ميشه بگي شوهرت بيشتر سر چه موضوعاتي ناراحت ميشه وقهر ميكنه؟
نمایش نسخه قابل چاپ
ميشه بگي شوهرت بيشتر سر چه موضوعاتي ناراحت ميشه وقهر ميكنه؟
واسه اینکه رفتم یه کم اون طرفتر واستادم .واسه اینکه گفتم چرا مامان تو همیشه از تو طرفداری میکنه حتی وقتی هرکسی میفهمه به من زور گفتی.
وقتی بگم بریم خونه یکی از فامیلای من(مامانم و داداشام) با اینکه واقعا باهاش مهربونن و از هیچی کوتاهی نمیکنن .
وقتی بگم چرا بهم دروغ گفتی
وقتی ازش انتقاد کنم حتی با جملات خیییییییییییلی خوب و تازه اول انتقادمم ازش تعریف کنم
وقتی خواهرش رو اعصاب من راه میره و من بغضمو فرو میدم زودتر شروع میکنه که من چیزی نگم
وقتی واقعا خستم ولی میخواد برای بار دوم در هفته بریم خونه باباش
وقتی مامانش میوه یا هرچیز دیگه ای میاره تعداد تشکرهای منو میشمره و بسته به تعداد و تن و بلندی و کوتاهی صدای من گیر میده!!!!!!!!!!!1
مينا جان من فكر ميكنم همسرت روي رفتارهات حساس شده به ويژه رفتارهاي تو با خانوادش شايد احساس ميكنه تو به اندازه كافي به اونها احترام نميگذاري يا تو اين قضيه كوتاهي كردي البته اين برداشت منه با توجه به مطالبي كه خودت عنوان كردي . خوب جوري رفتار كن كه اون دوست داره .عزيزم تو زندگي كردن سياست ميخاد. به نظر من بدون هيچ انتظاري بهشون محبت كن واحترام بگذار اگه حرفي يا كاري انجام ميدن كه تورو ناراحت ميكنن بالافاصله به شوهرت منتقل نكن واونو به خاطر رفتار اونا سرزنش نكن يك كم صبور باش بازم ميگم بايد به شوهرت نزديك بشي .بايد خلوتتو باهاش غني تر كني .زن به مرد انرژي ميده تازگي وطراوت ميده تا چه حد شوهرت اين حسواز تو ميگيره ؟ مينا جان به نظر من زياد با سياست رفتار نميكني .مشكل رابط جنسيت را بايد حل كني ايا شوهرت از رابطه راضيه آيا انتظارات شوهرتو براورده ميكني يا يك رابطه خشك وبيروح داري؟ اگه ميخاي شوهرت جذب تو بشه واينقدر بهانه گيري نكنه سعي كن براش جذاب بشي الان يك شخصيت وابسته داري مدام از شوهرت انتظار محبت وتوجه يك كم فكر كن خودت تا چه حد تونستي نيازهاي شوهرتو براورده كني
من خودم تجربه كردم با3چيزه كه مردا را ميشه رام كرد 1-محبت 2 -سكس 3-توجه واحترام به خانوادهاش
اين سه مورد را رعايت كن مطمئن باش زندگيت تغيير ميكنه
مرسی ناهیدجون. اما
1.وقتی خیلی از دست کسی ناراحتی چطوری محبت کنی. تازه جواب خوبیامو همین چند روز پیش چطوری داد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
2. آخه خودشم دیگه خیلی وابسته به اینکارا نیست و حوصله نداره .من بهش قول دادم تو این موارد تو ذقش نزنم و بهش اهمیت بدم و درکش کنم اما خودش ....
