولي كار مي كنيم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sisili
سلام
می تونستم بگم مامان جان هر وقت دوست داشتی تشریف بیار قدمت رو چشم اما چند روز نمون:302: حیف که سی سالم رو خودم کار کنم چنین حرفی و نمی تونم بزنم:302::302:
اصلا قرارنيست اين جوري بگي،:163: اون را هم به موقع حل مي كنيم.:303:
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
سلام
یک دنیا ممنون ازت جناب تسوکه:72:
فکر کنم تا 1-2 ساعت دیگه مامانم بیاد و گفته که تا 4 شنبه می مونه:302: منم گفتم بفرمایید:302:
حالا هر وقت فرصت کنم میام و از حال و روزم می گم. یه عالمه ممنون:72:
راستی دیروز خونه مادر شوهرم بودم مادر و پدر همسرم گیر سه پیچ داده بودن که الا و بلا بیا و مارو ببر منزل فلانی که از مکه اومده ( اون ور تهران) گفتم نمی تونم بیام در حال حاضر اعصاب رانندگی ندارم نه رو گفتم اما به خاطر پوشاندنش که یه وقت ناراحت نشن گفتم 5 شنبه که همسرم بعد از 1 هفته دوری از مسافرت برگشت صبح میایم دنبالتون بریم اونجا بعدشم خریدات و بکن و بر می گردیم :302::302: 5 شنبه راننده اونا هستیم باور کنید این در حالیه که مادر شوهرم هفته ای 2 بار می ره بازار تهران که یه عالمه با ما فاصله داره یعنی از دست و پا افتاده نیست نه گفتم اما بعدش گند زدم:302:
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
می بینم که کم کم دارین در مورد خانواده ی شوهرتون و دیگران هم بهتر عمل می کنین. :104: این خیلی خوبه .
همین که "نه" گفتن را یاد بگیرین، بعدا کلی همه جا استفاده می کنین و الان هم در مورد پدر و مادر شوهرتون استفاده کردین که عالی بود، فقط ای کاش دوباره خرابش نمی کردین، اما چون دفعه ی اول بود که با اونها نه میگین، خب طبیعیه که براتون سخت تره. اشکالی نداره، همین که در مورد اونها هم اول کنار نیومدین، خودش نیم نمره داره و شما الان 3.5 مثبت دارین. :311:
اگه یک کم مثبت به پیشرفتتون نگاه کنین، میبینین که حالا روزی حداقل یه مثبت دارین میگیرین و این واقعا عالیه.:104:
در مورد مادرتون هم خوب عمل کردین و فعلا دارین نه میگین و قرار شد که فعلا زیاد موندنش را تحمل کنین.
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
3,5 به به چه نمره خوبی:311:
امیدوارم بتونم زحمات شما رو لااقل به باد ندم. چند روز پیشا که خونه مامان شوهرم بودیم شوهرم گفت می خواد بره ماموریت چند روزه اونا هم همه ذوق زده شدن هر کدوم در خواست یه چیز می کردن و منم داشتم باهاشون می خندیدم که یهو شوهرم گفت بی خودی دلتون و صابون نزنین از سوغاتی خبری نیست اولا یه عالمه کار دارم دوما پول بدید براتون بخرم من پول سوغاتی ندارم. باور کنید خشکم زد من مگر بمیرم بتونم با کسی حتی خانواده خودم این طوری حرف بزنم.
خوش به حالش.
مرسی :72::43::46:
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
سیسیلی عزیز
شوخ طبعی رو چاشنی زندگیت کن ، خیلی از این مدل حرف زدنا (شوهرم گفت بی خودی دلتون و صابون نزنین از سوغاتی خبری نیست) رو می تونی به شوخی بگی ، طوری که به کسی هم بر نخوره.
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sisili
3,5 به به چه نمره خوبی:311: امیدوارم بتونم زحمات شما رو لااقل به باد ندم.
نگرن نباشید. من اگه می دونستم که شما قراره زحمات مرا هدر بدین و اونی که میخواهید نشید، عمرا یه هفته کمکتون می کردم. :311: من مطمئنم که درست میشه. :104:
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
برای تقویت قدرت نه گفتن مورد زیر می تونه کمک کنه ،
گاهی شخصی از شما درخواست رابـطه دوستـی مـی کند و مـی خــواهد که بهترین دوست او باشید ولی شما بدلایل مختلف مایل به این کار نیستید.
ـ برای رهای از دست او بگویید:
وقت ندارم. به او بفهمانید که دوست صمیمی بودن نیازمند داشتن وقت زیاد و از خود گذشتگی است و شما بدلیل ذیق وقت نمی توانید از عهده اش برآیید.
