رموز عشق نوازی نه کار هر مرغیست
بیا همره این بلبل غزل خوان باش
نمایش نسخه قابل چاپ
رموز عشق نوازی نه کار هر مرغیست
بیا همره این بلبل غزل خوان باش
شد قلعه دارش عقل کل،آن شاه بی طبل و دهل
بر قلعه آن کس بر رود،کو را نماند اوی او
ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی
جز بر آن عارض شمعی نبود پروازم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود .
آدم آورد در این دیر خراب آبادم .
من توام تو منی ای دوست مرو از بر خویش
خویش را غیر مینگار و مران از در خویش
شب تنهاییم در قصد جان بود
خیالش لطف های بیکران کرد
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ
بر سر کشته خویش آی و ز خاکش بر گیر
راهيست راه عشق:16: که هيچش کناره نيست
آن جا جز آن که جان بسپارند چــــاره نيست
تو با خدا ی خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
در بيخبران حسرت ديدار تو ديدم
از عشق تو در بيخبران هم اثری بود