حال و احوال یاران همدردی (12)

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط m.reza91

سلام بچه ها (=دوستان)
حالتون خوبه؟

---

سلام محمدرضا، من خوبم خداروشکر، یه جور شادی ای توی قلبمه که دوستش دارم. چندتا کار دوست داشتنی هم دارم که دلم پر می کشه حسابی براشون وقت بذارم، اما خیلی کمبود وقت دارم...

اخیرا بازم مثل اون خره شدم که هم تشنش بود هم گشنش بود، یه طرفش هم غذا بود یه طرف آب. طفل معصوم اونقدر فکر کرد که اول بره آب بخوره یا اول بره سمت غذا، که آخرش همونجا از گشنگی و تشنگی مرد...

دیروز روزهای هفته رو بین کارام تقسیم کردم، و تونستم روی کار مربوط به دیروز خوب کار کنم، ولی ساعت 11 خوابم گرفت و تسلیم شدم. امروز ساعت 5 با این فکر بیدار شدم که حالا امروز کار دیروزو تموم کنم که هنوز دلم پیششه؟ یا کار امروزو انجام بدم؟ آخرش یاد خره افتادم، تصمیم گرفتم یه ساعت رکی این کار کنم یه ساعت اون یکی. و تا حالا که هردوشون پیش رفتن و انرژیم بالا رفته.

فقط کاشکی می شد کمتر خوابید... هیچی مثل خواب منو اغوا نمی کنه... واقعا هیییچ عبادتی مثل خواب منو با هستی هماهنگ نمی کنه، استخونامو روشن نمی کنه. و در عین حال به برنامه هام گند نمی زنه...

به جای هر کدوم از این سه نقطه ها باید یه صورتک می ذاشتم، بیشترش از نوع خنده... ولی می ترسم متنم بپره، آخه با گوشی ام.

تو از خودت بگو. حالت خوبه؟ کارات خوب پیش میرن؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط فرشته اردیبهشت

سلام
من که نه متاسفانه...

---

چرا فرشته؟ مسئله خاصی پیش اومده؟ یا؟

نوشته بودی:

با همه غم ها شادم و با همه سرخوروگی هام سربلندم،

چه حس ملکوتی ایه این حال. من عاشقشم.

امیدوارم همیشه شاد و سربلند باشی.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا

سلام دوستان
یک کاغذ برداشتم و خواسته هامو چه کوچیک بزرگ نوشتم و سعی میکنم که برای تحققشون برنامه بریزم و برخی روزها هم بهش موردی اضافه میکنم

مثلا 4 یا 5 ساله کتابخونه نرفتم بشینم درس بخونم... چند روز پیش فرصتی محیا شد و رفتم کتابخونه... حس نابی بود که توان توصیف نیس... با خودم گفتم چه راحت و در دسترسه منابع انرژی دهنده و من ازش استفاده نمیکنم؟ هرچند خیلیم راحت نیس با بچه بشه چند ساعت به این شکل جور کرد ولی لااقل دو هفته یکبار که شدنیه! و هنوز دو ساعت بود مستقر شده بودم که به خواست همسرم رفتیم جایی ولی فهمیدم یکی از علایق قشنگمو چند ساله کنار گذاشتم و دیگه وقتشه بهش بها بدم...

یا تصمیم جدی گرفتم ریز ریز پول کنار بذارم و برای خودم یک چیزی که چند ساله دلم میخواد داشته باشمشو بخرم... دیگه نمیخوام تا پولی برام موند برای همسرم و پسرم خرید کنم و نیاز خودمو ندید بگیرم. منکه حالم بهتر باشه اوناهم حالشون بهتره:43: البته به خاطر تورم بالا امسال فکر نکنم بازم بتونم بخرمش ولی پس اندازمو شروع کنم سال دیگه خدا بخواد ابان ماه امکان خریدشو دارم (اگه البته قیمت دو برابر نشه:54:)

وقت مشاور گرفتم اصلا برم فقط گریه کنم غر بزنم واس خودم فقط!

