سلام
معلوم شد مشکل دوسستون چی بود؟
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
معلوم شد مشکل دوسستون چی بود؟
سلام سیاوش عزیز
حقیقتش اون بنده خدا همچنان گرفتاره و منم ارتباطم باهاش خیلی کم شده در حد تلفنی و اون هم کوتاه. به دو دلیل؛
هم اینکه خودم بشدت گرفتار شدم و مشغول کلنجار رفتن با مشکل خودم هستم.
بعدش هم کاری از دست من بر نمی اومد که براش بکنم. اون بیچاره از کارش استعفا داد و تو زندگیش همچنان درگیره.
فعلا فقط از دستم برای اون و برای خودم و برای همه دوستان تو همدردی دعا کردن بر میاد و بس. :323:
ما هم دعا می کنیم
امیدوارم حالشون خوب بشه
این موضوع فکر منو مشغول کرد
تو خیابون که شما نا محسوس مراقبش بودین چه اذیت هایی می کردند؟ توضیح ندادین؟
منم دیدم آدمایی رو تو دورو برم که همیشه فکر می کردن توطئه ای در پیشه
حتی یکیو شنیده بودم که 3 بار ازدواج کرده بود و طلاق داده بود زنشو و همیشه احساس می کرد همکاراش دارن واسش توطئه می کنن
البته قضاوت نمی کنما شاید هم راست گفته باشه بیچاره!
ولی چرا باید یه گروه آدم یک نفرو اینقدر اذیت کنن؟
دلیلش چی میتونه باشه؟
ولی دوست من دروغ نمی گفت؛ مطمئنم.
من خودم هم در محیط کارم گرفتار شدم و اصلا همین منجر شد درد دلمون باز بشه و من دیدم که شرایط اون خیلی بغرنج تر از منه. خیلی خواستم کمکش کنم ولی خوب محل کارش که نمی تونستم برم و ارتباط ما دوستانه بود و نه خانوادگی یعنی با شوهرمون ارتباط نداشتیم.
اما من هم حرفاشو باور کردم و هم درکش کردم، شاید چون به یک نحوی در شرایط مشابهش قرار گرفته بودم.
اما کاری از دستم بر نیومد جز اینکه چند صباحی به لحاظ روحی همراهیش کنم.
ببین آقا سیاوش تو این تالار یکی دو مورد دیگه هم داشتیم که شرایطشون مثل فرزانه بود و من بعید می دونم همشون دروغ بگن و به قول یکی از دوستان دچار توهم شده باشند.
سلام
منم اینجوریم اامروز هم یه اتفاقی افتاد که واقعا ناراحت شدم
اگه یادتون باشه من می گفتم که دوستام همیشه همه چیزو ازم پنهون می کردنو ....... الانشم وقتی یه کاری واسم پیش میاد اینقدر اذیت می کننو اینقدر آدمو می دونند که نگو..... البته اینا مال الان نیست مال چند وقت پیشه
الان هم همینجور خبیسن
حالا من موندمو پشیمونی واسه اینکه چرا اعتماد کردمو عمرم به هدر رفت
ولی یه چیزی مدام فکرمو مشغول کرده اونم اینه که نکنه نوشتههامو خوندن؟
آخه می دونین یه استاد داریم که دوست منه اون تو نفوذ و ...... ماهره حتی یه بار نشونم داد که از تو خونشون به سیستمم نفوذ کرده حالا می ترسم آبروم بره مردم بهم بخندن اینجایی که خلوت گاه آدمهاست
من هیچ ترسی ندارم از اینکه مطالبمو مردم بخونن ولی از اینکه بخندن ......
اگه یادتون هم باشه من همون اول هم ترس داشتم و تو اول مطالبم گفته بودم که آیا من دچار توهم شدم یا اینا واقعیته؟
اخه می دونین چند وقت پیش یه ایمیل بهم زد توش یه جمله گذاشته بود که یکی از جملات این سایت بود من شک ورم داشت!
حالا اگه ثابت بشه بهم کاری می کنم که ..........
نمی دونم چی بگم!
من از اینجور اذیت ها زیاد شدم
درسته قبول دارم و الان هم پی به خیلی از اشتباهام می برم و سعی دارم بهترین آدم باشم
ولی نا مردیارو نمی تونم فراموش کنم!
انگار که یک شبکه منظم منو محاصره کردن!
ولی من چرا باید همیشه با فکرام به این مسئله دامن بزنم؟
چرا نباید احساس شادی و لذت بکنم تو زندگی؟
چرا نباید روحیمو تغییر ندم؟
من محکم تر از گذشتم ولی دوست دارم انتقام بگیرم
البته جملات این سایت انحصاری نیستند. دقیقا نمی دونم منظورتون کدوم جمله است ولی ممکنه از جملات قصار بزرگان باشه که عمومیه.
در ضمن خودتان مسائل امنیتی رو رعایت کنین و هر وقت از پای سیستم پا می شین، حتما sign out کنید و پنجره این سایت رو ببندید و در موردش تو دنیای واقعی با کسی صحبت نکنین که اصلا با این سایت آشنایی دارین.
اگر با رعایت اینها باز هم شک کردید که آیدیتون افشا شده، از طریق ایمیل با مدیر همدردی در میون بگذارید ایشون در این زمینه خیلی همکاری می کنند.
ممنون
من قبلا ساین اوت نمی کردمو فقط می بستم پنجررو
ولی به هیچ کس جز خدا نگفتم که با این سایت آشنام
جمله اون استادم جمله قصار بزرگان بود واسه همین دودلم
ولی اینم بگم ریشه شک در من زیاده
ولی اذیت هم شدم