-
RE: اشعار برگزیده
سلام :
عید سعید فطر را به همه دوستان خوبم تبریک می گویم .:72:
این شعر رو تقدیم می کنم به کسی که عاشقی کردن(از خود گذشتن ) رو به من اموخت.:43::72:
هر چه گويم عشق را شرح و بيان
چون به عشق آيم خجل باشم از آن
گر چه تفسير زبان روشن گر است
ليك عشق بي زبان روشن تر است
چون قلم اندر نوشتن مي شتافت
چون به عشق آمد، قلم بر خود شكافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقي هم عشق گفت
آفتاب آمد دليل آفتاب
گر دليلت بايد از وي رو متاب
-
RE: اشعار برگزیده
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای ، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
" بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت
" آیا " ز یاد رفت و " چرا " در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا .... در گلو شکست:47:
قیصر امین پور
-
RE: اشعار برگزیده
سادگي مرا ببخش كه خويش را تو خوانده ام
براي برگشتن تو به انتظار مانده ام
سادگي مرا ببخش كه دلخوش از تو بوده ام
تو را به انگشتر شعر ، مثل نگين نشانده ام
به من نخند و گريه كن چرا كه جز تو
هر چه نياز بود و هست از در خانه رانده ام
اگر به كوتاهي خواب ،خواب مرا سايه شدي
به جرم آن ، داغ عطش بر لب خود نشانده ام
گلوي فرياد مرا سكوت دعوت تو بود
ولي من اين سكوت را به قصه ها رسانده ام
دوباره از صداقتم دامي براي من نساز
از ابتدا ، دست تو را در اين قمار خوانده ام
گناه از تو بود و من نيازمند بخششم
چرا كه من در ابتدا تو را از خود نرانده ام
گناهكار هر كه بود كيفر آن مال من است
به جرم آن ، داغ عطش بر لب خود نشانده ام
-
RE: اشعار برگزیده
گر خدا بودم ملائک را شبی فریاد می کردم
سکه خورشیدی را در کوره ظلمت رها سازند
خادمان باغ دنیا را ز روی خشم می گفتم
برگ زرد ماه را از شاخه شبها جدا سازند
نیمه شب در پرده های بارگاه کبریای خویش
پنجه خشم خروشانم جهان را زیر و رو می ریخت
دستهای خسته ام بعد از هزاران سال خاموشی
کوهها را در دهان باز دریا ها فرو می ریخت
می گشودم بند از پای هزاران اختر تبدار
میفشاندم خون آتش در رگ خاموش جنگلها
می دریدم پرده های دود را تا در خروش باد
دختر آتش برقصد مست در آغوش جنگلها
می دمیدم در نی افسونی باد شبانگاهی
تا ز بستر رودها چون مارهای تشنه برخیزند
خسته از عمری بروی سینه ای مرطوب لغزیدن
در دل مرداب تار آسمان شب فرو ریزند
بادها را نرم میگفتم که بر شط تبدار
زورق سرمست عطر سرخ گلها را روان سازند
گورها را می گشودم تا هزاران روح سرگردان
بار دیگر در حصار جسمها خود را نهان سازند
گر خدا بودم ملائک را شبی فریاد می کردم
آب کوثر را درون کوزه دوزخ بجوشانند
مشعل سوزنده در کف گله پرهیزکاران را
از چراگاه بهشت سبزتر دامن برون رانند
خسته از زهد خدایی نیمه شب در بستر ابلیس
در سراشیب خطایی تازه میجستم پناهی را
می گزیدم در بهای تاج زرین خداوندی
لذت تاریک و درد آلود آغوش گناهی را
-
RE: اشعار برگزیده
به من خوبی نکن شاید
برای هر دومون بد شه
نشستم تو دل طوفان
بذار آب از سرم رد شه
به من خوبی نکن وقتی
کنار من نمی مونی
نگو بد می شم از فردا
تو که دیدی نمی تونی
چه وقتایی که بد می شی
چه وقتایی که آشوبی
تمام درد من اینجاست
تو هر کاری کنی خوبی
من از تو از خودم از باد
ازین احساس ترسیدم
توباید جای من باشی
ببینی در تو چی دیدم
توباید جای من باشی
بفهمی من چرا تنهام
بفهمی چی بهت می گم
ببینی از تو چی میخوام ...
-
RE: اشعار برگزیده
پس تو آرزوهایت را
کجای این کوچه جا گذاشته ای،
که حالا کاشی این همه خانه... شکسته و
دریچه ی این همه دیوار، بسته و
دیوار این همه دل خسته ... خراب!