فعلا که برنامم محبت و توجه به خودمه:43:
ایام به کامتون:72:

---

شمیم الزهرا عزیز، چقدر خوب، حتما برنامه هاتو عملی کن و هوای خودتو داشته باش. راستی یادته گفتی قبل خواب، با روغن بچه پاتو ماساژ میدی، من خیلی خوشم اومد و عملی اش کردم. اما فقط چند روز، بعدش تنبلی مانعم شد. البته خستگی هم بی تاثیر نبود. اما ای کاش میتونستم بیشتر پایبندش باشم، پا عضویه که کمتر بهش توجه میشه. جالبه ماساژ کف پا به روش های خاصی فکر کنم برای همه اعضای بدن مفیده.

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط m.reza91

سلام بچه ها (=دوستان)
حالتون خوبه؟

---

سلام آقای ام رضا، خداروشکر، شما خوبی؟ :18:

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها

سلام
مثل اینکه حال بد مسری شده این روزها:(
منم چند وقته از ته دل شاد نمیشم..
.شاید چون یاد نگرفتیم تو ناملایمات چطوری با زمونه تا کنیم:47:
چطوری از حال بد پیشگیری کنیم یا چطوری از دستش خلاص شیم!:162:
لامصب شرایط زندگی هم جوریه که
نمیشه یِ دوروز رفت سفر... .دل ادم باز شه...
که یادش بیافته هنوز هم دنیا جای قشنگیه برای زندگی کردن.
یِ طبیعت بکر مثلا....تو تلویزیون که گاهی از همین ایران یِ جاهایی رو نشون میده دلم ضعف میکنه...
میگم من اگه مردم همینجوری جنازه منو ببرید این جور جاها قول میدم پاشم بشینم :)
تو کل عمرم فقط دو سه دفعه جای قشنگ رفتم....
آخ که مثل کارتون هایدی صبح ها شیر بز بخوری...
پابرهنه تو این دشت بدویی بازی کنی...یِ گل و بکنی بذاری لای موهات:310:
اخر روزم خسته شی با پیتر دراز بکشی رو چمنها غروب افتاب تماشا کنی:43:
به خالم میگم خاله نمیشه مثل خاله بتی بیای منو ببری سوار قطار کنی ببری تو کوهستان کلبه پدربزرگ:biggrin-new:
من که از قطار فقط همین قطار مترو رو فهمیدم....که دنبالش درحال دوییدنم که منو میبره خونه سرکار ..سرکارخونه.....که منم فقط توش خوابم...
.انقدرم توش پرسروصداست که ...فقط مونده سیب زمینی پیاز بیارن بفروشن:)
امروز برای کارم رفته بودم بیمه ...بماند که چون دیر شده بود با تاکسی رفتم کلی هم کرایه رو بیشتر گرفت نمیدونم چرا:102:
بعد میبینم حرف زور میزنن...برگشتم گفتم اگه اینجوریه من اصلا این بیمه رو نمیخوام:(
حالا گفتن باشه ببینیم فعلا....تو دلم گفتم فعلا که امروز کلی باعث زحمت من شدید ...کی به کیه.
یِ کار خوب اینه که
حواسمون باشه باعث و بانی حال بد کسی نباشیم:305:
اخلاقی نیست شرافتمندانه نیست درست نیست.

---

سلام، الهه جان الان مثل جناب خان باید بگم اخییییی(با همون لحن بخون) اون تیکه پیتر کلی خندیدم.

گذشته از شوخی، واقعا انسان جزئی از طبیعته، بهش وصله. وقتی ازش دور بمونه یه بخشی از وجودشو انگار نداره.

منم دلم لک زده برای بوی چمن تازه و صدای آب و اینکه بشینم و زل بزنم به جریان آب....
برم کوه، از اون بالا، در سکوت کوه، دوردست رو نگاه کنم.
برم دریا، بدون کفش روی شن ها راه برم، اسم بنویسم، گل بکشم........
حرف زدن در موردشم حس خوبی داره. اصن کاش یه همچین تاپیکی بود آدما از رویاهاشون می نوشتن.
در کل عزیزم :72: برای :72:

سلام به همگی:72:

خیلی وقت هست که دلم میخواد بیام یه سلام و احوال پرسی کنم و خب گویا الان توفیقش برام حاصل شده.

من خوبم. خدا رو شکر و ممنونم از دوستانی که اینقدر با معرفت و مهربون هستند که هنوز من رو یادشون هست.

