RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
اليناي عزيز
هر چقدر بنشيني و فكرت را متمركز يك مسئله كني همه زندگيت رنگ و بوي همان مسئله را مي گيرد.
به نظر من شماها زيادي به مشكلاتتان فكر مي كنيد و 90 درصد زندگيتان را حول محور اين مشكلات مي چرخانيد.
اگر كمي فكر خود را باز كنيد بهتر مي توانيد با مسائل برخورد كنيد.
به قول معروف مدتي به خودتان مرخصي بدهيد و نيرويي قوا كنيد و دوباره با نيروي مضاعف شروع كنيد.
اين تنها راه براي اوضاع و احوال روحي شماست.
وقتي نمي توان محيط را تغيير داد بهترين راه يا تغيير خود فرد است يا فرار از آن محيط.
محيط مشكلاتتان را بيشتر نكنيد.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
دانه جان هم از خانوادم - هم از امین - هم از خانوادش و هم از کارم دارم می کشم.
از امین دیگه توقع ندارم اعصابمو خرد کنه.
اگه بگم دیشب سر چه چیز احمقانه ای اعصاب منو خرد کرده فقط به حالم گریه می کنی.
امروز تلفن هاشو جواب نمی دم. نخواهم هم داد. حالا حالاها هم قصد آشتی ندارم. دارم برنامه ریزی می کنم دو هفته دیگه تنهای تنها 4 روز بروم مسافرت.
شریک زندگی می خوام برای آرامش نه سوهان روح.
دانه عزیز من ذهنم منفیه . درسته. ولی آیا همه چیز یک طرفه است؟؟؟ توی این مشکلات همسرم به جای مسکن خودش هم می شه سوهان. از اون توقع ندارم ...
از زمانی که دیدمش درگیر مشکلاتش شدم تا الان.
کجا بروم بگم داد بزنم خستم. ولم کنید. مگه من چقدر ظرفیت دارم؟؟؟؟
پره پرم به خدا...
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
بابا از شما ۲ نفر baede...نميگم شما هم ensanid و ظرفيت داريد ولى وقتى سنگ بزرگ رو dushetun گذشتيد تحمل كنيد كسى كه شما رو به زور سر سفره عقد nashunde خدا رو شكر هم كه بهترين انتخاب ها رو كردي.....با اين حرفها darune خودتون خراب نكنيد ارزش نداره به اين قسمت نمى ارزه.....
نازنين جون من خودم دوستانِ بهت ميگم خيلى با بى جواب گذشتن تلفنِ مخالفم....نكن اين كار و فاصله ميندازه.....بچه كه نيستيد arusak بعضى هم كه نمى كنيد زانو shoharid poshtvane همديگر هستيد زندگى torsho شيرين درِ شما نبايد سردى گرمى بكنيد كه.............خيلى ها هستن حسرت لحظه هاى شما رو ميخورن......نازنين عزيز من هميشه به خودم ميگم كاش من مى تونستم قدرت نازنين رو داشته باشم يه زندگى و شروع كنم...بخدا حسرت گذشت و fadakarit براى شوهرت رو mikhuram حالا اون الان بهت نشون نده كه ميفهمه بعدا نشون ميده....elina جان فكر عقب نشينى بذار كنار خاله بعضى كه نمى كنيد حالا اين اولش safo كاج درِ بعدا ميريد سر خونه zendegitun همه چى آروم ميشه.....بخدا از دست joftetun كلى حرص خوردم!!!!!!!!!!
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
ببخشيد بد مى نويسم....laptopam اصلا فونت فارسى نداره با فارسى نگار مى نويسم اونم اينطورى مينويسه........ببخشيد
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین جان آروم باش نه زود عصبی شو نه زود صمیمی.خودت به پستهای قبلیت نگاه کن یه بار بی نهایت عصبی هستی از دست همه چیز یه بارم آرومی و امیدوار. بعد از هر اتفاق یه خورده تامل کن بعد در موردش تصمیم بگیر که اتفاق خوبی بود یا نه.بعد تصمیم بگیر که چه عکس العملی داشته باشی.اینجوری اول از همه به خودت کمک می کنی که آروم باشی بعدشم بتونی شرایط رو بهتر تحمل کنی.بار هر بحثی که با امین می کنی فوری به این نتیجه می رسی که چرا زود عقد کردی؟!خب این اشتباس دیگه حتی اگه فرض کنیم که اشتباه هم کرده باشی(که اصلا اینطور نیست) دیگه نباید به گذشته برگردی عزیزم برگشت به گذشته مثل این می مونه که تا وسط خیابون رفتی بعد یهو برگردی که نگاه کنی چقدر از خیابونو طی کردی خب چه اتفاقی می افته برات اون لحظه؟ به حرفام فکر کن اینقدر هم خودتو اذیت نکن
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنين جان
به خداي احد و واحد جواب تلفنشو ندادن چيزي رو عوض نمي كنه. روي اونو بيشتر از اين به روي خودت باز نكن فدات شم.