3.خانوادشم واقعا با من بدن .باورکن، خواهش میکنم دوست جون خوبم
ببين عزيزم اين قدر منفي به زندگي نگاه نكن من نميگم تو مقصري وشوهرت تقصيري نداره .اگه واقعا ميخاي باهاش زندگي كني بايد تغيير اساسي ايجاد كني درون خودت نه اون مطمئن باش با تغيير تو اونم تغيير ميكنه .تو رفتارهات يك كم مشكل داره .اول اينكه وابستگي داري دوم عكس العملهات مناسب نيست ورفتار پخته اي نداري .اين برداشت شخصي منه باتوجه به مطالبي كه نوشتي .يك كم رو اعتماد به نفست كار كن ميتوني پيش يك مشاور خوب بري تا بت كمك كنه .به نظر من يك مدت يك طرفه بدون هيچ انتظاري از همسرت بهش محبت كن به خانوادش خيلي احترام بگذار يك مدت انتقاد كردن ازش را بگذار كنار هيچ و قت از خانودش گله نكن از جذابيت هاي زنانت استفاده كن .از طرفي خودتو آدم قوي هدفدار با اعتماد به نفس نشون بده وسعي كن اين طور باشي .مثلا وقتي از سر كار بر ميگردي به كاراي شخصيت كاراي خونه برس از كارهايي كه انجام ميدي لذت ببر از غذا درست كردن ،انجام دادن كارهاي شخصي ،...وقتي اون مياد به استقبالش برو با ظاهر آراسته .مردها وقتي از سر كار برميگردن خستن ودوست دارن تنها باشن واستراحت كنن .يك مدت اونو تنها بگذار به كارهات برس ازش پذيرايي كن
هر وقت صدات كرد پيشش برو وبراش طنازي كنخودتو براش لوس كن هر چه قدر هم كه اين مسايل براش مهم نباشه به هرحال مرده ومردها در برابر اين مسايل خيلي ضعيفن اگر هم ديدي حوصله نداره بشين كنارش باهاش تلويزيون نگاه كن يا كتاب بخون
گذشته را فراموش كن از امروز تصميم بگير يك ميناي ديگه بشي مينايي كه غر نميزنه .پشت سر خانواده همسرش به همسرش بدگويي نميكنه .به خانواده همسرش احترام ميگذاره .به جاي انتقاد از شوهرش پشت سرهم از اون تعريف ميكنه .حتي اگه غير واقعي باشه سعي كن توموقعيتهاي مختلف از شوهرت تعريف وتحسين كني باور كن خيلي موثره بازم بت ميگم خودت بايد زندگيتو تغيير بدي .موفق باشي
مینا جان شما باید مدیریت رابطه تون رو توی دستتون بگیرید؛ یعنی یه مدت باید جوری برخورد کنید که حساسیت های همسرتون رو کاهش بدید. من مطمئنم به همون اندازه ای که شما از این وضعیت خسته شدید، همسرتون هم خسته ست! اما شاید یه کم بیشتر خودش رو کنترل می کنه یا سعی می کنه با سرد برخورد کردن باعث بشه که تنشها کمتر بشه! راستش من بعضی موقع ها که از دست همسرم ناراحتم و دوست دارم که کنارم باشه تنهام میذاشت؛ می دونی چرا؟ چون فکر می کرد و بعدا برام توضیح داد به 2 تا دلیل؛ یکی اینکه چون مردا دوست دارن موقع ناراحتی تنها باشن فکر می کرد من هم دوست دارم تنها باشم و در واقع اون جوری که خودش دوست داشت بهم محبت میکرد؛ دومم بخاطر اینکه بهم میگفت؛ دارم به حرفهایی که قبل از ناراحتی بهم زدی فکر می کنم؛ ببینم کدومهاشون تا چه حدی درسته؟!
پس؛ فکر نکن که همسرت به خیالش نمی یاد و این تنها شما هستید که ناراحتید!
بعد هم در مورد نحوه رابطه و مسائل جنسی اصلا نیازی نیست که شما با همسرتون در این مورد صحبتهای طولانی داشته باشید؛ همسرتون باید در رفتارهاتون متوجه شور و اشتیاق شما بشه؛ در عملتون باید شوقتون رو نشون بدید و منتظر همسرتون باشید!
عزیز دلم من فکر میکنم بهتره عرق بیدمشک و بهارنارنج رو بگیری و هر شب قبل از به خونه اومدن همسرت یا اصلا به همسرت هم توضیح بدی که برای آرامش اعصاب خوبه و بعد از شام؛ شربتش کنی تا هردوتون بخورید!
