RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
جا نا به حا جتی که تو را هست با خدا
کاخر دمی بپرس که ما را چه حا جت است
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش
که نیستی است سرنجام هر تکامل که هست
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
دانی که چرا خدا تو را داده دو دست
من معتقدم که اندر آن سری است
با یک دست به کار خویش پردازی
با دست دگر ز دیگران گیری دست
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
حافظ! منشین بی مِی و معشوق زمانی | *** | کایّــام گل و یاســمــن و عید صیام است |
|
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که دراین باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
بر من قلم قضا چو بی من رانند | *** | پس نیک و بدش ز من چرا میدانند؟
|
دی بی من و امروز چو دی بی من و تو | *** | فردا به چه حجتم به داور خوانند؟ |
|
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
جا نا به حاجتی که تو را هست با خدا
کاخردمی بپرس که ما را چه حاجت است
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
مکن خیره بر زیردستان ستم ... که دستی است بالای دست تو هم |
|
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
اخر ا لامر گل کو زه گران خواهی شد
حا لیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
راهی بزن که اهی بر سا ز ان توان زد
شعری بخوان که با ان ر طل گران توان زد