سری جدید صندلی داغ_2

جملات بالا براي من اين معانب رو دارند:
خدا = حق
مادر = عشق
ايران = وطن خسته
همدردي= بني آدم اعضاي يكديگرند
رنج = بغض
آلوچه= ترش
مدير همدردي= ابرقدرت
اسماء= آهسته و پيوسته
محمد ابراهيمي = پركار
مثل من= اكتيو
رسيدن= نفس راحت + خستگي
گذشت = بزرگواري
مرگ = ادامه
گريه= تنهايي
عشق= دلگرمي
مدرسه= نفرت
كنكور= اميد
تنبيه = جيگر سوخته .خاطره بد
جستجو = پويايي
تنهايي= غم انگيز
فرزند= هديه
29 ساله -كارمند هستم - ليسانس زبان وادبيات فارسي - جالبه و واقعا" گرمه -
از اين تالار ياد گرفتم كه پيش داروي ها رو كمتر بكنم .
كمتر از ذره نهي پست مشو مهر بورز تا به خلوتگه خورشيد رسي چرخ زنان
و اما نصيحت به خوانندگان عزيز :هميشه روزگار يه جور نمي مونه نه خنده ها هميشگي و نه غصه ها دائمي مي مونه ( زياد ازسختگيريها اين دنيا به دل نگيرند )
اسماء خيلي اهل دقت نيست به خاطر همين از تند روي مي ترسه . گاهي سردرگمه . گاهي شوخ و شنگه . خيلي به شوهرش وابسته است اگه يه روز شوهرش باهاش دعوا كنه 2 شبانه روز گريه مي كنه .( به قول همسرش بد قهره )
اگه از كسي متنفر باشم ازش دوري مي كنم . باور كنيد از نگاهش و لحجه اش و نوع حرف زدنش هم متنفر مي شم . اگه هم مجبور بشم باهاش در ارتباط باشم هر بار كه ببينمش عين وزنه سنگين رو دلم احساسش مي كنم .
16.5 به خودم ميدم .
جوجه پستونك رو تو شلوارش پيدا كرد .
دوست دارم از محل كارم هديه بگيرم . يه كارت اعتباري كه ببرم واسه فنقلم خريد كنم .
همه خوبند همه خيلي حرف براي گفتن دارند .
شخص خاصي الگوي من نيست .از هركسي يه چيز ياد مي گيرم . تو دانشگاه حسادت نكردن رو . تو محيط كار زيرآب نزدن رو . تو جامعه له نكردن رو.....
بزرگترين هدفم شناخت توانايي هاي خودم تو زندگيه .
تو موسيقي تنوع طلبم همه جور دوست دارم البته حتما" صداي خواننده تو موسيقي با كلام رو بايد بپسندم .
ماهي شكم پر.
بدمينتون و شنا
همه دوستاي تالارخوبند ولي با دلناز جون بيشتر ارتباط دارم . وقتي خيلي ناراحتم يا دچار هيجان مي شم سريع بهش پيغام خصوصي مي دم .
آقاي سنگتراشان سنگ تمام گذاشته .
اروپا .هلند
خيابوناي تهران رو زياد نمي شناسم ولي ولي عصر و پاسدارن واسم خاطره انگيزند.
فعلا" پيشنهادي ندارم .
آره ولي گواهينامه ندارم .
يك بار خواهر كوچيكم رو زدم ولي تا آخر عمر عذاب وجدانش همراه من مي مونه .
بهترين فيلم يادم نمياد .
ني ني عشق بابا مامانشه . گل پسرم حالش حالش خوبه . تازگيها لگد پروني مي كنه. هر روز صبح كه بيدار مي شم منتظر جنب وجوشش مي مونم تا خيالم راحت بشه .
هنوز براش اسم انتخاب نكردم . ان شاء الا بعد از عيد تو يه تايپيك از بقيه دوستان براي نامگزاري كمك مي گيرم .ني ني اوايل تيرماه بدنيا مياد .
حس قشنگيه . مخصوصا" وقتي اولين تجربه باشه .آدم وقتي مادر مي شه ديگه خودش تو الويت نيست .
- سئولها كامل يود الان هيچي تو ذهنم نيست .
ازت تشكر مي كنم

