من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
نمایش نسخه قابل چاپ
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد؟
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد...
دل تنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
تاب بنفشه می دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو
و عشق با دل من هم - به جان تو، جدی!***اگر تو آمده بودی کنار آمده بود
ور باورت نمیشود از بنده این حدیث
از گفته دلیل کمالی بیاورم
میم بده بابا!
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
نون بده بابا!
مثل اینکه یکی زودتر از من واو داده بود به همین خاطر خودم یه میم می نویسم آخرش هم یه دال بخواد
می نالم از دلی که به خون غرقه گشته است
این شعر، غیر رنجش یارم به من چه داد
دردا که این جهان فریبای نقشباز
با جلوه و جلای خود آخر مرا ربود
خراب کردم کل روال مشاعره رو کلهم اجمعین
نون می دم بابا
نه بیم و نه امید و از پیش و پس
بیابان و خار بیابان و ... بس!
سین بده برادر!
سر که نه در راه عزیران بود
بار گرانیست کشیدن بدوش
آره داداش ش ش ش شین بده
شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه ام
بار عشقی و مفلسی را هر دو می باید کشید
دال بده برادر دال
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
دوستان! در پرده می گویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
میم عنایت کن گرامی
من از مصاحبت آفتاب می آیم،
کجاست سایه؟
شعر نو بود ه بده برادر
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
آنگه بیا با عاشقان همخانه شو همخانه شو
من نه همیشه خوب تو
من نه بدم نه بدترین
نه از تو کم نه بیش از این
نه اولین نه آخرین
:72:
نه هیچ گردم از قفا نه هیچ در برابرم
در این سفر - پگاه تر - سوار شد برادرم
میم
مکدر است دل آتش بخرقه خواهم زد
بیا ببین که کرا میکند تماشایی
یا رب بکه شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره بکس ننمود آن شاهد هر جایی
از بس تند جواب میدین ...... الان میدونم بخوام با «ی» شعر بنویسم شما زودتر نوشتین...
:72:
ی بده دریا ی بده دریا
من وایسادم تا شما بگید بفرمایید سر تا پا گوشم
خانم شاد بفرمائین
ای بابا خجالتم ندین...
یا راه به ناکجا گرفتی
یا قصد سفر ز خانه داری
:72:
یا همسفر ستاره ای تو
یاروشنی ترانه داری
یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست
یکی چو ساقی مستان بکف گرفته ایاغ
غین بده شاد
انقدر سرعت بالا بود که سایت خراب شد!
شاد عزیز کجایی؟
غین نمیدی بابا؟!
غزلم رنگ تو را داشت کاش می دیدی
چگونه تک تک ابیات من کدر شده بود
:72:
دست مرا بگیر که باغ نگاه تو
چندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربود
دال بده ای وهم
من جای شما غین میدم
غلام مردم چشمم که با سیاه دلی
هزار قطره ببارد چو درددل شمرم
یه دال هم بده خانم وهم
اشتباهم رو تصحیح می کنم
در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی
ره بپرسیم مگر پی بمهمات بریم
نوبت شاده و میم
بجنب
فکر کنم که سایت سوخت! بسکه سرعت مشاعره بالاست!
نفستون گرم بابا!
مگو که سایه چشمم هنوز بر سر توست
که من ز سایه خود گاه گاه می ترسم
:72:
سید ممد جون بجنب تا تنور سرد نشده یه میم تر و تمیز بده
ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم
با منشین وگرنه بدنام شوی
وهم و ی
آقا یه وقت سایتشون نشکنه بندازن تقصیر ما!