با اينكه چند روز يه جايي بري خيلي موافقم. سعي كن با لج نري و رضايت همه رو بگيري و بتوني بدون اعصاب خوردي جايي بري.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین جان چند وقتی به تاپیک ات سرنزدم ، گمانم این بود شرایط آرام را یافته ای ولی باز دیدم مشکلاتت همان است که بود .
نازنین در یکی از تاپیکهایت گفته ای :
دانه جان هم از خانوادم - هم از امین - هم از خانوادش و هم از کارم دارم می کشم.
تو مطمئنی تو مشکل نداری ؟ این که نمی شود همه با تو نسازند و اذیتت کنند ، تو برای خودت پروژه درست می کنی و دلت می خواهد که ناراحت باشی و همه چیز باعث ناراحتی توست . نازنین باید خیلی سریع در خودت نظر کنی مجموع این آدمها را حساب کن . خانواده ی تو که باهاشان مشکل داری چند نفر هستند ؟خانواده امین چند نفر ؟ محیط کار با چند نفر مشکل داری ؟ باضافه ی امین مساوی می شود با... ؟!
این یعنی چی ؟! یعنی تو خوبی و این همه آدم بد ؟!
نازنین ، این امین ننه مرده که خودش هم شاید خیلی اشکال داشته باشد اما خون که نکرده تو را گرفته . یادت می آد از مهمانی که بر می گشتید چه حرفهای قشنگی بهت زده بود ؟! عزیزم قرار نیست او همیشه حوصله مشکلات تو را داشته باشد ، تو باید قوی باشی و مشکلات سر کار را به خانه نبری که از امین توقع دلجویی و درک داشته باشی ، اصلا به او ربطی ندارد که در سر کار تو چه اتفاقی افتاده ، اگر دلش بخواهد می تواند مشکل تو را بفهمد و اگر دلش خواست می تواند باهات همدردی کنه ، اگر دلش نخواست که خوب نخواسته ، تو چرا از امین توقع های اینجوری داری .
بعد هم نازنین واقعا این پروژه و بچه بازی خیلی چیپ مادر شوهر و خواهر شوهر و قوم و خویش شوهر را رها کن ، اگر آنها تمایل به این کار چیپ دارند که عروس ،مادر شوهر و خواهر شوهر بازی بکنند و بگذار کار خودشان را بکنند ، تو دختر تحصیل کرده ای هستی و خیلی زشت است که رفتارت و افکارت مثل زنان قدیم باشد . عزیزم اگر قدیم مادرشوهر و عروس با هم نمی ساختند و با هم بد بودند به دلیل همزیستی در یک خانه بود و عروس هم مجبور بود تمام کارهای خانه را انجام بدهد و کنار حوض یخ زده بنشیند و لباس چرکهای قوم قبیله ی شوهر را بشورد و صداش هم در نیاید تا زمانی که خودش به همان جایگاه برسد و به دلیل ناکامی و فشارهایی که در زندگی بهش وارد شده حساب عروس خودش را برسد و.... الان که از این خبر ها نیست واقعا باید دیدگاه خودت را عوض کنی ، و این افکار و باورهای قدیم را بریزی دور ، تو یک مامان داری و بابا ،خوب آن بدبخت هم یک ننه بابایی دارد ، چرا باید اینقدر کارهای آنها برایت مهم باشد ، چرا کارهای مادر و پدرو... خودت را بد می فهمی . باید خودت را تغییر بدهی گفته بودی که تصمیم داری این تغییر را حفظ کنی ، چند روز نگذشته به این داستان و بازی داری ادامه می دهی آن هم با این افکار سیاه
معلومه پسره بدبخت داره از دستت خسته می شه فکر نکن فقط تویی که حال و روزت اینجوریه آن هم بدتر از تو . دیگه اگر واقعا درد هم داشته باشی و به خودت بپیچی به تو توجه نخواهد کرد ، چقدر گریه و غر غر ؟!
شما دوتا می خواهید یک عمر با هم زندگی کنید اینجوری و با این اوضاع کی دوام میاره که امین بیاره که اصلا خودت دوام بیاری ؟!دختر بس کن ، نوع نگاهت را عوض کن ، تا زمانی که تو اینجوری رفتار کنی امین درست بشو نیست ، یاد لحظه های قشنگ زندگی تان بیفتد حیف نیست وقتی می شود لاو ترکاند و خوش گذراند ، اره بده و تیشه بگیر باشه ، تو وضعیت هورمونهای بدن ات چه جوریه ، نزدیک پریودت به هم نمی ریزی ؟!
چون این پروژه تلفن جواب ندادن و بی خبر سفر رفتن واقعا عادی نیست . امیدوارم مشکلت مربوط به پریود باشه که دردش خوردنی است اگرنه که اوضاع خیلی خرابه و باید بیام گوشهای خوشگلت را بکشم که از خر شیطان پیاده بشوی
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
تو مطمئنی تو مشکل نداری ؟ این که نمی شود همه با تو نسازند و اذیتت کنند ، تو برای خودت پروژه درست می کنی و دلت می خواهد که ناراحت باشی و همه چیز باعث ناراحتی توست . نازنین باید خیلی سریع در خودت نظر کنی مجموع این آدمها را حساب کن . خانواده ی تو که باهاشان مشکل داری چند نفر هستند ؟خانواده امین چند نفر ؟ محیط کار با چند نفر مشکل داری ؟ باضافه ی امین مساوی می شود با... ؟!
این یعنی چی ؟! یعنی تو خوبی و این همه آدم بد ؟!
سلام. آنی عزیز من با همه مشکل ندارم. دارم همه چیز رو تحمل می کنم.
اون از پدرم. بماند رفتارش چیه حوصله ندارم دوباره همه چیز رو تکرار کنم ولی تمام دوستام. همشون وقتی رفتارهاشو می بینن گوشاشون تیر می کشه. گاهی هم مامانم. خسته شدم از این همه تحمل.
خانواده همسرم هم که ...
محل کارم مدیرم عوض شده همه از دستش عاصی ان. بدبختی مدیر مستقیم منم هست. یعنی من باید 8 ساعت توی یک اتاق تحملش کنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
نازنین ، این امین ننه مرده که خودش هم شاید خیلی اشکال داشته باشد اما خون که نکرده تو را گرفته . یادت می آد از مهمانی که بر می گشتید چه حرفهای قشنگی بهت زده بود ؟! عزیزم قرار نیست او همیشه حوصله مشکلات تو را داشته باشد ، تو باید قوی باشی و مشکلات سر کار را به خانه نبری که از امین توقع دلجویی و درک داشته باشی ، اصلا به او ربطی ندارد که در سر کار تو چه اتفاقی افتاده ، اگر دلش بخواهد می تواند مشکل تو را بفهمد و اگر دلش خواست می تواند باهات همدردی کنه ، اگر دلش نخواست که خوب نخواسته ، تو چرا از امین توقع های اینجوری داری .
واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پس الان اقای امین چه کاره اند؟؟؟
کاری که نمی تونه بکنه ( منم توقع ندارم) همدردی و همدلی که می تونه بکنه.
5 نبه من قسط داشتم. می دونست 194000 ندارم. یک زنگ نزد بگه داری- نداری- چه کار می کنی؟؟؟ از کجا می یاری؟؟؟
واقعا اینا به اون ربطی نداره ؟؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
بعد هم نازنین واقعا این پروژه و بچه بازی خیلی چیپ مادر شوهر و خواهر شوهر و قوم و خویش شوهر را رها کن ، اگر آنها تمایل به این کار چیپ دارند که عروس ،مادر شوهر و خواهر شوهر بازی بکنند و بگذار کار خودشان را بکنند ، تو دختر تحصیل کرده ای هستی و خیلی زشت است که رفتارت و افکارت مثل زنان قدیم باشد . عزیزم اگر قدیم مادرشوهر و عروس با هم نمی ساختند و با هم بد بودند به دلیل همزیستی در یک خانه بود و عروس هم مجبور بود تمام کارهای خانه را انجام بدهد و کنار حوض یخ زده بنشیند و لباس چرکهای قوم قبیله ی شوهر را بشورد و صداش هم در نیاید تا زمانی که خودش به همان جایگاه برسد و به دلیل ناکامی و فشارهایی که در زندگی بهش وارد شده حساب عروس خودش را برسد و.... الان که از این خبر ها نیست واقعا باید دیدگاه خودت را عوض کنی ، و این افکار و باورهای قدیم را بریزی دور ، تو یک مامان داری و بابا ،خوب آن بدبخت هم یک ننه بابایی دارد ، چرا باید اینقدر کارهای آنها برایت مهم باشد ، چرا کارهای مادر و پدرو... خودت را بد می فهمی . باید خودت را تغییر بدهی گفته بودی که تصمیم داری این تغییر را حفظ کنی ، چند روز نگذشته به این داستان و بازی داری ادامه می دهی آن هم با این افکار سیاه
عزیزم من کارهای خانواده خودم رو بد نمی فهمم. 23 ساله دارم باهاشون زندگی می کنم.
