اگه اشتباه نكنم شما بايد اينو توي قسمت موسيقي ميذاشتيد ..!
نمایش نسخه قابل چاپ
اگه اشتباه نكنم شما بايد اينو توي قسمت موسيقي ميذاشتيد ..!
میگن وقتی موسی از صحرای سینا عبور میکنه به خداوند میگه : "ارنی" . یعنی آیا تو را خواهم دید؟
جوابی میاد که : "لن ترانی" . یعنی هرگز مرا نخواهی دید
حالا یک شاعر با دریافت این مضمون گفته :
چو رسی به طور سینا ارنی نگفته بگذر - که نیارزد این تمنا به جواب لن ترانی
شاعر دیگه ای گفته :
چو رسی به طور سینا ارنی بگو و بگذر - چه خوش است از او جوابی چه اری چه لن ترانی
و شاعر دیگه :
سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی - ارنی نگفته گفتی دو هزار لن ترانی
==============
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت
دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت
قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت
مرغ دریا خبر از یک شب توفانی داشت
گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت
چه هوایی به سرش بود که با دست تهی
پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت
بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید
قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت
دل خورشیدی اش از ظلمت ما گشت ملول
چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت
همنوای دل من بود به هنگام قفس
ناله ای در غم مرغان هم آوا زد و رفت
هوشنگ ابتهاج
خدا گريه ي مسافر و نديد
دل نبست به هيچكس و دل نبريد
آدم و براي دوري از ديار
جاده رو براي غربت آفريد
جاده اسم منو فرياد ميزنه
ميگه امروز روز دل بريدنه
كوله باري كه پر از خاطره هاست
روي شونه هاي لرزونه منه
از تموم آدمهاي خوب و بد
از تموم قصه هاي خوب و بد
چي برام مونده به جز يه خاطره
نفش گنگي تو غبار خيس پنجره
جاده آغوشش و وا كرده برام
منتظر مونده كه من باهاش بيام
قصه ي تلخ خداحافظي رو
مي خونم ، با اينكه بسته ست لبام
پشت سر گذاشتن خاطره ها
همه ي عشقا و دلبستگي ها
خيلي سخته ولي چاره ندارم
جاده فرياد ميزنه ... بيا
( البته يه خورده خلاصه شده )
این هم شعری از سایه که توش یادی از حسن کسایی ( استاد نی ایران ) میکنه
دلم گرفته خدا را تو دلگشایی کن
من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن
به بوی دلکش زلفت که این گره بگشای
دل گرفته ی ما بین و دلگشایی کن
دلی چو اینه دارم نهاده بر سر دست
ببین به گوشه ی چشمی و خودنمایی کن
ز روزگار میاموز بی وفایی را
خدای را که دگر ترک بی وفایی کن
بلای کینه ی دشمن کشیده ام ای دوست
تو نیز با دل من طاقت آزمایی کن
شکایت شب هجران که می تواند گفت
حکایت دل ما با نی کسایی کن
بگو به حضرت استاد ما به یاد توایم
تو نیز یادی از آن عهد آشنایی کن
نوای مجلس عشاق نغمه ی دل ماست
بیا و با غزل سایه همنوایی کن
مرگ پيوند عجيب ست ميان من و تو ، مثل يك رويش عشق ؛ مثل ياسي است كه در حال شكفتن ، مانده است ...
مثل شوريدگي مجنون است كه تب ليلي داشت ؛ مثل مادر كه فرا ميخواند كودك را ؛ مثل هر چيز قشنگي كه تو مي داني ...
بايد اينك مهيا سازم ، توشه ي رويش عشق و همان شوريدگي مجنون را ؛ چقدر شيرين است آن رهي كه به تو ختم شود ...
دل من بي تاب است ؛ آه بايد بروم ...
لحظه ي رويش من ؛ رويش تو
بهترين لحظه ي پيوند رسيد ..!
به اميد پيوند جاودانه ي روح من و تو.