سلام دوست خوب مهربان دلسوز اسما عزیز سوال از شما

1_معیاربرای ازدواج چه است
2_مهمترین هدف زندگی شما چیست
3_چه گلی دوست داری
4_چه خوراکی دوست دارید
5_یک جمله درباره ما درپدر بگوید
6_دوست داشتی چه ماشینی بخری
7_دوست داشتی کنسرت گروه اریان بروید
امیدوارم همیشه سلامت موفق باشید

1- دوست داشتم شوهرم يه آدم بزرگوار باشه .
2- هميشه شناخت خودم و استفاده توانايي هام هدف زندگيم بوده
3- لاله قرمز
4- خوراك ماهي
5- پدر مادر مثل چتر براي فرزنداشون سايه مي سازند كه ازشون حمايت كنند .
6- زانتيا خيلي خشگله و قدره مگه نه !
7- البته كه دوست دارم .

سلام اسما جان

راسته مي خواي مادر بشي خوب اگر اينطوره ترجيح مي دي كه چه آرزويي براي بچه ات بكني ؟ فكر مي كني چقدر روحياتت بااسمي كه انتخاب كردي هماهنگي داره ؟ رنگ زندگي ات الان چه رنگيه ؟ الان يه جمله بگو هر چي كه دوست داري

سلام سايه ماه عزيز
آره من اوايل تيرماه مامان مي شم .فعلا" بزرگترين آرزوم اينه كه پسرم به سلامت بدنيا بياد. هنوز واسش اسم انتخاب نكرده ام . ولي خيلي برام مهمه اسمي كه براش مي گذاريم رو بپسندم .
رنگ زندگيم گاهي سبز فسفري گاهي هم سبز لجني مي شه .
( خدايا بنده هات رو هيچ وقت به خود وانگذار )

ممنون اسماي عزيزبهت تبريك مي گم از صميم قلب

برات آرزو مي كنم در اين لحظه عزيز از لحظات زيباي خدا كه خداوند پسري زيبا و باهوش و فراصت و سالم به مادري به پاكي گل هديه بده و هميشه در سلامتي شاهد بزرگ شدنش و كمال و تجلي اش باشي
چند تا سوال ديگه اگه اشكالي نداره سر سفره هفت سين لحظه تحويل سال دوست داري واسه كي اول دعا كني ؟ اولين بار كي غذا درست كردي و اون چي بود ؟
يا حق و علي نگهدارت باشه

سر سفره هفت سين اول براي تمام دنيا دعا مي كنم كه جنگ و ترور و كشت وكشتار تو اين سال جديد كمتر باشه .بعد هم از خدا مي خوام به اونچه كه دارم قانع باشم از بندگان سپاسگزار خدا باشم .
اولين باري كه غذا درست كردم و يادم مياد تو سن دوازده سالگي يه روز خيلي دلم ماكاروني مي خواست . از مدرسه برگشته بودم بدجور هم گرسنه ام بود .تصميم گرفتم براي خودم يه ماكاروني خوشمزه درست كنم .بعد از رنج و مشقت زياد بالاخره آماده شد ولي حيف كه تهش سوخت و بقيه اش خمير شد . نميدونم چي جور شده بود ولي يادمه همه اش رو خوردم .
مرسي دوست خوبم .

اي جونم مبارك باشه عزيزم!:227:
اسما جون ميشه بگي الان چه حسي داري؟
دوست داري اولين عيدي رو از كي بگيري و اولين عيدي رو به كي بدي؟
موفق باشي عزيزم به افتخار ني ني:104::72::72::72:

خيلي خوشحالم و احساس مسئوليت دارم در قبال فرزندم و البته انتظار .
سال تحويل سه سال گذشته تو خونه خودم بودم و هميشه شوهرم بهم اولين كادو عيد رو داده . امسال هم دوست دارم شوهرم اولين نفر باشه . ولي امسال ديگه سال تحويل خونه مادر شوهرم مهمانم.دوست دارم اولين عيدي رو هم به شوهرم بدم .
شهامت جان متشكرم

اسماء عزیز من از وقتی که فهمیدم زن بودن یعنی چی خیلی دلم می خواست مادر بشم یه مقدار از این حسی که الان داری می گی؟ مادر بودن چه حسی رو در شما زنده کرده؟ از وقتی فهمیدی مادر شدی چه تغییراتی کردی؟