تو این پست میخوام یکم از مشکلاتم با همسرم و اینکه شوهرم بعضی وقتا چیو دیگه به عنوان ایرادای من میگف بگم . شاید اینجوری دوستان بهتر راهنمایی کنن که چطور رفتار کنم . که فعلا تا تو ایبن فرصتی که از هم دوریم رو خودم و ایرادای احتمالیم تو این رابطه کار کنم. البته گاهی حرفاش ضد و نقیض بود ینی طالب یه رفتاری از من بودم اما در عمل اگه من اون رفتارو میکردم شاید نمیخواست..
یبار قبلا ها بین منو شوهرم بحث شد تلفنی شدید منم چون فکر میکردم بخاطر دخترخالشه و شک داشتم چیزی بین اونا بوده و رفتارای بدی هم از دختر خالش دیده بودم تو حرفام فحشی به دختر خالش دادم (ینی توی تماس با شوهرم نه جلو دختر خالش) که شوهرم خیلیی عصبانی شد و به متو مادرم همه فحش داد و بعد منو بلاک کرد منم بشدت عصبانی تر شدم و حس میکردم واقعا چیزی بیینشونه که انقد واکنش نشون داده متاسفانه اشتباه کردم از شدت عصبانیت وقتی دیدم بلاکم و جواب زنگامم نمیده پاشذم رفتم خونشون همون لحظه اما جلو مادرش حفظ ظاهر کردم که نفهمه دعوا کردیم چند دقیقه از اومدنم نگذشت که شوهرم که ظاهرا خودشو به خواب زده بود وقتی دید من با مادرش عادی دارم حرف میزنم یدفعه پا شد با عصبانیت فحش داد که فقط ظاهر سازی و فحش های بدی داد در حالی که من قصد داشتم مادرش نفهمه تا فقط با خودش درباره مساله حرف بزنم... در حین دعوا جملاتی گف که به چشمم اومد.. گف من از یه زن محکم خوشم می اومد که اگه بینمون دعوا هم میشه انقد قوی باشه و شخصیت محکمی داشته باشه که تحمل کنه و سمتم نیاد و صبر کنه چهار روزم شد بگذره تا عصبانیتم بخوابه خودم بعد چهار روز برم سمتش.. که همون لحظه بهش گفتم چرا دروغ میگی مگه قبلا نشده بود بینمون دعوا شد هشت رووز تو شهر غریب بودم سمتت نیومدم اما تو به روی خودت نیاوردی (علت دعوامون هم چیز خیلی عمیقی نبود فقط میگف گیر میدی بخاطر همین طلاق)
مادرش گف بیشتر صبر میکرذی یه ماه اصلا..گفتم اینجوری که نمیشه پس هر بحثی بین ما میشه من یه ماه یه ماه صبر کنم که کی پسرتون تصمیم بگیره خودش بیاد برا آشتی؟
یا یجای دیگه تو همون روز رو به مادرش گف این مثه دختر رفتگر میمونه من دختر رفتگر نمیخوام کسی که تا یچیز میشه میوفته تو خیابون میاد اینجا که خیلی دلم شکست و تا بعدها هم زخم این حرفش از دلم نرفت .. البته امیدوارم توهین به شغل شریف این قشر زخمت کش نباشه اما دل شکستگیم از معنا ومنظور تحقیر آمیز شوهرم به من بود اونم فقط بخاطر اینکه من بعد دعوا خواستم سریع باهاش حرف بزنم تا تکلیف مشکلمون مشخص شه باید این حرفو بهم بزنه؟
یا یادمه یبار دیگه بینمون اوایل بعد عقد بحث شده بود قهر کرد جوری هم حرف زد که واقعا غرورم اجازه نمیداد من تماس بگیرم یا پیام بدم بعد سه روز با حالت طلبکار فحاشی پیام داد که آره ینی تو انقد مغروری که سه روز خبر نگیری معلوم نیس با دوستای کثافطت و..... تو اون شهر( شهر دانشگاهم بودم که هزار کیلومتر فاصله هست) دارید چیکار میکنید هر چه سریغتر میای تا تکلیف این زندگی لجنو مشخص کنیم بریم دادگاه پس اون موقع ها که قبل ازدواج سریع بعد قهر دنبالم بودی همش ادای خوبا رو در می آوردی و کلی تهمت دیگه ...