یادت باشه در این بازه ی زمانی شما باید اون قدر سعی کنید که از هر گونه بحث و تنش توی خونه جلوگیری کنید؛ به برخوردهای درست خودت فکر کن که تا چه اندازه درسته و با عشق و لذت انجامشون بده؛ باید به همسرت هم فرصت بدی که تغییرات شما رو متوجه بشه!
خواهش می کنم؛ نگو؛ یه روز؛ نه سه روز؛ نگو یه هفته؛ مرد شما چون توی مدت زندگیتون رفتارهای دیگه ای از شما دیده؛ نیازه که باور کنه که شما از ته دل دارید این کارها رو انجام میدید! می دونم و بهت حق میدم که سخت باشه، می دونم! اما شما می تونید، باید از یه جایی شروع کنید به تغییر!
لطفا یه دفعه هم همه ی انرژِیت رو برای این کارها نذار؛ آروم آروم اما پیوسته! می خوام بگم، همین امروز نیازی نیست که بهترین کلمات رو بگی؛ بغلش کنی، باهاش رابطه داشته باشی و هزاران هزار کار دیگه اما فردا باز مثل یه زن کسل و بی حال و حوصله باشی! کافیه کوچولو کوچولو شروع کنی، در ضمن حتما با یه مشاوره هم در مورد وابستگیت صحبت کن و نتیجه اش رو برامون بنویس!
خواهش می کنم؛ کوچکترین محبت و رفتار همسرت رو به روش بیار و براش بازخورد بده؛ و از رفتارهای اشتباهش بگذر؛ اما اگه ناراحتت کرد؛ یه جا بنویس که بعدا سر یه فرصت مناسب براش به بهترین شکل بیان کنی!:46:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
سلام، يه هفته :300: واسه ماه محرم رفته بودم شهرستان. توي اين مدت به اين فكر مي كردم كه چه كساني اومده اند و چه مشكلاتي بيان شده و من توي اين تالار نيومدم. :43: حالا اومده ام با علامت مخصوص حاكم بزرگ، ميتي كمان، احترام بگذارين. :311:نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
از روي درماندگي براي ديگران دعاي بد نكنيد. :305: اون دختر بيچاره هم يكيه مثل شما و هزار تا آرزو داره. :302: چرا بايد جور رفتاراي برادرش را بكشه. :302: براي اون دعاي خير كن تا خدا هم بيشتر بهت برسه. :323:نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
بي محلي كردن به شوهرت هيچ سودي ندارد. چرا؟ چون شما دليل اين رفتارش را پيدا نكرده ايد؟
اما با يك هفته تاخير، دوباره ميريم سر مراحل رفتار درماني خودمون. :311:
خب حالا بگين كه رفتار و حرف شوهرتون در مقابل راه حل پيشنهادي من در پست شماره ي 17 از اين تاپيك چه بود؟ دقيقا بگو كه چي گفتين و شوهرت چي جواب داد؟
اينا را كه بگي، ميريم سر گام بعدي. :303:
سلاااااااااااااام خوبین؟ چقد خوب که برگشتید:300:
حرفای شما رو کامل بهش گفتم اما گفت در مورد مسئله اول که تو به من قول دادی و با بقیه مشکلاتمون قاطی نکن ،البته خودشم دیگه خیلی نرمال و عادی شده و مثل قبل ناراحت نیست ومیگه اصلا دیگه خیلی برام مهم نیست و من ازت شاکی نیستم.همین که سعی کردی عوض بشی در این مورد خوبه. در رابطه با موضوع سومم در شرایط عادی خیلی بهتر شده و واسم کتاب گرفته بخونم و یه کوچولو شبا باهام از اینور اون ور حرف میزنه و دیگه سایلنت نیست:311:نقل قول:
نوشته اصلی توسط tesoke
اما درباره مورد دوم که بیشتر از همه منو زجر میده، کاملا مخالفه و میگه من خیییییییلی با تو خوبم
ولی به نظر شما رفتارش با من خوبه؟؟؟؟؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
دقیقا این اتفاق دو روز بعد از همین صحبتامون بود. اصلا نمیدونم چی میشه پیش اونا میخواد بگه من خیلی مردم و قویم. زنم مطیعمه.