حقیقتش من خیلی موقع ها به اینجا سر می زنم ولی مدت هاست لاگین نمی کنم. نه اینکه وقت نداشته باشم - اولویت های زندگیم تغییر کرده و خب نفر اولی که اگر بتونم بهش کمکی کنم خودم هستم و ماشالله اینقدر این نفر اول با وجه های جدیدی از خودش و زندگی هر روز مواجه میشه که دیگه انرژی برای بحث تو تاپیک های اینجا باقی نمی مونه.

ولی خب نکته مهمش این هست که درکل راضی هستم و برآیند یکسال گذشته ام خوشحالی و رضایت هست و از این بابت بی نهایت خدا رو شاکرم.

برای همه تون آرزوی سلامتی و شادی دارم. :72::203::72:

سلام
یعنی دقیقا موقعی که تصمیم گرفتم که
به روال عادی زندگیم برگردم شرایط و بپذیرم علی رغم ناملایمات
شارژم تموم نشه.....یِ راه خیلی مخوف و تاریک و پیش پام میذارن:54:
قشنگ برنامه ریخته بودم برای 5شنبه جمعه ام...حسابی پربار
خلاقانه...ولی اومدم دیدم برام تصمیم تازه گرفتن....و مجبورم انجام بدم!!!ای خدا
اصلا دیگه نایِ فکر کردن ندارم....اخه چرا اینجوری میشه
ایا خدا اینجوری راضیه......من ادم این راه نیستم....
خدایا من سختی نوع جدید نمیتونم تحمل کنم ها...
گفتم اصلا من کاری ندارم هر چی شما بگید باشه هرکاری میکنید بکنید دخالت نمیکنم اگه من چیزی گفتم
ولی نکنه پشیمون شم...
بچه ها حوصله ندارم برم تاپیک دعا .....همین جا خواهش میکنم دعا کنید برای قلبم

- - - Updated - - -

کاش میتونستم قشنگ بشم چی شده
تاپیک زدنم یِ نعمته

- - - Updated - - -

زلال جان هر وقت دلت خواست هر جا دلت خواست
از رویاهات بگو...حتما که نباید تاپیک مخصوص باشه

- - - Updated - - -

یعنی میشه اشتباه کرده باشم

- - - Updated - - -

چه حال بدیه

سلام به همه دوستهای خوبم
یه مدت کمتر اینجا میومدم.امیدوارم حال همتون خوب باشه یا خوب بشه
من که همیشه با سرد شدن هوا حالم بهتره.هوای پاییز رو خیلی دوست دارم
یه کم منو از خودم بیرون میکشه
راستی این روزها دارم سریال فرندز رو میبینم.خیلی حالمو خوب میکنه
به دوستانی‌که تا حالا این سریال رو ندیدن پیشنهادش میکنم

سلام و
صبح سرد استخوان سوزتون بخیر:)

نمیدونم تسلیم شدم و دارم منفعلانه عمل میکنم و
همچنان با حماقتهام دست به گریبانم یا
نه اتفاقا دارم هم شجاعانه و هم صبورانه به زندگیم ادامه میدم!

دیروزم و نذاشتم بی هیچی بگذره...
کلی کار خونه انجام دادم....یِ کوچولو دکوراسیون و تغییر دادیم....که
نگاهش میکردم خوشم میومد:)...یِ عالمه کار ریزو درشت دیگه
رفت و روب...غذا ...دسر خوشمزه ...دم نوش زنجبیل برای اقا داداش سرماییم:)
برادرزاده خواهرزادم هم اومده بودن درسهای عقب مونده شونو یاد بگیرن کلی ازشون پذیرایی کردم...خوراکی هم دادم بهشون که تو مدرسه نوش جان کنن:)
برادرم هم قول یِ کوه رفتن و برای جمعه دیگه داد:43:
همه اینها برای من یعنی حس خوب:43:
هرچند در کنارشون خشم و بغض و قطره های اشکی که نمیتونستم جلوشونو بگیرم هم بود ....شنیدم بنزین هم گرون شد انگار نفسم وگرفتن ... هزینه هام میره بالا...و جامعه ام میره عقبتر...پس ریشه این ظلم ها کی خشک میشه؟ !!همه جک هاش هم که خنده تلخ بود... شاید مثل خود زندگی!
نمیتونم مثل سابق شاکر باشم که خدایا چه خوب کاری کردی منو خلق کردی ولی...
ولی حالا که هستم پس با حال خوب ادامه میدم.....نمیخوام هم به غصه و بی حوصلگی عادت کنم...نباید بذارم عادتم شه...
حالا که شرایط همینه... حالا یا از اشتباهات خودم یا نامردی بقیه یا رسم زمونه...طبق همین فرمت برنامه میچینم.
برای همه مردم نجیب جامعه ام ارزوی حق زندگی میکنم:203:

