RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
ای شاه حسن چشم به حا ل گدا فکن
کاین گوش بس حکایت شاه و گداشنید
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس ... دربند آن مباش که نشنید یا شنید
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
اين دهان بستی دهانی باز شد | *** | تا خورنده لقمه های راز شد |
لب فرو بند از طعام و از شراب | *** | سوی خوان آسمانی کن شتاب |
گر تو اين انبان ز نان خالی کنی | *** | پر ز گوهرهای اجلالی کنی |
طفل جان از شير شيطان باز کن | *** | بعد از آنش با ملک انباز کن |
چند خوردی چرب و شيرين از طعام | *** | امتحان کن چند روزی در صيام |
چند شبها خواب را گشتی اسير | *** | يک شبی بيدار شو دولت بگير |
|
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
چقدر این شعر از سعدی زیباست:
اگرم حیات بخشی وگرم هلاک خواهی | *** | سر بندگی به حکمت بنهم که پادشاهی
|
به کسی نمیتوانم که شکایت از تو خوانم | *** | همه جانب تو خواهند و تو آن کنی که خواهی
|
به خدای اگر به دردم بکشی که برنگردم | *** | کسی از تو چون گریزد که تواش گریزگاهی
|
و گر این شب درازم بکشد در آرزویت | *** | نه عجب که زنده گردم به نسیم صبحگاهی
|
غم عشق اگر بکوشم که ز دوستان بپوشم | *** | سخنان سوزناکم بدهد بر آن گواهی |
|
کسی از تو چون گریزد که تواش گریزگاهی...
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
اینجاست یار گمشده گرد جهان مگرد | *** | خود را بجوی سایه،اگر جستجو کنی |
|
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زا ر نا توان انداخت
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
نقش ِ نامت کرده دل محراب ِ تسبیح ِ وجود | *** | تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت |
|
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
درون توست اگر خلوتی و انجمنی است | *** | برون ز خویش کجا میروی جهان خالی؟ |
|
بیدل دهلوی
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان، وین راه بی نهایت
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من ا ر
زا ر و بیمار غمم راحت جانی به من ار