-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
ستاره عزیز
اینقدر دل دل کردی ، که همه فرصتا رو از دس دادی !!!!! شماره دلمو میدم زود زنگ بزن:227:
از این بی دل یاد بگیر ببین چه سرعتی داره ، 2 دل نیست ! چون اگه اون دودل باشه یکی دیگه بی دل می مونه !
اي دل مبـــــاش بي دل بر ما
يك دلبر ما به كه دوصد دل بر ما
نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما
يـــــا دلبر ما فرست يا دل بر ما
دلبر جانان من برده دل از جان من
برده دل از جان من دلبر جانان من
بنظرتون فرقی کرد!!!!!
2 دل نه که 100 دل ، دبل دل ، دل دل نکن زود دلا رو جمع کن ببین چند تا دل میشه ، اینم شماره دل منه:227:
اما یادت باشه که:
نه بسته ام به کس دل----- نه بسته کس به من دل ( از سیمین بهبهانی):104::104:
دلبري با دلربائي دل از كفم دزديد و رفت
هر چه كردم ناله از دل سنگدل ،نشنيد و رفت
گفتمش اي دلربا دلبر ز دل بردن چه سود
از ته دل بر من ديوانه دل خنديد و رفت:72:
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
تصمیم کبری
کبری دختری شلخته و نامنظم بود و هیچ وقت اتاقش رو مرتب نمی کرد، به همین خاطر همیشه وسایلش هاش رو گم می کرد.
یه روز جورابش رو نمی دونست کجا گذاشته، یه روز دنبال عروسکش می گشت ... تا اینکه یه شب که خیلی بارون میومد و فرداش هم امتحان داشت هر چی گشت نتونست کتابش رو پیدا کنه.
ننجون کبری که دید کبری از پیدا نشدن کتاب درسی اش خیلی ناراحته بهش گفت:«اَه! اعصابمو خورد کردی، چیه دو ساعته دنبال کتابت می گردی؟! می خوای پیداش کنی که چی بشه؟! مگه اون هایی که ادامه تحصیل دادن چی شدن؟! شوهر گیرشون اومد؟! همین دختر ِ خاله شمسی ات! فوق لیسانس خونده اما هنوز یه خواستگار هم براش نیومده، به جای این مزخرفات برو کتاب آشپزی و مردهای زمینی ، زن های ونوسی رو بخر بخون، مطمئن باش این کتاب ها بیشتر به درد آینده ات می خورن تا کتاب های درسی!»
کبری با شنیدن صحبت های ننجونش دچار تحول های اساسی شد و تصمیم گرفت از این به بعد دختر خوبی باشه و به جای عروسک بازی، خونه داری یاد بگیره تا هر چه زودتر عروس بشه!
ما از این داستان نتیجه می گیریم ازدواج چیز خیلی خوبی است، حتی اگر باعث بشود با ازدواج کردن از مدرسه مان اخراج شده و برای ادامه ی تحصیل مجبور به رفتن به مدارس بزرگسالان شویم!
چوپان دروغگو
یه پسری بود که به دلیل نبودن استادیوم فوتبال، فرهنگ سرا و این گونه موارد در روستاشون نمی دونست چطوری اوقات فراغتش رو پر کنه. به همین دلیل فرت و فرت به همه دروغ می گفت و اون ها رو سر کار می ذاشت، تا اینکه یه روز اهالی روستا که حسابی از دست کارهای چوپان دروغگو کلافه شده بودن دور هم جمع شدن تا یه جوری چوپان دروغگو رو ادب کنن..
هر کس چیزی گفت تا اینکه کدخدا بعد از تفکرات بسیار گفت:«باید این جوون رو به اشد مجازات برسونیم.».
همه فکر کردند که کدخدا داره شوخی می کنه، اما کدخدا جمله اش رو تکمیل کرد و گفت:«باید زنش بدیم!».
با شنیدن این جمله همه فهمیدن اینبار دیگه کدخدا شوخی نداره، اونها با خواهش و التماس از کدخدا خواستن در تصمیمش تجدید نظر کنه و چوپان دروغگو رو ببخشه، اما کدخدا گفت:«همینه که هست! می خواین بخواین، نمی خواین هم باید بخواین!!»
چوپان دروغگو با یکی همکلاسی خواهرِ دانش آموزش که اتفاقا دختر کدخدا بود(!) ازدواج کرد، از اون روز به بعد دیگه هیچ کسی در روستا دروغی از چوپان نشنید و دیگه کسی اون رو به نام «چوپان دروغگو» صدا نمی زدند، از اون به بعد همه اون رو در روستا به اسم «چوپان زن ذلیل» می شناختند!
ما از این داستان نتیجه می گیریم به دلیل نقش ارزشمند ازدواج در کاهش جرایم جامعه هر چی زودتر ازدواج کنیم بهتره!!
لاک پشت و مرغابی ها
لاک پشت دوست داشت بره اون بالا بالاها، روی ابرها، چون فکر می کرد لاک پشت آرزوهاش روی یکی از اون ابرها سوار بر اسب سفید منتظرشه تا اون رو به قصر آرزوهاش ببره.به همین دلیل سال های سال به خواستگارهاش که عمدتا از لاک پشت های برکه بودن پیشنهاد رد داده بود.
البته چند سالی می شد که دیگه حتی از برکه هم براش خواستگار نمیومد، به همین دلیل تصمیم گرفت هر طوری شده خودش رو به بالای ابرها برسونه، اما لاک پشت داستان ما پر نداشت.
اون یه روز به دو تا مرغابی پیشنهاد عجیبی داد؛ بهشون گفت: دو سر یک چوب رو با پاهاشون بگیرن و خود لاک پشت هم با دهنش خودش رو از چوب آویزون کنه.
مرغابی ها در ابتدا از خطر پروازهای هوایی برای لاک پشت گفتن و آمار حوادث هوایی رو براش متذکر شدن، اما بعد از شنیدن اصرارهای خیلی زیاد لاک پشت قبول کردن این کار رو انجام بدن، البته اونها به لاک پشت هشدار دادن که در طول پرواز علاوه بر خاموش کردن گوشی همراهش اصلا حرف نزنه، چون ممکنه سقوط کنه!
روز موعود فرا رسید، مرغابی ها با پاهاشون دو سر چوب رو گرفتن و لاک پشت هم با دهنش، مرغابی ها پرواز کردن، مرغابی ها تا بالای برج میلاد پرواز کرده بودن که یکی از مرغابی ها به مرغابی دیگه گفت: «امروز از یکی از قورباغه های برکه شنیدم یکی از مامان لاک پشت ها برای پسرش دنبال یه همسر می گرده، تو کسی رو می شناسی که بهش پیشنهاد بدیم؟!»
در همین لحظه لاک پشت داستان ما خواست یه چیزی بگه ... اما تا دهنش رو باز کرد ... با مخ سقوط کرد و لاکش فرو شد توی آنتنی که بالای برج میلاده و مُرد!!
ما از این داستان نتیجه می گیریم کلا چیزی به اسم شاهزاده و اسبی به رنگ سفید وجود نداره، و کلا باید به اولین خواستگارمون جواب مثبت بدیم وگرنه شاید دیگه خواستگار گیرمون نیاد و سقوط کنیم و میله بالای برج میلاد بره تو شکممون!!
حسنک کجایی؟!
چند ساعتی از زمان ناهار گذشته بود اما حسنک نیومده بود تا به حیوون ها غذا بده..
مرغ گفت: قد قد! یعنی حسنک کجایی که دلم ضعف رفت؟! پس این آب و دون ما چی شد؟!
گاو گفت: مو مو! یعنی این حسنک عجب الاغیه ها! مردیم از گرسنگی! چرا نمی یاد بهمون غذا بده؟!
خر گفت: عر عر! یعنی آره! واقعا این حسنک خیلی الاغه! دارم از گرسنگی می میمیرم.
در همین لحظه هد هد دانا وارد طویله شد و گفت: چرا دارین به صاحبتون بد و بیراه می گین؟! حسنک امروز خواهرش عروس شده و الان هم توی مراسم عروسیش داره حرکات موزون انجام میده و به همین دلیل نمی تونه بیاد بهتون غذا بده!
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
سلام:311::
:163:لطفا اگر کسی آدرس ایمیل واقعی خانم اقای baby را دارد این عکس را برای وی ارسال کند.با تشکر
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
شرایط ازدواج یك پسر كم توقع و فداكار
از آنجا كه امر ازدواج یكی از مهمترین اصول اجتماعی و همچنین تشكیل خانواده یكی از مهمترین و بنیادین ترین ساختارهای اجتماعی می باشد و همانطور كه می دانید حضور یك پسر مجرد در میان جمعی ، برای آن جمع موجبات معصیت را فراهم می دارد ، لذا اینجانب كه همیشه حسن نیت و صداقتم را همه دیده اند و نیازی به اثبات نیست قصد امر خیری كردم ، اگر خدا بخواهد ما هم به پلی می رسیم ...!
رشد قارچی آمار طلاق و رشد منفی ازدواج در جامعه ما ، همچنین عدم تناسب تعداد دختران نسبت به پسران ( یعنی به ازای هر پسر پنج دختر ) بنده از جان گذشتگی می كنم ، تن به ازدواج می دهم !
در همین راستا ، از تمامی علاقه مندان به وصلت و واجدین شرایط دعوت به عمل می آید مشخصات خود را تا پایان وقت اداری امروز به همین پست ارسال نمایند تا ۳۰ سال دیگه كه من پول دار شدم عقد بگیریم.
مهم : محدودیت سنی: فقط 19 تا 20 سال( برای حفظ جمع محوری عزیزانی كه سنشون بالاتر هستش می تونن به عنوان خواهر در كنار ما و پا در ركاب ما باشن ... دموكراسی فامیل پروری ...!
الف )مشخصات ظاهری
-*- قد 165-170
-*- وزن 50-60 بیشتر نباشه هاااا مرضیه حجوانی كوپولوف كه نمی خوام! زن قلیونی می خوام ...!
-*- اندام برزیلی
-*- چهره متناسب و دوست داشتنی و بدون اخم
-*- تیپ تینیجر( آقا خودمم نمیدونم چی میشه ... فك كنم میشه نازك و خردسال حالا مد شده ما هم از همونا می خوایم دیگه ، مگه ما آدم نیستیم )
-*- لباسش حتما مارك دار باشه ...! ( مدل های بازار شوش پذیرفته نمی شود ! )
-*- تمایل به عطر های زنانه ( خوشم نمیاد مردونه بزنه ، یعنی چی ، فردا پشت سرم حرف در میارن ! )
-*- حتما دامن پوش باشه اونم بلند ( آخه شلوار برا مرده ، دامن برا زن .... خوشت میاد مردا رژ لب بزنن ؟)
-*- رنگ پوست یا برنزه یا سفید، وسط نداره بگی من سبزه ام ! نه التماس نكن ! نه دیگه آبجی میگم راه نداره ، اسرار نكن دیگه ... سبزه هم با برنزه فرق داره منو اینجا سیاه نكن ... از پشت كوه اومده باشم از پشت سلسله جبال آلپ كه نیومدم ... من از تو بهتر مارك لوازم آریشو بلدم ... برو خودتو سیاه كن
-*- رنگ چشم ترجیحا رنگین ( آبی باشه بهتره ... طلایی هم با تبصره پذیرفته میشه ! )
-*- ابدا ، تاكید میكنم ابدا عینكی نباشه ! ( لنز هم همون عینكه ها... )
-*- دماغ عملی نباشه ، حوصله ندارم فردای عروسی دنبال صاف كاری و لیفتراك دماغ راه بیفتم !
