نصاب حسن در حد کمال است
زکاتم ده که مسکين و فقيرم
نمایش نسخه قابل چاپ
نصاب حسن در حد کمال است
زکاتم ده که مسکين و فقيرم
مرا گویند فلانی، ناله کم کن
تو آیی در خیالم ، چون ننالم
ماشبی دست براریم و دعایی بکنیم
غم هجران ترا چاره زجائی بکنیم
مهر تو ز سينه رفتي نيست
با درد تو ديده خفتي نيست
حالي كه مرا بود ز عشقت
دانستني است و گفتي نيست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست
تا آب شدم سراب ديدم خود را
دريا گشتم حباب ديدم خود را
آگاه شدم غفلت خود را ديدم
بيدار شدم بخواب ديدم خود را
اهل کام و ناز را، در کوی رندان راه نیست
رهروی باید جهانسوزی نه خامی بی غمی
یاد آرید مهــــــان زین مرغ زار
یک صبوحی در میــــــان مرغزار
روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران
تا از دلم بشویی غمهای روزگاران
نازنین تر ز قدت در چمن ناز نرست
خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود