سلام خیلی سر شلوغ است شاید از تالار نمی روم معلوم نیست تصمیم نگرفتم
مدیران تالار مدیر جدیدصندلی داغ انتخاب کنید
مدیران تالار من اذیت می کند :311::311:
:72::72::72:
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام خیلی سر شلوغ است شاید از تالار نمی روم معلوم نیست تصمیم نگرفتم
مدیران تالار مدیر جدیدصندلی داغ انتخاب کنید
مدیران تالار من اذیت می کند :311::311:
:72::72::72:
خدایا توبه :316: :316:نقل قول:
نوشته اصلی توسط محمدابراهیمی
خب اگه اذیت میکنن چرا انقد خوشحالید و میخندید؟وااا
سلام.
دوستای عزیز میخواستم یه خبری بدم.
اون خارپشت متعجب یادتونه که اومد گفت خارپشته و یه مشکلی برای ایمیلشو رمز ورودش پیش اومده.واقعا خارپشت بود.
خوب ما شک کردیم که یه نفر دیگه باشه.اما خود خارپشته و الان میخوام بدونم باید چیکار کنه؟؟
این اسم جدیدش که خط خورد الان باید چیکار کنه؟؟میشه یه رمزعبور جدید گذاشت تا با همون اسم خارپشت برگرده؟؟
موفق باشید
سلام بهارجان
مدیر راهنمایی شون فکر کنم کرده بود.
بنظرم شما پیغام خصوصی به مدیر بدید، ایشون رمز جدید رو برای ایمیلی که تو تالار معرفی کردن بفرستن.
البته اگه در اینجور مواقع پروسه مشخصی وجود نداشته باشه که طی اون رمز جدید خودبخود به ایمیلشون ارسال بشه.
سلام اعضای خوب تالار
عاشق اعضای خوب تالار هستم
اعضا ی خوب تالار خیلی دوستتت دارم
اعضای خوب تالار بهترین هستی
:72::72::72::72::72::72:
بهار جان از کجا میدونی اون خارپشت متعجبه خارپشت خودمون بوده؟
به یه کاراگاه کارکشته به اسم مارپل سفارش دادیم ته و توه جریان رو دربیاره..چندتا هم فال قهوه گرفتیم مشخصات تیغای خودشو داد:)
به خواب یکی از بچه های تالار هم اومده بوده گویا..واضح نبوده اما انگار خودش بوده.
دیگه بقیش به من مربوط نیست و با خود مدیره.
موفق باشی
حال و احوال امروزم
حالم چندان خوب نیست..فکر کنم نیاز به یه بازنگری دارم.
حتما شده تو یه محیطی یه جایی یه راهی یکی میاد باهاتون درددل میکنه و میگه و میگه..وشما سعی میکنید تا جایی که میشه راهنماییش کنی یا نظر شخصیتو بگی..برام زیاد پیش اومده..و خیلیاشون بهم میگن خیلی حال بهتری دارن و مثلا میگن میشه لطفا شمارتونو بدید تا باتون در تماس باشم؟؟خوب من میگم برید پیش مشاور..اما:(
یا وقتی واقعا بهم تکیه میکنه واسه حل مشکلش..یه ترس عجیبی میگیرم..دلم میخواد بگم من اصلا ادم قوی نیستم..منم مثه خودتم..خواهشا رومن حساب باز نکن.
امروز اخریش بود..مجبور بودم چند ساعتی رو جایی باشم..و یه خانوم شروع به صحبت کرد از زندگی 14سالش که در استانه طلاق بود..و من دلم سوخت..و یه کم حرف زدیم...و اون از زندگیش میگفت که واقعا سخت هم بوده..و پس از ساعتها حرف زدن گفت چیزایی که به هیچکی نمیتونسته بگه بهم گفته.. و الان ارومه..و ازم خواست شمارمو..و چرا من عین احمقا نتونستم بگم نه؟؟
و فقط بعدش فهمیدم بخاطر عجلم یه شماره رو اشتباه گفتم بهش..و بعد به خودم گفتم ایرادی نداره..زنگ میزنه میبینه من نیستم.
اما حس بدی دارم..حس میکنم بهتر بود از اول نه میگفتم به جای اینکه فکر کنه پیچوندمش..
یا وقتی یکی زیادی بهم تکیه میکنه میترسم.
من مشاور نیستم..منم مثه خودتونم..با دردسرای بزرگ.
کاش خودشون بکشن کنار..من نمیتونم بگم نه...دلسوزی :(...
موفق باشید
خوب بهار جان همین ها رو بهش بگو. مطمئن باش درکت می کنه.نقل قول:
وقتی واقعا بهم تکیه میکنه واسه حل مشکلش..یه ترس عجیبی میگیرم..دلم میخواد بگم من اصلا ادم قوی نیستم..منم مثه خودتم..خواهشا رومن حساب باز نکن.
وقتی یکی یه مشکل بزرگ یا مزمن شده ای داره، خودش باخبره. وقتی شما در برخورد اول خودت رو خیلی قوی نشون می دی یا طرف با توجه به صحبتهات قویت فرض می کنه، خوب طبیعیه دلش بخواد بیشتر برات بگه!
اما اگه جملات بالات رو بهش بگی ازت ناراحت نمیشه.
در ضمن خیلی هم درست نیست آدم باهرکی که یه مدت کوتاه هم صحبت شد، بهش شماره تلفن بده. :305:
بهار ، فکر کنم اگه مشاور بودی ، می ترکوندی ها !
جای حاج دهنوی رو می گرفتی .
ول کن این ارشد ، بچسب مشاور شو. :163:
بلو اسکای نمیدم یا یه چیز چپر چلاق میدم که طرف نزنگه..امروزم کلی تحت تاثیر قرار گرفته بودم :)
من اصلا خودمو قوی نشون نمیدم..نمیدونم. این دلسوزی و رودروایسی رو باید بذارم کنار.
امید تا حالا بلا ملا سرت نیومده؟؟مواظب باش از این به بعد هم نیاد.:P
موفق باشید