روز پاييزي ميلاد تو در يادم هست
روز خاكستري سرد سفر يادت نيست
ناله ي ناخوش از شاخه جدا ماندن من
در شب اخر پرواز خطر يادت نيست
تلخي فاصله ها نيز به يادت ماندست
نيزه بر باد نشستست و سپر يادت نيست
يادم هست ، يادت نيست !
خواب روزانه اگر در خور تعبير نبود
پس چرا گشت شبانه ، دربه در يادت نيست
من به خط و خبري از تو قناعت كردم
قاصدك ، كاش نگويي كه خبر يادت نيست
يادم هست ، يادت نيست !
عطش خشك تو بر ريگ بيابان ماسيد
كوزه اي دادمت اي تشنه ، مگر يادت نيست؟
تو كه خودسوزي هر شب پره را مي فهمي
باورم نيست كه مرگ بال و پر يادت نيست
تو به دل ريختگان چشم نداري بي دل
آنچنان غرق غروبي كه سحر يادت نيست
يادم هست ، يادت نيست !
( يكي ديگه از آهنگ هاي آلبوم خورشيد خاموش " كارو ناظريان " كه البته يه نفر ديگه به اسم شروين هم اونو خونده ..البته خوندن " كارو" كجا و خوندن شروين كجا ! )
طلب
چند روزی صدایت نرم تربود نگاهت گرم تر بود
من می دیدم اون گوشه ی چشمانت که تر بود
رفتی و بدان دل تنگ خرابات صدایت می شوم
اندکی مانده که قربان نگاه دلربایت من شوم
دل اگر راهی شود در سبب یک معرفت عالی شود
جان اگر باقی شود در طلب یک خنده ات فانی شود
که برین باورم از عشق تو آموخته ام من به گزاف..""
سلام به همگی شعراتون حرف نداره مرسی
راستی delbaz واقعا خوب بود ممنون
ای کار گشای هرچه هستند نام تو کلید هرچه بستند
شعرهایم را شکستی
غصه در آغوش رفتی
حرمت یک جفت چشم عاشقت را
بی بهانه..بی مهابا شکستی
تو که رفتی دنیا تیره شد
دستهایم خسته و شعرهایم بسته شد
آنقدر از جاده ها نام و نشانت خواستم
راه هم از یک مسافرخسته شد
وقتی که تو رفتی آسمان هم گریید
شمعدانی سوخت عاشقانه پرسید
منتظر می مانی؟تا بیاید؟
گریه کردم خود فهمید!
منتظر ماندم با دلی خسته
منتظر ماندم به درهایی بسته
تا که شاید یک روز او بیاید
دل پراز تردید که آیا می آید؟
یک نفر آمد که چشمانش زلالی داشتند
حرفهایش بوی تواز تو نشانی داشتند
من گمان کردم که او همتای توست
عشق او مانند تو همرنگ توست
پاک و بیرنگ است ..خاموش
هم آوای توست....
آن مسافر دستهایم را سردو بی جان کرد
خسته بودم خسته تر کرد
آن مسافر حرمت عشقم شکست
پرواز را از یادم برد پرهایم شکست
چشم های انتظارم بسته شد
من نگاهم بر راه تو یک خسته شد
با دلی پردرد بر راهت نشستم
با یک بغض نشکسته بر راهی که رفتی خواندم
بیا دیگر که جانم خسته است
بیا دیگر که پرها بسته است
بیا دیگر که بر این سرنوشت
ایزدش مهر تمامی بسته است
یک شبی آمد ماه می لغزید
در دلم غوغا بود گرچه دل می ترسید
آمدی شب از دلم رخت خود را بست
جای آن یک خورشید" عشق زیبایت" نشست
شعر یعنی عشق یعنی بودنت
عشق یعنی آن نگاهت..غصه یعنی رفتنت
شعرهایم با تو رفت و با تو آمد
خنده هایم با تو رفت و با تو آمد
وقتی که تو هستی آسمان هم آبیست
دستهای سرد و بیجانم آفتابیست
وقتی که تو هستی آسمان رنگ صدفهاست
چشمهایم خسته اند اما
"زندگی زیباست"