- - - Updated - - -

پ.ن.
انیتا جان منم این سریال و دیدم...خوبه بد نیست
یِ جوری هم اروم حرف میزنن که برای کسی که
مثل من لیسنینگ اش خوب نیست خوبه:)
شاد باشیم و زندگیمونو بسازیم:203:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها

سلام و
صبح سرد استخوان سوزتون بخیر:)

سلام عزیزم خوبی ؟
اینقدرا هم هوا سرد نیس ...من که شبا میخوابم هیچی روم نمیندازم....
خودمم تعجب کردم که چطور به نسبت سال های قبل گرمایی تر شدم
فقط پاهام خیلی یخ میکنه ...

نمیدونم تسلیم شدم و دارم منفعلانه عمل میکنم و
همچنان با حماقتهام دست به گریبانم یا
نه اتفاقا دارم هم شجاعانه و هم صبورانه به زندگیم ادامه میدم!

خوب میشد اگر یه تاپیک میزدی و مسئله ای که فکر و زندگیتو به خودش مشغول کرده رو برامون میگفتی و ما هم در توانمون میتونستیم راهنمایی کنیم ....
فقط اینقدر میدونم که توی زندگی همه یه گره ای هست ،، هر کسی یه جوری امتحان میشه ... فقط باید به خدا توکل کرد و صبر کرد ...زمانیکه صبوری میکنیم احترام میزاریم به قدرت خدا و باور داریم که حتما کمکمون میکنه .... من یه مدتیه خیلی دست و پا میزنم برای انجام یه کاری ولی به این نتیجه رسیدم تا خدا نخواد آب از آب تکون نمیخوره ... منم یاد گرفتم صبر کنم ...تلاشمونو میکنیم و بعد همه چیزو به خدا میسپاریم و صبر میکنیم ....خدا از ضمیر همه ی ما آدما باخبره ...هیچی ازش مخفی نیست و خودش به موقع کمکمون میکنه .... البته همیشه کمک کرده ...

دیروزم و نذاشتم بی هیچی بگذره...
کلی کار خونه انجام دادم....یِ کوچولو دکوراسیون و تغییر دادیم....که
نگاهش میکردم خوشم میومد:)...یِ عالمه کار ریزو درشت دیگه
رفت و روب...غذا ...دسر خوشمزه ...دم نوش زنجبیل برای اقا داداش سرماییم:)
برادرزاده خواهرزادم هم اومده بودن درسهای عقب مونده شونو یاد بگیرن کلی ازشون پذیرایی کردم...خوراکی هم دادم بهشون که تو مدرسه نوش جان کنن:)
برادرم هم قول یِ کوه رفتن و برای جمعه دیگه داد:43:
همه اینها برای من یعنی حس خوب:43:

واقعا خیلی لذت بردم از این کارایی که کردی ...انگار من هم حسش کردم ...خیلی خوب بود .... الهه جون میدونی ؟ چند وقت پیش داشتم کانال آشپزی که توی تلگرام داشتم رو میدیدم ...خانمای خونه دار از غذاها و شیرینی هایی که درست میکنن عکس میگیرن میزارن اونجا ....نمیدونی ...واقعا لحظه ای اینقدر دلم خواست چقدر خوب میشه من هم برای خودم خانواده تشکیل بدم و غذا درست کنم و جلوشون بزارم ...واقعا چه احساس شیرینیه ...:43:


هرچند در کنارشون خشم و بغض و قطره های اشکی که نمیتونستم جلوشونو بگیرم هم بود ....شنیدم بنزین هم گرون شد انگار نفسم وگرفتن ... هزینه هام میره بالا...و جامعه ام میره عقبتر...پس ریشه این ظلم ها کی خشک میشه؟ !!همه جک هاش هم که خنده تلخ بود... شاید مثل خود زندگی!