پاییز همین است که هست
اول ذره ذره باد می آید
بعد بار و برگ بی رؤیا که به باد
بعد از بلوار حضرت زهرا که بگذری
گهواره ای این سوی خواب و
آینه ای آن سوی آب...!
پاییز همین است که هست
یک روز می آیی که دیگر ماه
گلاب نشین الحمد و آینه است
یک روز می روی که آینه ...الحمد خشت!
حالا بخواب
راحت بخواب
ما هم خسته و خاموش از فهم فاتحه
به خانه هامان برمی گردیم،
برمی گردیم وباز
نوبت سکوت و صف نان و
همین چیزهای آشنای اطراف زندگی ست!
زندگی!؟
مرده هامان اینجا و زنده هامان جایی دور...
چاره ای نیست
باید طوری دوباره به صحرا زد
علاقه ورزید، عاشقی کرد و
بعد هم از چرت و پرت پاییز خسته گذشت!
.
-
RE: اشعار برگزیده
آيينه هاي دل تو
يکي يکي شکسته شد
پنجره هاي قلب تو
به روي نور بسته شد
باور تلخ مرگ من
توي سياهيهاي شب
از اون همه خاطره ها
مرثيه اي مونده رو لب
دلت مي خواد تو بدوني
اون که دوستش داشتي کجاست
اون بالا تو اسموناست
بهشت زيباي خداست
يک لحظه چشماتو ببند
ببين هنوز دوست دارم
شبا که خوابت نميره
منم به يادت بيدارم
گريه نکن براي من
رسم زمونه همينه
من هنوزم پيشتم
نگاه تو نمي بينه
فقط بخاطرت بيار
که زندگي يک فرصته
براي هر مسافري
که تشنه محبته
يک لحظه چشماتو ببند
ببين هنوز دوست دارم
شبا که خوابت نميره
منم به يادت بيدارم
-
RE: اشعار برگزیده
Parmis08 جان پستت فوق العاده بود..شعر خيلي زيبايي..فقط يه سوال : اين شعر و كسي خونده ؟ اگه خونده ميشه بهم معرفي كني ؟ و اگر هم كسي نخونده كه چه بهتر ، شاعرش و معرفي ميكني ؟ ( اما بعيد ميدونم شعر به اين زيبايي تاحالا دست نخورده باقي مونده باشه )............. .:fateme:. خانم شعري كه قبل از پست من فرستادي جزو آهنگ هاي محبوب منه كه خيلي دوستش دارم مخصوصا اون قسمت " يه لحظه چشمات و ببند ..... " مرسي.
--------------------------------------------
تو كوچه هاي سرد خاطره
اشك من پيرهن تو ترك كرده
همه جا عطر تو پيچيده ولي
دل ديگه غربت و باور كرده
مثل اون پرنده ي شكسته بال
دل من بعد تو بي لونه شده
با تو بيقراره و بي تو بيقراره
دل من راس راسي ديوونه شده
چه جوري ميشه پي يه بي نشونه گشت
دنبال خاطره ي روزاي عاشقونه گشت
چرا بايد وقتي خونه ي دلت متروكه
واسه در زدن بازم ، دنبال يه بهونه گشت
امشب هم ميون اين خاطره هاي سردم
بي رمق دنبال اون حادثه اي مي گردم
كه نفهميدم كي و كجا تورو ازم گرفت
دست تو جدا شد و نگاه تو گم كردم
چه جوري ميشه پي يه قلب پاره پاره گشت
توي آسمون ابري دنبال ستاره گشت
وقتي راه نداره چشمام به حريم قلب تو
چه جوري ميشه پي يه فرصت دوباره گشت ؟
-
RE: اشعار برگزیده
دوباره بیا
شبی به خلوت من از پی نظاره بیا
به چشمهای درخشان تر از ستاره بیا
اگر چو ماه به وقت سحر برون رفتی
به شب که تیره شود آسمان دوباره بیا
دو گوش خویش به پروین و زهره آذین کن
به خلوت شب من با دو گوشواره بیا
به پیش جمع کلامی مخواه از لب من
به چشم من نظری کن به یک اشاره بیا
اگر که گریه ی ما را ندیده یی هرگز
شبی به خلوت من از پی نظاره بیا
مهدی سهیلی
-
RE: اشعار برگزیده
این دکلمه رو نمیدونستم کجا بذارم . اگه تو فروم قبلا تاپیکی برای این کار داشتید خوشحال میشم جابجاش کنید
صدای من خیلی قشنگ نیست بنابراین اگه به صداهای نخراشیده حساسیت دارید دانلودش نکنید
شعری از حمید مصدق
http://www.sharemation.com/delbaz/other/MySound.mp3