مسئولیتش را نمی توانم بپذیرم. وارد شدن شخصی بعنوان یک ;دوست صمیمی; به زندگی باری به مسئولیتهای فراوان شما اضافه می کند و شما آنقدر گرفتار هستید که نمی توانید آنرا قبول کنید.
تو لایق بهترین ها هستی. به او بگویید که هر شــخصی لایق داشتن بهترین چیزها در زندگیش است و شما خود در حد و اندازه ای نمی بـیـنـید کـه بتوانـید برای او بهترین باشد.
من شخصی منزوی هستم. انزوا و ترس شـدیـد از حـضور در اجتماع باعث شده که شما نتوانید با دیگران ارتباط برقرار کنید تا آنجا که حتـی حـاضر بـه شرکت در مراسمات مختلف نیستید و از آن و حشت دارید. شما باید از این مـورد بـه عنـوان آخـرین راه حـل استفاده کنید و قبل از آن مطمئن شوید که او اطلاعی از قـابلیت های اجتماعی شما ندارد.
سخاوتمند باشید. نپذیرفتن دوستی دلیل بر تغییرات کلی رفتار شما با او نمی باشد. با او به مهربانی و گشاده رویی رفتار کنید.
شـخص دیـگری را به او مـعرفی کنید. او مـمکن اسـت به این عـلت شـما را بـرای دوستی انتخاب نموده باشد که تصور می کرده شما بهترین و آخرین گزینه می باشید. افراد دیگری را برای دوستی به او پیشنهاد دهید.
دم دستش باشید. هر گاه متوجه شدید که به کمک و یاری شما نیاز دارد دریغ نکرده و داوطلبانه به سراغش رفته و مشکلاتش را حل نمایید
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
سلام
مرسی baby عزیز
می دونید من تازگیا متوجه چی شدم؟ اینکه گاهی نه رو می تونم بگم اما از ترس اینکه نکنه طرف ناراحت بشه و ازم برنجه بهش باج می دم طوری که اگه خواسته اولی فرد و انجام میدادم کمتر اذیت می شدم. باج دادنهای من خیلی زیاده.:163:
البته نمی گم قدرت نه گفتنم خیلی بالاس اما خب اگرم جایی جسارت به خرج بدم و بگم نه بعدش خیلی باج می دم.:303:
داستان روز:
مامانم رفته دکتر, دکتر بهش امپول داده تا 5 شنبه. چون وسواس داره نمی خواد از خونه بیادبیرون بره دکتر گفت ایرادی نداره من بمونم تا 5 شنبه تو امپولام و بزنی؟ من خلم گفتم نه بمون. بعدش کم بود از عصبانیت بترکم:320:
این یه امتیاز منفی:302:
اما امروز سر کلاس طبق روال گذشته یکی از بچه ها که هیچ وقت نیست و همش از دیگران جزوه می گیره گفت جزوت و می دی منم قبلیها رو هنوز پاکنویس نکرده بودم گفتم ببخشید نمی تونم بدم چون خودم هنوز ننوشتم . این در حالی بود که قبلا نوشته های قبل و پاره می کردم میدادم بهشون تا هم کار خودم راه بیفته هم کار اونا. اما این بار معذرت خواهی کردم و ندادم:227:
اینم یه امتیاز مثبت:310:
دوباره همون 3,5 شد
مرسی ازتون:43::72:
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
سیسیلی عزیز
شما باید بتونی عواقب تصمیماتت رو بسنجی و بعد جواب بدی ، برا اینکار نیاز هست یه مقدار برای دادن پاسخ عجله نکنی و کمی فکر کنی ، حتی می تونی در پاسخ برخی از درخواستها بگی "باشه خبرت می کنم".
در مورد داستان روز:
به مامانت بگو بزار یه کم فکر کنم مثلا یه دقیقه ، بعد که دیدی گرفتاری ، یا برنامه خاصی داری اونوقت می تونی نه باج بدی و نه اینکه "نه " بگی.(البته ممکنه برا "نه" گفتن و اینکه نخوای دلخوری هم پیش بیاد کجبور به باج دادن باشی ، با تامل اولیه می تونی اینا رو کم وکمتر کنی)
مثلا بگو فردا که نیستم - پس فردا که کلاسم و.. ، حالا بذار اولین آمپول رو بزنم .
می خوای برا دو روز دیگه به دوستم بگم بیاد خونه تون بعدی رو بزنه و ....