اگه به این سه مورد که نمونه آوردم توجه کنید من آخر نمیفهمیدم یکی مثه شوهرم بعد دعواها دوس داشت زنش مغرور باشه سمتش نره تا کی آقا خودش تصمیم بگیره بره سمتش؟ یا دوست داشت من پیش قدم شم که منو به ادای خوب بودن ومغرور بودن متهم نکنه ..؟
تکلیفش با خوودش مشخص نبود . . انگار من هر جور رفتار میکردم اون یجور دیگه میخواس..
ضمن اینکه تو عقیده من اصلا قهر طولانی معنی نداره .. من همش بهش میگفتم با سکوت چی حل میشه بیا با هم درباره مشکلمون حرف بزنیم حلش کنیم..
یا بعضی وقتا اگه بحثمون میشد میگف ما حرف هم رو نمی فهمیم فازامون با هم فرق داره .. میگفتم از چه نظر خوب حداقل توضیح بده تا بفهممت حوصله حرف زدن اصلا نداشت..
برای من واقعا اینکه بعضی وقتا موقع ناراحتی چه عکس العملی نسبت بهش داشته باشم سوال بود .. هر کاری میکردم انگار نتیجه بد میداد ..
یه مثال دیگه مثلا یبار خانوادگی چند ماشینه با خانودش و فامیلاش داشتیم میرفتیم عروسی یه شهر ددیگه تو راه یجا نگه داشتیم برا شام باز دختر خالش یه رفتاری کرد که باعث حساسیت من شد اما به روی خودم نیاوردم بدتر ازون عکس العمل شوهرم به دخترخالش بود و توجهش به جلب توجه اون .. خیلی حرص خوردم اما سکوت کردم چون میدونستم کوچیکترین حرفیی بزنم شوهرم پرخاش میکنه و سفر خراب میشه باعث ابروریزی جلو فامیل میشه اما حقیقتا بعد اون لحظه دل چرکین شدم از شوهرم و در طول مسیر دیگه شاد نبودم بی تفاوت رفتار کردم و سکوت فک کنم سکوتم جز رفتار پرخاشگر منفعلانه میشد . تا فردا تو مسیر باز رفتارم همین بود تا صدای شوهرم در اومد و هیی اصراااار کرد که تو یچیزیت هس منم هی انکار چون میدونستم حتی اگه ناراحتیمو با رفتار اروم منطقی هم بیان کنم دعوا میشه اما اخر تهدیدم کرد اگه نگی همین جا دور میزنم برمی گردیم خونه همه فامیلم میفهمن ذیگه مجبور شدم با لحن خیلیییی مناسب بگم از چی ناراحت شدم که همونجور که حدس میزدم خیلی عصبانی شد و گقف تو مریض روانی هستی اون عین خواهرمه و دور زد!!! گف برمی گردیم بریم خونه تکلیف این زنذگی مزخرف مشخص کنم که تقریبا نیم ساعت راه برگشتو داشت میرف دیگه انقد با نرمش باهاش حرف زدم که خب من برداشتم این بوده و حالا بگذریمو کشش نده و تا راضی شد بیخیال شه..
یکی از زشتترین اخلاقاش کلا این بود وقتی سوار ماشینیم چه تو شهر چه مسافرت هر جا اگه کوچیگترین حرفی میزدم که به مزاجش خوش نمیومد سریع فرمون میچرخوند دور میزد میگف بریم خونه میبزمت خونتون خیلییی با اینکار غرور منو خورد میکرد بارها بارها بارهااااا این کار میکرد خیلی هاشو عملی میکرد خیلی هاشم بعد یه مدت رفتن مسیر برگشت با حرف زدن من کوتاه میومد..اما این آخریا دیگه انقد ازین کارش حالت تهوع میگرفتم که منم چندین بار به حالت تهدید آمیز بهش گفتم اگه رفتی یا اگه اینکارو کردی دیگه دور منم خط بکش یا از همون راه کلا دیگه برو..
بشدت هم دمدمی مزاج بود..
از یه طرف میگف زن مغزور دوس داره از یه طرف دائما تخصصش خورد کردن غرور آدم بود..