تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
نمایش نسخه قابل چاپ
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گوئی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
تا بدانجا رسید دانش من
که بدانم همی که نادانم
ما را از خیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است
گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شربت عذبم که دهی عین عذابست
تا توانی حذر کن از منت
کاین منت خلق کاهش جانست
تشبیه ندارد او وز لطف روا دارد
زیرا که همی داند ضعف نظر ما را
فرمود که نور من ماننده مصباح است
مشکات و زجاجه گفت سینه و بصر ما را
آنکه رخسار تو را رنگ گل نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد
آنکه گیسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگین داد
دیوار و در خانه شوریده و دیوانه
من بر سر دیوارم از بهر علامت را
ماهیست که در گردش لاغر نشود هرگز
خورشید جمال او بدریده ظلامت را
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجائیم در این بحر تفکر تو کجائی؟
یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا
هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی
نک سرده مهمان شد تا باد چنین بادا