-*- مادرش نباید چاق باشه ( این خیلی مربوط میشه چون این دسته گل به همسایه نكشیده كه ... علم ژنتیك ثابت كرده به مادرش میكشه ... پس اگه مادرش پا به سن گذاشته چاق شده ، یعنی اینم پا به سن بگذاره چاق میشه ... منم یه مرد حساس ... پس فردا این چاق میشه من منحرف میشم ! جامعه ما هم كه پر شده از گرگ های انسان نما ... شوهر داری به خدا سخته ، بهد كه سرش هوو میارم طلب كار هم میشه ! )
-*- استخون درشت حتما ( پس فردا پسرمونم میكشه به این دیگه )
-*- مو حتما بلند ، اكیدا عرض میكنم بلند ( زن باید موش بلند باشه ، یعنی چی جدیدا مد شده .... مردا زن شدن موهاشونو می اندازن گل شونشون عقب پیش پیشی میبندن ، زنا كوتاه میكنن آدم میترسه خونه راهشون بده ... فكر میكنی سرباز فراریه )
-*- رقص عالی ( جینگیل جوات نباشه ، شب به شب قراره با من برقصه ... در ضمن من رقص بلد نیستم باید بهم یاد بده ... از این خارجكی ها هم باید بلد باشه ...!
-*- حتما رنگ روشن بپوشه - صبح تا شب عزادار نباشه همش سیاه ، سیاه ، سیاه . این بند هم تبصره داره و فقط در موارد خاص می تونه تیره بپوشه ! (تبصره ها بعد از ازدواج و در گوشی گفته می شود ...! )
-*- ابروهاش پر باشه كه بعد از یه مدت بتونه مدلشو عوض كنه ، حوصلمون سر نره
-*- رویش موهاش كم باشه ( من پول ندارم هر روز بدم آرایشگاه )
-*- صداش نرم باشه ، چیطوری بگم ... ناز داشته باشه ... خشونت نداشته باشه ... بابا آدم میخواد تلفنی حرف بزنه سكته نكنه !
-*- پیشونیش بلند باشه و انگشتای پاش قشنگ باشه كه پس فردا تابستون صندل پوشید آدم یاد پاهای بابالنگ دراز نیوفته ...!
ب) مشخصات مالی
-*- تك دختر باشه ( حالا داشتم خواهر داشته باشه برادر نداشته باشه كه پس فردا میراث خور بشه)
-*- ترجیحا پدرش بالا 65 باشه - یا سیگاری باشه یا سابقه سكته قلبی ، مغزی یا سرطان داشته باشه
-*- سرمایشون حتما زیاد باشه ، قراره برم توی كار اونا ...!
-*- باباش یا تویوتا كمری داشته باشه یا پرادو یا بی ان و ، ماكسیما هم بود عیب نداره ... دیگه هیچی هیچی یه زانتیایی ، مزدایی چیزی داشته باشه پس فردا ماشین عروس آبرو ریزی نشه
-*- موبایل 0912 ، گوشی حتما نوكیا
-*- خودش حتما شاغل باشه ( بابا این حرفای سنتی رو كنار بزارید ... تو هزاره سوم زن و مرد باید دوشادوش هم كار كنن)
-*- مهریه ۱۴ عدد گل نبات به همراه یه جعبه شیرینی كشمشی
-*- جهیزیه درست حسابی بیاره شامل : مبل نشیمن ، مبل پذیرایی ، مبل نهار خوری ، مبل آشپزخونه ، سرویس آشپزخونه ، ست شده تفال یا مولینكس ، سرویس چاقو و قاشق چنگال زورینگر ، یخچال حتما ساید بای ساید ازینا كه یخ تیلینگ تیلینك میده بیرون، رنگشم استیل باشه سفید خز شد رف پی كارش ... سورخكن ، تستر ، ساندویچ میكر ... وسائل برقی آشپزخونه هم یا مولینكس یا سامسونگ یا دوو ... ( ورنداری چرخ گوشت و آبمیوه گیری پارس خزر بیاریا كه همرو می ریزم بیرون ...! ) ، جارو برقی و لوازم صوتی و تصویری كامل ، سینما خانوادگی با این تلوزیونای فلت سامسونگ یا سونی كه مثل خیلی خوشكله ، لباسشویی كنوود ، اجاق گاز خارجی ، اگه می خوای ایرانی بیاری فقط پادیسان یا سینجر و ... اطلاعات تكمیلی بعدا به اطلاع متقاضیان گرامی می رسد !
-*- عروسی هم نمی گیریم ، من به خاطر عشق میگم ! الان دیگه این تشریفات و تجملات كه مایه بقای زندگی نیست .... میریم یه سفر با هم مشهد بر میگردیم میریم سر خونه زندگیمون مثل دوتا گنجیشك عاشق ، كیش و دوبی و تركیه و آنتالیا هم مال این بچه قرتیاس ... اینا آخه خوب نیست مشهد تبركه ، نیت مقدسه ، من به خاطر این میگم ...!
ج) مشخصات تحصیلی
-*- حتما یا كنكوری باشه یا دانشجو
-*- دانشجوهای محترم دانشگاه آزاد در صورتی كه تعهد كتبی ازخانوادشون داشته باشن كه شهریه دانشگاهشون تا قرون آخر پای اوناس ، می تونن ثبت نام كنن !
-*- دانشجوهای عزیز دانشگاه سراسری هم باید تعهد داشته باشن كه مخارج جانبی پرداخت میشه ( می خوام زن بگیرم ، صلواتی بورس تحصیلی نمیدم كه ...! )
-*- ترجیحا دانشجوی مهندسی صنایع یا معماری یا رشته های مشابه فنی كه پولساز باشه ... میخوام چیكار بره چیزای دیگه بخونه از پس فردا بیاد ور دلم بشینه !
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
فالگیر : فردا شوهرتون میمیره
زن : اینو که خودم میدونم . بهم بگو گیر پلیس می افتم یا نه؟
وقتی یه زن میبینه که شوهرش داره زیکزاک تو حیاط میدوه باید چیکار کنه؟
هیچی ، باید بهتر هدف بگیره و به شلیک کردن ادامه بده
مرد:
ببین خانوم ، تو روزنامه نوشته که مردها به طور متوسط در روز از پانزده هزار کلمه برای صحبت کردن استفاده میکنند ولی زنها از سی هزار کلمه . دیدی ثابت شد شما زنها بیشتر حرف میزنین تا ما مردها؟
خانم :
هیچ هم همچنین چیزی نیست . فوقش ثابت شده که ما هر حرف رو باید دو بار بزنیم تا توی مخ شماها فرو بره ...!
