وگل های نیلوفری که طعمه ی مرداب شده
وتو که دست به دامان درخت پیری شدی
که سالهاست زیارتگاه کلاغ های مرده است
نمایش نسخه قابل چاپ
وگل های نیلوفری که طعمه ی مرداب شده
وتو که دست به دامان درخت پیری شدی
که سالهاست زیارتگاه کلاغ های مرده است
تاب بنفشه می دهد طره مشکسای تو
پرده ی غنچه می درد، خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من، بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق می کند، شب همه شب دعای تو
وصالت راست دل لایق که شبها در فراق تو
مددها کرد مسکین دل به خون این چشم گریان را
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
میازار موری که دانه کش است
که جان دار د و جان شیرین خوش است
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش باکرام الکاتبین است
توکز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند ادمی
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که بآبی نخرد طوفان را
اگرچه مست و خرابم تو نيز لطفي كن
نظر بر اين دل سر گشته ي خراب انداز
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بی مزد بود ومنت هر خدمتی که کردم
یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت