واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود
نمایش نسخه قابل چاپ
واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود
دلا زین تنگ زندان ها رهی داری به میدان ها
مگر خفته ست پای تو تو پنداری نداری پا
چه روزی هاست پنهانی جز این روزی که می جویی
چه نان ها پخته اند ای جان برون از صنعت نانبا
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای
ما آن شقایقیم که با درد زاده ایم
میان او که خدا افریدهاست از هیچ
دقیقه ایست که هیچ افریده نگشادست
تا بدیدم از ورای آن جهان جان صفت
ذره ها اندر هوایش از وفا و از صفا
بس خجل گشتم ز رویش آن زمان تا لاجرم
هر زمان زنار می ببریدم از جور و جفا
اگر ان ترک شیرازی بدست ارد دل ما را
بخال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
[align=center]نهنگی بچه ی خود را چه خوش گفت
بدین ما حرام امد کرانه
به موج اویز واز ساحل بپرهیز
همه دریاست ما را اشیانه
کنجکاو عزیز
ر
بده
دوستان فکر کنم باید با "ا" شروع کنیم
اگر برنگ عقیقی شد اشک من چه عجب
که مهر خاتم لعل تو هست همچو عقیق
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
روضه اومید تویی راه ده ای یار مرا