می گم نه اینجا جاش هست نه من دیگه حوصله حرف زدم در مورد کارهاشون رو دارم.
در مورد خانواده همسرم هم امین می دونه رو اعصابن ولی باز هم منو می کشونه می بره اونجا. مادر شوهرم هر چی لایق خودشه تحویل من می ده.
خونسرد باشم؟؟؟
نمی تونم دیگه تحمل حرف زور و چرت و ... ندارم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
چون این پروژه تلفن جواب ندادن و بی خبر سفر رفتن واقعا عادی نیست . امیدوارم مشکلت مربوط به پریود باشه که دردش خوردنی است اگرنه که اوضاع خیلی خرابه و باید بیام گوشهای خوشگلت را بکشم که از خر شیطان پیاده بشوی
عزیزم از 4 شنبه تا الان یکبار هم زنگ نزده. خیلی هنر کرده 4 تا اس ام اس عشقی که توی موبایل همه هست و قیمی شده فرستاده. اونم جمعه.
من مقصرم قبول دارم. اگه از همون روز اول یکبار جلوی خانوادش و خودش می ایستیدم و کوتاه نمی یادم زود انقدر به قول شماها کارمون به عروسک بازی نمی کشید.
من احمقم. البته مهم نیست. خونه خودمه. موقع سند زدن دلم می خواد فقط حرف اضافه ای از مادرشوهرم بشنوم.
امروز صبح که اومدم سر کار کیفم رو انداختم دور. می دونید چرا چون انقدر پاره شده بود که وقتی شیرم ریخت توی کیفم از اونم ریخت روی شلوارم. خودتون بفهمید تا کجا... . کدم تازه عروسی اینکار ها رو می کنه؟؟؟
من احمقم. باید زنی می بودم مثل مادرش که الان خونه ندارن و آلاخون والاخونن.
فردا کی می ره توی این خونه می نشینه؟ کی اجاره نمی ده؟؟؟
من قبول کردم همسرم رو. باشه. ولی حداقل توقع همدلی که دارم ازش. نباید داشته باشم؟؟؟ حالا اگه جامون برعکس بود چی؟؟؟ همسرم زیر بار این همه قسط بود! من به عنوان یک زن باید همیشه غمخوار بودم و وسایل ارامششو فراهم می کردم و هر بداخلاقی رو هم تحمل می کردم. غیر از این بود خدا وکیلی ؟؟؟
مهم نیست . اگه مهم بود این دو روز حداقل یک زنگ می زد.
حالا از امروز. می خوام دیگه فقط و فقط به خودم فکر کنم. رژیم بگیرم. حسابداریمو بخونم. به خودم برسم و خودم. تا عید 54 روز وقت دارم.
هیچی ازم نمونده. می خوام به خودم فکر کنم. به نازنین. همیشه هیچ کس جز نازنین به داد نازنین نرسیده. هیچ کس جز خدا.
خدا رو شکر که حداقل انقدر بهم نیرو داده که خودم هستم برای خودم.
بار الهی شکرت.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانه
نازنين جان
به خداي احد و واحد جواب تلفنشو ندادن چيزي رو عوض نمي كنه. روي اونو بيشتر از اين به روي خودت باز نكن فدات شم.
با اينكه چند روز يه جايي بري خيلي موافقم. سعي كن با لج نري و رضايت همه رو بگيري و بتوني بدون اعصاب خوردي جايي بري.
دانه خوبم زنگ نزده که من بخوام جواب بدم یا نه. جالبه:302:
این دو روز خونه دوستم بودم. همونی که شما هم می شناسیش. اگه اونجا نبودم دیوونه می شدم این دو روز.
برنامه مسارفت هم می ریزم برای دو هفته دیگه. می روم. اگه می خواست زنگ می زد می فهمید دارم می روم یا نه.
خسته ام دانه. خسته. از این همه ظلم. زور. اجبار. تحمل...:302::302::302:
بهم بر خورده. برای اولین بار توی این مدت. بعد این همه توهین و تحمل و ...
دو روز زنگ نزده. امروز روز چهارمه. واقعا از چشمم افتاده. به خدا قسم از چشمم افتاده...
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام نازنین جان
من مطمئم که زنگ میزنه. مردا عادتشونه تواین موقعیت طاقچه بالا بذارند تا تو کوتاه بیای. ولی بعد از یه مدت زنگ میزنند. نگران نباش عزیزم. فقط به خودت فکر کن و سلامتیت.