مرد:
ببخشید چی گفتی؟؟
http://www.hamdardi.net/imgup/11448/...7919dfc1a2.jpg
بهترین انتقام از زنی که شوهرتون را از چنگتون در آورده چیه؟
بذارین شوهرتون مال اون بمونه
به پنجاه تا مرد در ته اقیانوس چی میگن؟
یک شروع خوب
http://www.hamdardi.net/imgup/11448/...4d81908d4c.jpg
مرد : عزیزم ، من میخوام از تو خوشبخت ترین زن دنیا رو بسازم
زن : خیر پیش
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
زن به شوهرش میگه: میخوای دفتره یادداشتت باشم تا همیشه همراهت باشم؟ :303:
مرد: عزیزم سر رسیدم باش تا هر سال عوضت كنم
:311::311::311::311::311:
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
به زنی که همیشه میدونه شوهرش کجاست چی میگن؟
بیوه
به مردی که نود درصد قوه عقلایش رو از دست داده چی میگن؟
بیوه
چرا مغز مردها گرونتر از مغز زنهاست؟
آخه زنها از مغزشون تا به حال استفاده کرده اند
http://www.hamdardi.net/imgup/11448/...fae6986532.jpg
فرق یک مرد با یک گربه چیه؟
یکیشون یه موجود دله است که براش مهم نیست که کی بهش غذا میده ،اما اون یکی یه حیوان ملوس خانگیه
فرق شوهر کردن و سگ نگه داشتن چیه؟سگ گند به فرشت میزنه ، مرد به زندگیت
چرا مردها از زنهای خوشگل بیشتر از زنهای باهوش خوششون میاد؟
چون قدرت چشمهاشون بیشتر از قدرت مغزشون
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
البته نه سابقه ها افراط های دیروز، و نه آرزوی تفریط های فردا
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
رابطه بین سن و معیار ازدواج
اطلاعات زير،حاصل يك تحقيق بر روي يك گروه ميليوني از دختران ايراني است كه در آن رابطهي بين سن و معيار ازدواج مورد بررسي قرار گرفته است.
۱۸ الي ۲۰ سالگي: حداقل ليسانس داشته باشد،قدبلند،خوش بر و رو، خوش تيپ، خوشمزه!، پولدار،داراي ماشين (حداقل 206)،ترجيحا خارج رفته.
۲۱ الي ۲۴ سالگي: حداقل فوق ديپلم داشته باشد،قد متوسط هم اشكال ندارد، قيافه چندان مهم نيست، تيپ معقولانه، بداخلاق نباشد،داراي ماشين (حداقل پرايد)، خارج رفته نرفته فرقي ندارد.
۲۵ الي ۲۹ سالگي: مدرك تحصيلي چندان مهم نيست،كار داشته باشد كافيست، قدش خيلي كوتاه نباشد ترجيحا، مهم سيرت است نه صورت!، آدم نبايد ظاهربين باشد، دست بزن نداشته باشد همين، ماشين نداشت اشكال ندارد ولي قول بدهد بعدا بخرد.
۳۰ الي ۳۵ سالگي: مدرك اصلا مهم نيست فقط سواد خواندن و نوشتن داشته باشد كفايت ميكند، كار داشته باشد، قدش اصلا اهميت ندارد،مهم فهم و شعور است.
۳۶ الي ۴۰ سالگي: كار داشته باشد كافيست،فهم و شعور هم ترجيحا داشته باشد
۴۱ الي ۵۰ سالگي: مذكر باشد كفايت ميكند!
۵۰ الي آخر: در حال حاضر مشترك مورد نظر در دسترس نميباشد/ نو ريسپانس تو پيجينگ!
- در پايان به پسران محترم و عزيز توصيه ميشود:
با توجه به بالا رفتن سن ازدواج دختران كه ميانگين آن نزديك به سي سال است ، زياد خودشان را براي ادامهي تحصيل، مشكل سربازي،خريد منزل،ماشين،موبايل و غيره اذيت نكنند؛ چرا كه هم عجله كار شيطان است و هم طبق آمار فوق،طرف همينجوري از شما راضي است و نيازي به زحمت اضافه نميباشد!:311::227:
منبع :انجمن خيريه"ادتا" *
************ *******
*- "ادتا" مخفف انجمن حمايت از دختران ترشيدهي ايراني[color=#FF6347]" است
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
¿میگن مردا جنبه ندارن یعنی این!!!
مردی میخواست زنش را طلاق دهد. دوستش علت را جویا شد و او گفت: این زن از روز اول همیشه می خواست من را عوض كند. مرا وادار كرد سیگار و مشروب را ترك كنم. لباس بهتر بپوشم، قماربازی نكنم، در سهام سرمایهگذاری كنم و حتی مرا عادت داده كه به موسیقی كلاسیك گوش كنم و لذت ببرم! دوستش گفت: اینها كه میگویی كه چیز بدی نیست! مرد گفت: ولی حالا حس میكنم كه دیگر این زن در شان من نیست !
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
http://funshad.com/Pics/FunShad.Com-...5254ab2d76.jpg
عشق چیست؟
از استاد ديني پرسيدند عشق چيست؟ گفت:حرام است.
از استاد هندسه پرسيدند عشق چيست؟ گفت:نقطه اي که حول نقطه ي قلب جوان ميگردد.
از استاد تاريخ پرسيدن عشق چيست؟ گفت…
گفت : سقوط سلسله ي قلب جوان.
از استاد زبان پرسيدند عشق چيست؟ گفت:همپاي love است .
از استاد ادبيات پرسيدند عشق چيست؟ گفت : محبت الهيات است .
از استاد علوم پرسيدند عشق چيست؟ گفت : عشق تنها عنصري هست که بدون اکسيژن مي سوزد.
