میشل جان تو احمق نبودی و نیستی ،
میشه به جای درد دل با خدا ، بیایی با ما حرف بزنی ؟ :203:
منتظرت میمونیم ...
نمایش نسخه قابل چاپ
حرفی نیست کمند، این زجره. زجرو نمی شه گفت، می شه کشید
زجری که از ظلم ناشی میشه، مثل آهیه که از نهاد مظلوم برمیاد. گفتنی نیست، کشیدنیه
وقتی زجر میکشیم که راهی نداریم، حس استیصال و بی چارگی میاد سراغمون. انگار که تو یه اتاق بی در و پنجره ای و این اتاق داره پر آب میشه.
الان راهی نداری. یه راهی پیدا کن. راهی خوبه که همه سود ببینن. الان داری خودتو اذیت میکنی و خودت میدونی این درست نیست.
یه راهی پیدا کن و دنبالش کن.
اگه بیشتر از یه هفته است حس و حالت چیزیه که اینجا نوشتی؛ بیشتر از این تو خودت نگه ندار. حتما با یه نفر حرف بزن. این خودش یه راهه. سخت بروز میدی خودتو.
خدایا خیلی وقته باهات حرف نزدم خیلیییییی
میدونم خیلی بی چشم و روام وقتایی که حالم خوبه به همه چیت شک میکنم حتی بودنت و وقتایی که خسته م، تنهام و کسی رو ندارم یادت میفتم.
امشب هم از این شبای خستگیه که منِ بی معرفتو آورده سمتت، خدایا خسته شدم از این همه دویدن ونرسیدن، ته هر راهی که توش پاگذاشتم به بن بست رسیدم درس کار عشق... آخر رسیدم سر نقطه اول، انگار نه انگار اون همه تلاش...انگار نه انگار اون همه انرژی...اون سالای عمرکه گذشت...
بازم دارم نهایت تلاشمو میکنم بازم از صفر شروع کردم،خودت که داری میبینی، دستمو بگیر و کمکم کن
ویژه ی تنها "اوی" هستی:
---------------------------------------نقل قول:
بالاخره رنگ و دایره گمشدگی را یافتم.
رنگش سیاه
ذاتش سیاه تر
تعلق خاطرم را به سوی خارج از آن می برم، چون میخواهم، چون "اویی" هست که میدانم هست
دیگر یافته ام چیستم، دوست دارم بدانمش که "کیست" و "چیست"
او را میگویم، تنها "اوی" هستی
یافته ام که چیستی ام را گم میکنم
سنگی را نشانش گذاشتم که یادم بدارد، سیاه هه ها و گمگشتگی ها را.
اعماقی دارد که هبوطش بسی سهل و عروجش مشکل.
ای سنگ من، بمان و بمان و بمان ، بگو و بگو و بگو ، تلنگر و تلنگر و تلنگر، تا به وقتی که معرفتش را بیابم و حافظه ام را ننیازد ( نیاز نباشد)
میدیدم که همه جا بودی، حست میکردم، با نشانه هایی محسوس، ولی دو چشم نابینا را چه بکار آید؟
اینک عینکی را می بایم تا ببینمت، دو چندان تر از قبل
توکلت علی الله.
کجایی خدا. کجایی؟ انگار نیستی. این بود قرار ما؟ من که دارم تلاشمو میکنم. پس تو کجایی؟ یا نیستی یا اگه هستی خیلی بی انصافی. قلبم درد میکنه. حداقل به این بچه بی گناه رحم کن.
الهی خودمو به تو میسپارم ... میدونم بالاتر از تو نیست.
من در تمام موجودات عالم نقص دیدم و اشتراک تمام ما فانی بودن و نیازمند بودنمون به تو بود.
خدایا من بالاتر از او ندیدم...
زمانی که گستاخ شدم فریاد زدم .. شنوا بودی اما ساکت
زمانی که گناهکار بودم .. بینا بودی اما ساکت
زمانی که نالایق بودم و تو عطا کردی
منجم ها بهتر میدونن و میفهمن وجود تو رو...
زمانی که به میلیارها ستاره خیره میشن و حس میکنن ذره ای ناچیز در این گستردگی عظیم هستن.
زمانی که عالم رو در احاطه ی سیاهی مطلق میبینن و سیاراتی سرد و داغ...
زمانی که حساب مکنن و میبینن اگر خورشید فقط کمی نزدیکتر بود، یا فلان جرم آسمانی کمی مسیرش رو کج تر میکرد چه میشد...
به وجود و قدرت تو پی میبرن.. این جهان زاییده ی اتفاقی بودن ها نیست ... این حسابگری از جهانی که فقط بشرش عقل داره و حتی از پس خودش هم بر نمیاد ... برآمده نیست..
خدایا شما قلب منی:43:
الهی
همه مدتی آمدند و رفتند... مسافر بودند. هر انسانی و هر دارایی.
آنچه که ماندگار بود تو بودی ...آنکه وفا کرد تو بودی:72:
خدایا هیچکس انقد ناراحت نباشه که تورو یادش بره :54:
خدایاااااااا خدای مهربون من... دارم با گریه مینویسم... به خودم قول داده بودم دیگه بهش پیام ندم.. اما بازم بهش پیام دادم.... بهش گفتم تحقیر شدم خیییبببییییییلی و دیگه میخوام جدا بشم ازت. و اونم جوابی نداد! خدای مهربون من... کاری کن یا مهرم به دلش برگرده و بیاد سمتم و همه آون روزای تلخ رو برام جبران کنه و براش جبران کنم. یا اینکه دیگه قلبم اروم بگیره و اگر دیگه ته خطیم.. مهرشو خاطراتش رو از تو قلب و فکر و همه وجودم بردار.. خیییبببییییییلی خیییبببییییییلی خیییبببییییییلی خیییبببییییییلی خیییبببییییییلی اذیتم. یه سال دستو پا زدم فقط تحقیر شدم.. دیگه نمیخوام تحقیر بشم. بهم کمک کن بتونم رهاش کنم یا بر میگرده و جبران میشه همه تلخی های این روزام. یا بر نمیگرده و قلبم رو خالی کن از عشقش....
دوستان عاجزانه میخوام برا آرام شدنم دعا کنید ممنون