من توی زندگیم به این نتیجه رسیدم که درد دل و اینکه مشکلت رو و اشک هات رو کسی ببینه هیچ دردی ازت دوا نمیشه .....حتی نزدیکترین آدمای زندگیت .
تنها کسی که واقعا مارو دوست داره خداست....کاش بتونیم به اندازه ی قطره ای از دریای بی کران محبتی که خدا نسبت به ما داره ماهم اونو دوسش داشته باشیم و بهش باور داشته باشیم .

نمیتونم مثل سابق شاکر باشم که خدایا چه خوب کاری کردی منو خلق کردی ولی...
ولی حالا که هستم پس با حال خوب ادامه میدم.....نمیخوام هم به غصه و بی حوصلگی عادت کنم...نباید بذارم عادتم شه...
حالا که شرایط همینه... حالا یا از اشتباهات خودم یا نامردی بقیه یا رسم زمونه...طبق همین فرمت برنامه میچینم.
برای همه مردم نجیب جامعه ام ارزوی حق زندگی میکنم:203:

بهترین کار همینه که میکنی .... با حال خوب ادامه بده ... زندگی کن ...همین کارای ساده و به نظر پیش پا افتاده مثل تمیزی خونه .... به خودت برس ... مطالعه کن .... دعاها و سوره های قرآن رو بریز توی گوشیت و بهشون گوش بده ...ماشاءالله آشپزی هم میکنی .... سعی کن ارتقا بدی مهارت هاتو .... و همینطور مهارت های جدیدتری یاد بگیری ....
خودتو توی غم و غصه فرو نبر ....هیچ مشکلی حل نمیشه .... و بدون بهترین اتفاقا زمانی می افتن که ما از اونا بی خبریم ...
خدا بهت سلامتی و طول عمر باعزت بده الهه جان

- - - Updated - - -

شاد باشیم و زندگیمونو بسازیم:203:

---

در پناه خدا :203:

به نام خدا

سلام

اینترنت که مدتی هست قطع شده ، میتونه تلنگری باشه به زندگی امروزه ما ....

اگر کمی دقت کنیم خواهیم دید که زمان را که خدا توی این دنیا به ما لطف کرده ، چقدر داریم بیهوده تلف میکنیم.

و یادمون بیاد که هر لحظه این نعمت بزرگ رو باید در محضرش پاسخگو باشیم. .... امید که پاسخ درستی داشته باشیم.

.

و اما ....

یکی نیست بگه خودت اینجا چیکار میکنی !!؟؟!!

پاسخ : شاید خواستم از این فرصت برای طرح این موضوع استفاده کنم. ...... شاید هم توی این قطعی اینترنت اومدم بگم که ما به بالاها وصلیم هاااا :310:

.

در هر صورت امیدوارم که همه دوستان هر جا هستند ، سالم و سلامت باشند که بزرگترین نعمته. :305:

.

پ.ن. : الان که دیدم مدتهاست که حتی مدیر و مسوولین تالار هم نتونستند آنلاین بشند ، به ذهنم رسید خودم بشم مدیر و مدیرکل و کارشناس تالار ، و بقیه هم اگر تونستند آنلاین بشند ، بیان با خودم بیعت کنند! .... چطوره؟ ..... بالاخره باید یه فرقی باشه دیگه .... آنلاینی گفتند ، آفلاینی گفتند. :58::227:
.
عزت زیاد ... :227:

.
در پناه حق.

سلام به همه دوستان بعد از یک هفته!
امیدوارم حال همگی خوب باشه.
دوست داشتم اسم ببرم ولی ممکنه کسی از قلم بیفته.
.....
.....
کاش مدیر گرامی فکری بکنن برای اینکه سرور سایت را منتقل کنن داخل که در اینگونه مواقع جایی رو داشته باشیم برای صحبت با دوستان. به هر حال ابن قطعی ها هیچ بعید نیست بیشتر و بیشتر بشه.