از استاد رياضي پرسيدند عشق چيست؟ گفت : عشق تنها عددي هست که پايان ندارد
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
مردي با اسلحه وارد يك بانك شد و تقاضاي پول كرد
وقتي پولهارا دريافت كرد رو به يكي از مشتريان بانك كرد و پرسيد : آيا شما ديديد كه من از اين بانك دزدي كنم؟
مرد پاسخ داد : بله قربان من ديدم
سپس دزد اسلحه را به سمت شقيقه مرد گرفت و اورا در جا كشت
او مجددا رو به زوجي كرد كه نزديك او ايستاده بودند و از آنها پرسيد آيا شما ديديد كه من از اين بانك دزدي كنم؟
مرد پاسخ داد : نه قربان. من نديدم اما همسرم ديد :311:
نكته اخلاقي: وقتي شانس در خونه شما را ميزند .... از آن استفاده كنيد
Moral - When Opportunity knocks.... MAKE USE OF IT
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
دوست دختر غضنفر بهش میگه : عزیزم خیلی باید خرجم کنی تا زنت بشم.
غضنفرم از فرداش شروع میکنه به خر جمع کردن
برنده جایزه نوبل ادبیات در زمان تقدیم جایزه خود به همسرش گفت :
” این جایزه را به همسر عزیزم تقدیم می کنم که با نبودش باعث شد من بتونم این کتاب راتمام کنم ” !
مردان متاهل بیشتر از مردان مجرد عمر می کنند
در عوض مردان متاهل بیشتر آرزوی مرگ می کنند!
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت:"من خسته ام و دیگه دیروقته، می رم که بخوابم" مامان بلند شد،
به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهارفردا شد،سپس ظرف ها را شست،برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد،قفسه ها را مرتب کرد، شکرپاش را پرکرد،ظرف ها را خشک کردو در کابینت قرار دادوکتری را برای صبحانه فردا ازآب پرکرد.بعدهمه لباس های کثیف رادرماشین لباسشویی ریخت،پیراهنی را اتوکردودکمه لباسی را دوخت..اسباب بازی های روی زمین راجمع کردودفترچه تلفن را سرجایش درکشوی میز برگرداند.گلدان ها را آب داد،سطل آشغال اتاق را خالی کردو حوله خیسی را روی بند انداخت.بعد ایستادو خمیازه ای کشید.
کش وقوسی به بدنش دادو به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد،کنار میز ایستادو یادداشتی برای معلم نوشت ،مقداری پول را برای سفر شمردوکنارگذاشت و کتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت.بعد کارت تبرکی را برای تولدیکی از دوستان امضا کردو در پاکتی گذاشت، آدرس را روی آن نوشت و تمبر چسباند؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت و هردورا درنزدیکی کیف خودقرارداد.
سپس دندان هایش رامسواک زد.
باباگفت: "فکرکردم گفتی داری می ری بخوابی" و مامان گفت:" درست شنیدی دارم میرم."
سپس چراغ حیاط راروشن کردودرها را بست.
پس ازآن به تک تک بچه ها سرزد،چراغ ها راخاموش کرد،لباس های به هم ریخته را به چوب رختی آویخت،با یکی از بچه ها که هنوز بیداربودو تکالیفش را انجام می داد گپی زد،ساعت را برای صبح کوک کرد،جا کفشی را مرتب کردو شش چیز دیگررابه فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد،اضافه کرد.سپس به دعاو نیایش نشست.
درهمان موقع بابا تلویزیون راخاموش کردو بدون اینکه شخص خاصی مورد نظرش باشد گفت: " من میرم بخوابم" و بدون توجه به هیچ چیز دیگری، دقیقاً همین کارراانجام داد!
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
یه نتیجه این پست (طنز) :
مامانا خوب، باباها بد بد بد! :311:
:302::302:
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
آقای مدیر! یک نتیجه دیگر این که: مامانا همه کاراشونو که تو روز باید بکنند میذارن برای بعد از شب به خیر گفتن!:311:
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
نکته اخلاقی دیگر این که:
1. روی حرف مامانا خیلی نمیشه حساب کرد
2. اما از آنجا که حرف مرد یکی است، بابا ها بگن شب بخیر یعنی شب به خیر:311:
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
:Pسلام , خوبی ؟
مامانت خونه س ؟
.
.
.
.
مامانم با مامانت کار داره !
ستاد شاد سازی دختران دم بخت
SSSDDB
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
انشای دانش آموز کلاس دوم دبستان
ما حیوانات را خیلی دوست داریم، بابایمان هم همینطور. ما هر روز در مورد حیوانات حرف میزنیم ، بابایمان هم همینطور. بابایمان همیشه وقتی با ما حرف می زند از حیوانات هم یاد میکند، مثلا امروز بابایمان دوبار به ما گفت؛ توله سگ مگه تو مشق نداری که نشستی پای تلوزیون؟ و هر وقت ما پول می خواهیم می گوید؛ کره خر مگه من نشستم سر گنج؟چند روز پیشا وقتی ما با مامانمان و بابایمان می رفتیم خونه عمه زهرا اینا یک تاکسی داشت می زد به پیکان بابایمان. بابایمان هم که آن روی سگش آمده بود بالا به آقاهه گفت؛ مگه کوری گوساله؟ آقاهه هم گفت؛ کور باباته یابو، پیاده می شم همچین می زنمت که به خر بگی زن دایی، بابایمان هم گفت: برو بینیم بابا جوجه و عین قرقی پرید پایین ولی آقاهه از بابایمان خیلی گنده تر بود و بابایمان را مثل سگ کتک زد. بعدش مامانمان به بابایمان گفت؛ مگه کرم داری آخه؟ خرس گنده مجبوری عین خروس جنگی بپری به مردم؟
ما تلوزیون را هم که خیلی حیوان نشان می دهد دوست می داریم، البته علی آقا شوهر خاله مان می گوید که تلوزیون فقط شده راز بقا، قدیما که همش گربه و کوسه نشون می داد، حالا هم که یا اون مارمولکها رو نشون می ده یا این ... فامیل های ما هم خیلی حیوانات را دوست دارند، پارسال در عروسی منوچهر پسر خاله مان که رفت قاطی مرغ ها، شوهر خاله مان دو تا گوسفند آورد که ما با آن ها خیلی بازی کردیم ولی بعدش شوهر خاله مان همان وسط سرشان را برید! ما اولش خیلی ترسیدیم ولی بابایمان گفت چند تا عروسی برویم عادت میکنیم، البته گوسفندها هم چیزی نگفتند و گذاشتند شوهر خاله مان سرشان را ببرد، حتما دردشان نیامد. ما نفهمیدیم چطور دردشان نیامده. ما نتیجه می گیریم که خیلی خوب شد که ما در ایران به دنیا آمدیم تا بتونیم هر روز از اسم حیوانات که نعمت خداوند هستند استفاده کنیم و آنها را در تلوزیون ببینیم در موردشان حرف بزنیم و عکسهای آن ها را به دیوار بچسبانیم و به آن ها مهرورزی کنیم و نمی دانیم اگر در ایران به دنیا نیامده بودیم چه غلطی باید می کردم
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
زنان و مردان با هم تفاوت دارند، در این نکته تردیدی نیست
ولی بجای تاکید روی کیفیتهای منفی زن و مرد چرا روی نقاط مثبت آنان تکیه نکنیم؟
بیاییم از خانم ها شروع کنیم:
زنان مهربان ، عاشق و دلسوزند.
