خدایا ،،
دلم گرفت ز دور هجران ،،،
بیاااا بیاااا آرامش جان ،،،،،:72:
نمایش نسخه قابل چاپ
خدایا ،،
دلم گرفت ز دور هجران ،،،
بیاااا بیاااا آرامش جان ،،،،،:72:
http://www.hamdardi.net/imgup/597835ac63095b9e55.jpg
بال های خسته ام را باز میکنم و به سوی تو اوج می گیرم،
ای مهربان ترین آسمان زیبای من،،،،
پس ای باغبان ،،، بالهایت را باز کن ،،،، و نگران جاده ها و دریاها نباش،،،،
ای کبوتر دلواپس پرواز:72:
خدایا درد دلی نیست، اومدم یه گل تقدیمت کنم...
خدا تنها کسی که همیشه دستم رو گرفته و نجاتم داده از شرایط بد
همیشه به موقع رسیده و کار خودش رو کرده
حتی مواقعی که من چیزی رو می خواستم و لی اون نمی خواست و اراده اون بر اراده من مقدم می شد و من ناراحت و گریون ازش می پرسیدم که چرا اینطور شده ؟؟؟
در اینده حتما بهم نشون می داد که چرا این فرد و یا این موقعیت رو برات نخواستم
....
چند وقت پیش یه خواستگار کارمند بانک داشتم رفتیم حرف زدیم و من امید وار بودم که با اون فرد بتونیم به جایی برسیم ولی خب قسمت نشد و به جایی نرسید
من به خدا گلایه کردم و گفتم خدایا دیگه بهتر از این شرایط کی رو سراغ داری که برای من بفرستی چرا اینطور شد و فلان و بهمان ...
تا اینکه چند روز پیش یه خواستگار دیگه داشتم که اون فرد مهندس شرکت نفتی بود و از رئیس های رده بالای شرکت نفت
حقیقتا اون کارمند بانک نسبت به این اصلا هیچی نداشت !!!
این خواستگار دوم بر اساس شرایط ظاهری از جمله کار و جایگاه شغلی و شان اجتماعی و .. واقعا عالی بود عالی چیزی که حتی تو ذهن من نمی گنجید تو زندگیم برام اتفاق بیفته
ولی متاسفانه ایشون به خاطر دوری شهرستان محل زندگی خودشون و من گفتند که نمی تونند ادامه بدند
حقیقت رو بگم من قبل از این خواستگاری با خدا حرف زدم
گفتم خدایا این فرد واقعا همونی هست که من همیشه تو ذهنم از تو می خواستم اگه واقعا قسمت نباشه برای من درک حکمت تو خیلی سخته
به خدا گفتم ولی در هر حال من راضی هستم به رضای تو
ولی واقعا رضا حالتی هست که خیلی خیلی ایمان قوی می خواد ...
وقتی خدا به ابراهیم گفت فرزندت رو سر ببر
ابراهیم چه ایمانی به خدا و حکمت و مصلحت خدا داشت که قبول کرد ؟؟؟ ای کاش ذره ای از این ایمان رو من داشتم
من با تموم لطف هایی که خدا در حقم کرده وقتی این خواستگار شرکت نفتی به من نه گفت حقیقتا نا شکری نکردم ولی با اینکه از قبل همه چیز رو به خدا سپرده بودم ، و گفته بودم هر کار که به صلاحم هست رو انجام بده ، کلی نا امید شدم و از خدا شکوه کردم که چر این اتفاق برای من نیفتاد ...
این ماجرا یه امتحان بود از طرف خدا برای من
نتیجه اش هم این بود که ای بنده تو به من اعتمماد نداری
خدایا من از تو معذرت می خوام
هر بار کاری رو به تو سپردم خودم بیشتر توی اون کار دخالت کردم
نگذاشتم تو انجامش بدی
تموم کارهایی که به تو سپردم به بهترین نحو پایان بردی
ولی یه درخواست ازت دارم
خواهش می کنم زندگی من رو سر و سامون بده ...
سلام دختر 7
پول خوشبختی نمیاره
این بدان معنا نیست پس طرف هیچی نداشته باشه یک سرمایه اولیه لازم برای زندگی
ولی ضمانت نیست تا با اون فرد دارای پست عالی خوشبخت بشید
بعضی وقتها ما ممکن وسوسه بشیم بخاطره تایید طلبی دوست داریم جلوی دیگران بگیم همسرمون پستش عالیه وتحسین دیگران دریافت کنیم
حالا از اون پست مقام جقدش به شما میرسه؟؟؟
شایدم کمال طلبیمون اینجوریه
در کل سعی کنید با کسی ازدواج کنید که شرایطشون مشابه شرایط شما باشه
برادر محترم درست گفتن.
تمام کلام همین هست با فردی که شرایط مشابه رو تجربه کردن.
این شرایط مشابه چیزی شبیه نامزدی نیست که صرفا صیغه محرمیت خوانده باشن و سر دو تا حرف و ... تمام شده باشه. عقد هست که در اون فرد شرعی و قانونی همسر کسی بوده و هر دلیلی جدا شدند. (تنها کسی که شما رو خیلی خوب درک میکنه و میفهمه شخصی هست که شرایط شما رو طی کرده باشه و حرف های هم رو متوجه بشین)
بنظرم شاید اگر دو تا دوست درباره ی گذشته شما خیلی سربسته فقط در حدود همین جدایی بدونن شاید بتونن شما رو بعنوان یه خانم مناسب و خوب به آشنایانشون که شرایطی مشابه داشتن معرفی کنن.
در پایان اگر فکر میکنین این مسئله جای بحث داره تاپیک بزنین تا تبادل نظر کنیم.
سلام.خدای مهربانم
بی نهایت ازت سپاسگذارم بابت تولد دوباره ام...
ازت ممنونم که کمک کردی همه ی کارهام با خیر و سلامت پیش بره
ازت ممنونم که دارم یه آدم دیگه ای با کلی روحیات مثبت میشم:43:
دوستت دارم.:72:
درررد دل، مگه خدایا تو می شنوی درد دل منو؟ آره که می شنوی ولی انگار فقط می شنوی. امیدم به تو کم رنگ شده.... انصاف نیست.
دل بردی از من به یغما
ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست
از دست دل بر سر من
دیدی چه آوردی ای دوست
از دست دل بر سر من
عشق تو در دل نهان شد
دل زار و تن ناتوان شد
رفتی چون تیر و کمون شد
از بار غم پیکر من
رفتی چون تیر و کمون شد
از بار غم پیکر من
میسوزم از اشتیاقت
در آتشم از فراقت
کانون من سینه ی من
سودای من آذر من
میسوزم از اشتیاقت
در آتشم از فراقت
کانون من من سینه ی من
سودای من آذر من
آره غمه عشق او را
گر او نیارد تحمل
چون میتواند کشیدن
این پیکر لاغر من
این پیکر لاغر من
اول دلم را صفا داد
آیینه ام را جلا داد
آخر به باد فنا داد
عشق تو خاکستر من
عشق تو خاکستر من
میسوزم از اشتیاقت
در آتشم از فراقت
کانون من من سینه ی من
سودای من آذر من
میسوزم از اشتیاقت
در آتشم از فراقت
کانون من سینه ی من
سودای من آذر من
بار غم عشق او را
گر او نیارد تحمل
چون میتواند کشیدن
این پیکر لاغر من
این پیکر لاغر من
خدایا شکرت بخاطره هر داده و نداده ای