RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین ما که نمی گوئیم تو مقصری و امین و مادرش بی تقصیر هستند . من دائم دارم به تو می گویم رها کن ، رها کن . زمانی که تو خودت و نگاهت را تغییر دهی همان تحولی که به دنبالش هستی اتفاق خواهد افتاد ، تو باید تغییر را در خودت ایجاد کنی که امین تغییر کند . دوری از امین هم خیلی بهت فشار آورده ، البته به امین هم فشار می آورد و در نتیجه هر دو حساس و زود رنج شده اید ، بیچاره به بهانه ی وسائل آمده تو را ببینه ! به خاطر شب نیمه قشنگی که داشتی خوشحالم ، بهتر از هیچی است !
کار را هم اگر عوض کنی روحیه ات بهتر می شود ، معلومه که فضای کاری ات را دوست نداری .
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
شاید محیط جدید روحیتو کلا عوض کنه خانومی
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین عزیز
آینده نگری خیلی خوبه اما تو انقدر تو آینده وبرنامه ریزی برای آینده و تلاش برای آینده غرق شدی که داری حال رو از میدی
از طرف دیگه اینقدردر گذشته سیر می کنی که فکرش آزار میده و باز هم باعث میشه که حال رو از دست بدی
دوست عزیز میفهمم که در گذشته از نظر فکری و روحی تنها بودی و تو تصمیم گیری هات انقدر تنهایی فکر کردی که الان فکرت و روحت خسته س اما عزیزم تو لحظه لحظه ی زندگیتو خودت به تنهایی ساختی و باید به مسئله افتخار کنی نه به عنوان یه نقطه ضعف بهش نگاه کنی
نازنین جان قبلا این مثال رو بهت گفتم اما چون حس کردم زیاد روش فکر نکردی یه بار دیگه هم میگم برگشت به گذشته مثل این میمونه که وقتی داریم از خیابون رد میشیم وسط خیابون وایسیم و برگردیم ببینیم چقدر از خیابونو رد کردیم یا اینکه چطوری عرض خیابون رو طی کردیم تو این لحظه میدونی چه انفاقی میفته یه ماشین از روی ما رد میشه ....زندگی هم همینطوری اگه ما همش بخوایم به گذشته برگردیم ماشین زمان از روی ما رد میشه ....
دوست عزیز الان خیلی خسته هستی پس خواهش می کنم هیچ تصمیمی در مورد زندگیت نگیر و به هیچ چیز هم فکر نکن ....بعد که فکرت آروم شد با یه مشاور مشورت کن بعد تصمیم بگیر
در مورد مشاور هم آنی عزیز پیشنهاد های خوبی داشت بهشون فکر کن
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
اميدوارم اگر به صلاحت هست از آن شركت به تو زنگ بزنند
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
منم همین طور.
البته امروز یک زمزمه هایی اومدم برای نیومدن اینجا.
برام دعا کنید دوستان خوبم. خیلی. دعا کنید هر چی به صلاحمه پیش بیاد
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنینه گلم صمیمانه برات آرزوی بهترینهارو دارم
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
امیدوارم که همه چیز برات بهترین حالت اتفاق بیافته
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
همسرم زنگ زد. بهش پیشنهاد دادم 4 شنبه تا جمعه بریم شمال ( بماند واقعا الان هزینه اش خیلی سنگین می شه ). استقبال کرد ولی باید ببینه 5 شنبه بهش مرخصی می دهند یا نه.
امیدوارم بشه بریم. جفتمون خسته ایم. می خواهیم بریم تو همون ویلایی که تو زمان دوستیمون 3 روز همه رو پیچوندیم و رفتیم. ( یادش به خیر)
دعا کنید دوستان برام. به دعاهاتون احتیاج دارم.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنين جان
خيلي كار خوبي كردي كه اين تصميم را گرفتي. مطمئن باش كه اگر به صلاح باشد خدا خودش اسباب رفتنتون رو جور مي كنه. من هم دعا مي كنم.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط poune
نازنین عزیز
آینده نگری خیلی خوبه اما تو انقدر تو آینده وبرنامه ریزی برای آینده و تلاش برای آینده غرق شدی که داری حال رو از میدی
از طرف دیگه اینقدردر گذشته سیر می کنی که فکرش آزار میده و باز هم باعث میشه که حال رو از دست بدی
دوست عزیز میفهمم که در گذشته از نظر فکری و روحی تنها بودی و تو تصمیم گیری هات انقدر تنهایی فکر کردی که الان فکرت و روحت خسته س اما عزیزم تو لحظه لحظه ی زندگیتو خودت به تنهایی ساختی و باید به مسئله افتخار کنی نه به عنوان یه نقطه ضعف بهش نگاه کنی
نازنین جان قبلا این مثال رو بهت گفتم اما چون حس کردم زیاد روش فکر نکردی یه بار دیگه هم میگم برگشت به گذشته مثل این میمونه که وقتی داریم از خیابون رد میشیم وسط خیابون وایسیم و برگردیم ببینیم چقدر از خیابونو رد کردیم یا اینکه چطوری عرض خیابون رو طی کردیم تو این لحظه میدونی چه انفاقی میفته یه ماشین از روی ما رد میشه ....زندگی هم همینطوری اگه ما همش بخوایم به گذشته برگردیم ماشین زمان از روی ما رد میشه ....
دوست عزیز الان خیلی خسته هستی پس خواهش می کنم هیچ تصمیمی در مورد زندگیت نگیر و به هیچ چیز هم فکر نکن ....بعد که فکرت آروم شد با یه مشاور مشورت کن بعد تصمیم بگیر
در مورد مشاور هم آنی عزیز پیشنهاد های خوبی داشت بهشون فکر کن
نازنین جان چون فکر می کنم این آخرین باری باشه که تو این تاپیک پستی ارسال میکنم خواستم یه بار دیگه !آخرین پستو بخونی. چون حرف دیگه ای برای گفتن ندارم.
موفق باشی و سر بلند