زنان وقتی که خوشحال هستند گریه میکنند.
زنان برای نشان دادن توجه و علاقه همیشه کارهای کوچکی انجام می دهند.
آنان برای دست یابی فرزندانشان به بهترین چیزها از هیچ کاری دریغ نمی کنند.
زنان قدرت این را دارند که حتی وقتی بسیار خسته هستند ونمی توانند روی پای خود بایستند،لبخند بزنند.
آنان می دانند که چگونه یک وعده غذایی را به فرصت تبدیل کنند.
زنان میدانند چگونه از پول خود بهترین بهره را ببرند.
آنان میدانند چگونه یک دوست بیمار را تیمار کنند.
زنان شادی و خنده را بدنیا ارزانی می کنند.
زنان صادق و وفادارند.
زنان در زیر آن ظاهر نرم، اراده پولادین دارند.
آنان برای یاری رساندن به دوستی محتاج همه کار می کنند.
زنان از بی ع دالتی به آسانی به گریه می افتند..
آنان می دانند چگونه به یک مرد احساس پادشاه بودن بدهند.
زنان دنیا را مکانی شادتر برای زندگی می سازند.
حالا نوبت مردان است:
مردان بر ای حمل اشیای سنگین و کشتن سوسک و عنکبوتها خوبند
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
این آقای ما یک خاصیت دیگه هم داره و اون اینکه: عین کش تا ولش میکنی در میره! ( به قول قدیمی ها عین بند تومون)
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
نوبت عاشقی
صاحبخانه مجتمع مسكوني عاشق شده و تا چند لحظه ديگر قرار است سر راه معشوق مورد نظر سبز شود. ميخواهد به او پيشنهاد ازدواج بدهد. به دستور مغز، همه اعضاي مجتمع در حالت آمادهباش به سر ميبرند تا در اين لحظات مشكلي پيش نيايد...
همه اعضاي ساختمان از طريق ويديوکنفرانس شاهد بحثها و رخدادهاي زير هستند:
مغز: همه آمادهايد؟ چيز خاصي نيست. اين يکي هم مثل بقيه است فقط پدرش کمي پولدارتر است. بنابراين سعي کنيد در اين لحظات رفتار غيرارادي انجام ندهيد وگرنه ممكن است سوژه بپرد.
معده: خب، به سلامتي كي قرار است شيريني بخوريم؟
زبان: تو فعلا همان شيرينيهاي قبلي را هضم كن؛ بقيه پيشكشات!
رگ: خيلي قندِ خون مناسبي داريم كه بخواهيم شيريني هم بخوريم؟!
معده: خب، مگر چه اشكالي دارد؟ اولش دور هم شيريني ميخوريم، بعدش هم به سلامتي يك انسولين ميزنيم توي رگ!
رگ: معده جان، يك وقت ترش نكني!
قلب: من خيلي حساسم... با اين دعواها لطفا مرا جريحهدار نكنيد! هنوز خبري نشده؟
چشم: نه؛ من که چيزي نميبينم. چارچشمي مواظبم. اگه خبري شد فورا تصاويرش را برايتان ميفرستم.
زبان: تصاوير سانسورنشده؟
مغز (به زبان): تو به جاي زباندرازي بهتر است به کار خودت مشغول باشي. نبينم باز مثل دفعه قبل به تته پته بيفتي.
پا: من که از الان رفتم روي ويبره. چه قدر استرس دارم. يكي مرا نگه دارد از پا نيفتم!
قلب: من هم دچار استرس شدهام و دارم اضافهکاري ميکنم. بيزحمت چند کپسول اکسيژن با پيک موتوري برايم بفرستيد.
هيپوفيز: چشم. سفارشتان که آماده شد با آدرنالين برايتان ميفرستم. ببينم چه کسي دارد گريه ميکند؟
کليه: چيزي نيست؛ منم! به خاطر استرس دارم آباوره ميگيرم. اجازه دارم فين کنم؟
مغز: همينمان مانده! يک وقت آبروريزي نکنيها! به خودت تلقين کن که هيچ اتفاقي قرار نيست بيفتد. کار که تمام شد خودمتر و خشکت ميکنم.
چشم: آمد... آمد!
هيپوتالاموس( به چشم): آهاي! يالا چشمهايت را درويش کن!
گوش: ميشنويد؟ الان صدايش را با کيفيت دالبي برايتان پخش ميکنم.
بيني: بهبه؛ چه سري، چه دمي،عجب بويي! بچهها، بوي جوي موليان آيد همي.
تستوسترون( سراسيمه و با پيژامه): کسي مرا صدا زد؟
مغز (به تستوسترون): تو چرا با اين وضع آمدي توي کوچه؟ ناسلامتي كلي هورمون خانوادهدار اينجا زندگي ميكنند!