البته رفتار پدر و مادرش هم رو این اخلاقش بی تاثیر نبوده.یه جورایی غیرمستقیم بهش میگن که تو مثلا مردی!!!!!!! باید زنت مطیعت باشه البته اینم در حالیه که پدر و مادر ایشون خیلی ادعا میکنند که فرهنگ غنی ای دارند و مبادی آدابند.:311::311: و جلو من هیچی نمیگن.نهایتا با نچ کردنشون پسرشونو هل میدند.(زرنگ بازی که من ازش متنفرم)
مثلا همین دیشب من رفتم در مغازه پدر ایشون و یه ساعتی با هم گپ زدیم بدون اینکه شوهرم بدونه(واسه خودشیرینی:163:) باباش گفت فردا شب تمام عموها میخوان برن یه رستوران و با هم باشن(7تا عمو داره شوهرم) منم گفتم یه هفته است قراره شب یلدا بریم خونه مامانم البته بازم من به احسان میگم. باباشم گفت چقد خوب اتفاقا داداشاتونم هستن و خوش میگذره عالیه!!!!!!!!.حتی من گفتم شماهم بیاین خوشحال میشیم و.....
همینکه به خونه رسیدم ،دو دقه بعدش شوهرم اومد که دیدم باباش بهش زنگ زد و گفت فرداشب حتما بیاین اینجا و عموها خیلی ناراحت میشن.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!که شوهر نامرد منم ورقش برگشت و زد زیر تموم قولاش و گفت حرف نباشه کور خوندی من اونجا نمیام و باید با من بیای.اصلا به درک نخواستی تنها میرم.حتی کادوییم که واسش خریده بودمو باز نکردو پرتاب کرد روکمد:302::302:
من دوست ندارم اونجا برم.اولا باز رفتارای احمقانه شوهرم و مادرش(به خصوص از اون نچ کردناش یادم نرفته) زجرم میده. ثانیا انقد عموها و زن عموهاش پرفیس و افادنو و حسود که خدا میدونه و من اونجا تنهام. ثالثا دوست دارم پیش خونواده خودم باشم تازه اونا خییییییلی به شوهر من احترام میذارن و اهل بگو بخندن
تورو خدا بگین چی کارکنم اصلا دوست ندارم برم و دوباره پیش جمع تحقیر بشم این دفه دگه طاقتشو ندارم ولی اگه هم نرم دعوا میشه تازه اونم دیگه نمیاد خونه مامانم اینا و تازه میفهمن دعوامون شده. چقد زجرآوره که خانواده های عموش که سالی یه بار تاحالا همو به زور میدیدن و توخیابون خودشونو به نفهمیدن میزدن که همو سلام نکنن حالا از مامان بابای من مهمترشدن:302::302::302::302:زجرآوره واسم خیلی زیاد
خوب اگه شوهرت دوست داره بهش احساس قدرت بدي چرا اين كارو نميكني .چرا طوري رفتار نميكني كه اون حسي كه ازش لذت ميبره را تجربه كنه .اگه مدت كاري كني كه اون احساس كنه همسرش به حرفش وتصميمش اهميت ميده مطمئنن اونم در صدد جبران بر مياد .وقتي ببينه تو به خاطر اون گذشت ميكني بعد از يك مدت اون به خاطر تو كوتاه مياد من تو زندگي اينو تجربه كردم وميدونم خيلي جواب ميده
در ثاني اينكه تو مسايل و مشكلات زندگيتوپيش خانواده شوهرت مطرح ميكني وپشت سرش پيش اونا گله ميكني خيلي اشتباهه اين كارت باعث ميشه خاونادش بيشتر پشت پسرشونو بگيرن واز شوهرت حمايت كنن شوهرت بيشتر به سمت اونا ميره