تستوسترون: تقصير من چيه؟ توي خانهام داشتم فيلم ميديدم، احساس کردم کسي مرا صدا زده، براي همين با عجله بيرون آمدم و فرصت نکردم شلوار بپوشم.
پروستات: نميدانستيم که تو شلوار هم ميپوشي!
آدرنالين: اشتباه شده. با من کار داشتند اشتباهي اسم تو را صدا زدند.
بصلالنخاع: احتمالا باز سيستم مخابراتي مختل شده. امان از اين سيمکارتهاي جديد.
گوش: همه ساکت! دارم استراق سمع ميکنم.
بزاق: يکي سيفونِ دهان را بکشد، نميتوانم پايين بروم!
قلب: احساس ميكنم موتورم از نفس افتاده. بعد از خواستگاري بايدبروم تعويضروغني. دارم گريپاژ ميکنم.
مغز: الان وقتش نيست. طاقت بيار. الان پاراسمپاتيك را ميفرستم آرامت كند. آهاي زبان! آمادهاي؟
زبان: بله (با صداي بلند) س س س س سلام!
مغز: اين چه طرز سلام دادن بود؟
زبان: هول شدم.
دست: لازم نيست هول بشوي. اين خانم مگر كيست كه شما اينطوري شدهايد؟ هرچه قدر هم که مهم باشد انگشت کوچک من هم نميشود.
مغز (به زبان): الان دوازدهه. بگو ظهر به خير.
دوازدهه: ظهر به خير!
مغز: با تو نبودم، ابله! با زبان بودم. چرا از صبح شما داريد قاط ميزنيد؟
زبان (با صداي بلند): صبح به خير!
مغز: خاک عالم بر سرت! تو را به خدا چند لحظه دندان روي جگر بگذاريد.
صدا: اگر امري داريد بفرماييد. من کلي کار دارم.
زبان (با صداي بلند): ببخشيد که مزاحم شدم.....آخ!
هيپوتالاموس: چي شد؟
دندان: من فکر کردم الان زبان طبق عادتش در ادامه جمله ميخواهد بگويد «جگر»؛ براي همين گازش گرفتم. خودِ مغز گفته بود دندان روي جگر بگذاريد.
عصب: من سامانه درد را در زبان فعال کردم. درد عاشقي که ميگويند همين است؟
پروستات: نه! اين درد گاز گرفتن زبان است. اين زبان نميتواند چند جمله قشنگ بگويد و دلش را به دست بياورد؟ ما منتظر مراسم ازدواجيم تا سرويسدهيمان را شروع كنيم. بيكار كه نيستيم.
زبان: اين همه گفتم بروم كلاس زبان، مغز گفت الان وقتش را نداريم. روده گفت الان كار واجبتري داريم. پا گفت من پا نيستم. معده گفت شكم مهمتر است.
معده: حالا من يك چيزي از روي بخاراتم گفتم. تو چرا قبول كردي؟
صدا: لطفا ديگر مزاحم نشويد.
مغز (به زبان): بگو حالا نميشود يك وقت ديگر همديگر را ببينيم و صحبت كنيم؟
پروستات: نه، الكي كش نده. بگو ديگه طاقت ندارم، زن من ميشي؟
تستوسترون: اين دفعه ديگر مطمئنم كه كسي مرا صدا زد. من دارم همينطوري ميآيم توي كوچه. هورمونِ نامحرم اين دور و بر نباشد!
زبان (با صداي بلند): واي شما چه قدر خوشگليد. زن من ميشويد؟
مغز (به زبان): كي گفت سر خود حرف بزني؟
زبان: دستورت به موقع نرسيد، توسط بعضيها اغفال شدم و اينجوري گفتم.
صدا: برو گم شو و ديگه مزاحم نشو!
گوش: شما هم شنيديد؟
قلب: آخ! جريحه دار شدم. من ميروم يك گوشه تا تير بكشم!
مغز: من هنوز دارم جملهاش را تحليل ميكنم.
پروستات: به نظر شما همين كه فحش داد به معناي داشتن علاقه نيست؟
جگر: واي جگرم براي قلب کباب شد.
پاراسمپاتيك: من الان قلب را آرام ميكنم (شعار ميدهد: آدرنالين حيا كن، قلب ما را رها كن!)
مغز: سوژه از دستمان پريد. همهاش تقصير زبان است كه نتوانست دو كلمه حرف درست حسابي بزند. اگر جواب مثبت ميداد نانمان توي روغن بود. همهتان كم كاري كرديد.
معده: من كه هميشه گفتهام كار نيكو كردن از پر كردن معده است.
قلب: كمكاري؟ من كه سه شيفته داشتم كار ميكردم.
چشم: حالا كه همه چيزها ختم به خير شد اسکنرهايم را خاموش کنم؟
مغز: كجا ختم به خير شد؟
چشم: خب، مگر در جواب پيشنهاد نگفت «خير»؟
مغز: آهان از آن جهت. اسكنرهايت را بگذار روي استندباي. فقط يادت باشد پلکها را روي آنها بکشي تا کثيف نشوند. به همه دستور ميدهم براي شرايط اضطراري خود را آماده كنند. ممكن است صاحبخانه طاقت اين شكست عاطفي را نداشته باشد و دست به اقدامات عجيب و غريب بزند.
معده: مثل اسيدپاشي؟
مغز: باز تو از روي بخار حرف زدي؟ همه كه مثل تو نيستند كه تا تقي به توقي بخورد اسيد بپاشند.
بيني: بوي دماغ سوخته ميآيد.
ريه: نه بوي دود است؛ دارم خفه ميشوم. احساس ميكنم چيزي دارد ميسوزد. اكسيژن!
روده: اين پايينها كه خبري نيست. هر چه هست همان بالاها دارد چيزي ميسوزد.
بيني: واي بوي سيگار است. سلولهاي مخاطم دارند نفله ميشوند. آقاي مغز! لطفا دستور خاموشي بدهيد. ناسلامتي اينجا واحد مسكوني است.
مغز دستور رها كردن سيگار را ميدهد. پا هم طبق دستور آن را لگد ميكند. پس از اين شكست عاطفي، تالاموس مثل همیشه و پس از هر شکست عشقی، خود را براي سرودن اشعار عاشقانه آماده ميكند ...
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
یه روزی یه مرده نشسته بود و داشت روزنامه اش رو می خوند
كه زنش یهو ماهی تابه رو می كوبه سرش.
مرده میگه: برا چی این كارو كردی؟
زنش جواب میده: به خاطر این زدمت كه تو جیب شلوارت یه تیكه كاغذ پیدا كردم
كه توش اسم جنى (یه دختر) نوشته شده بود …
مرده میگه : وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم
اسبی كه روش شرط بندی كردم اسمش جنی بود.
زنش معذرت خواهی می کنه و میره به کارای خونه برسه.
سه روز بعدش مرد داشت تلویزین تماشا می كرد كه زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر كوبید
رو سر مرده که تقریبا بیهوش شد.
وقتی به خودش اومد پرسید این بار برا چی منو زدی زنش جواب داد: آخه اسبت زنگ زده بود.:311:
مردها کاین گریه در فقدان همسـر می کنند
بعد مرگ همسـر خود، خاک بر سر می کنند!
خاک گورش را به کیسه، سوی منزل می برند!
دشت داغ سینه ی خود، لاله پرور می کنند
چون مجانین! خیره بر دیوار و بر در می شوند
خاک زیر پای خود، از گریه، هی! تر می کنند
روز و شب با عکس او، پیوسته صحبت می کنند
دیده را از خون دل، دریای احمر می کنند!
در میان گریه هاشان، یک نظر! با قصد خیر!!
بر رخ ناهید و مهسا و منور می کنند!
بعدٍ چندی کز وفات جانگداز! او گذشت
بابت تسلیّت خود! آن فکر دیگر می کنند
دلبری چون قرص ماه و خوشگل و کم سن و سال
جانشین بی بدیل یار و همسـر می کنند
کج نیندیشید! فکر همسر دیگر نی اند!
از برای بچه هاشان، فکر مادر می کنند!:311:
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
A woman goes to the doctor, beaten black and blue
زنی با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر میره
Doctor: "What happened?"
دکتر می پرسه: چه اتفاقی افتاده؟
Woman: "Doctor, I don't know what to do. Every time my husband comes home drunk he beats me to a pulp..."
خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم. هر وقت شوهرم مست میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه.
Doctor: "I have a real good medicine against that: When your husband comes home drunk, just
take a cup of green tea and start gargling with it... Just gargle and gargle".
دکتر گفت: خب دوای دردت پیش منه: هر وقت شوهرت مست اومد خونه، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن. و این کار رو ادامه بده.
2 weeks later she comes back to the doctor and looks reborn and fresh again
دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت.
Woman: "Doc, that was a brilliant idea! Every time my husband came home drunk I gargled repeatedly with green tea and he never touched me.
خانم گفت: دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود. هر بار شوهرم مست اومد خونه، من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت.
Doctor: "You see how keeping your mouth shut helps
!!!
دکتر گفت: میبینی اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا حل میشن
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
جملات آخر این شعر طنز هم تقدیم به بی دل عزیز ، برای تاپیک چند همسری ....
http://www.hamdardi.net/imgup/5306/1...0404a9d671.JPG
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
مردی داشت در خيابان حركت مي كرد كه ناگهان صدايي از پشت گفت: اگر يك قدم ديگه جلو بروي كشته مي شوي.
مرد ايستاد و در همان لحظه آجري از بالا افتاد جلوي پایش.
مرد نفس راحتي كشيد و با تعجب دوروبرش را نگاه كرد اما كسي را نديد.
بهر حال نجات پيدا كرده بود.
به راهش ادامه داد.
به محض اينكه مي خواست از خيابان رد بشود باز همان صدا گفت : بايست
مرد ايستاد و در همان لحظه ماشيني با سرعتی عجيب از کنارش رد شد.
بازهم نجات پيدا كرده بود.
مرد پرسيد تو كي هستي و صدا جواب داد : من فرشته نگهبان تو هستم .
مرد فكري كرد و گفت :
- اون موقعي كه من داشتم ازدواج مي كردم کدام گوری بودي
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط BABY
جملات آخر این شعر طنز هم تقدیم به بی دل عزیز ، برای تاپیک چند همسری ....
والله ما که ربطشو به چند همسری نفهمیدیم! عاقلان دانند!:162:
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
يارو با زنش میرند پیش دندانپزشک و شروع میکنه به رجز خوانی که:
آقای دکتر بیخود وقتت رو با داروی بیحسی و مسکن تلف نکن، یکضرب دندان را بکش و کار را تمام کن.
دکتر میگه: ایول الله به شجاعت شما، کاش همه مریضا اینطوری بودن! خوب حالا کدام دندانه که درد میکنه؟
طرف به زنش میگه: عزیزم دندان خرابت را به آقای دکتر نشان بده!
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
یك دوست (دختر / پسر) مثل یك آدامس است...
جویدن طولانی هر آدامسی بهجز بیمزه شدنش حاصلی ندارد.
هیچ وقت آدامس نیمخوردهی كسی را به دهان نگذارید.
داشتن آدامسی كه نتونی بازش كنی با نداشتنش هیچ فرقی ندارد.
آدامس زیاد مانده ارزش جویدن ندارد.
هر از چندی به دندانهایتان هم فرصت استراحت بدهید. به هرحال آدامستان را میتوانید عوض كنید ولی دندانهایتان را نه.
به چشیدن طعم تنها «یك» آدامس اكتفا نكنید. آدامسها در شكلها، قیمتها و مزههای مختلف ساخته میشوند.
فراموش نكنید كه پایان كار هر آدامسی سطل آشغال است. پس برای هیچ آدامسی قیمت زیادی نپردازید.
داشتن یك بسته آدامس همیشه بهتر از داشتن فقط یك آدامس است.
حسرت آدامسی كه دور انداختهاید نخورید. آدامسهای خوشمزهتر همیشه پیدا میشوند.
و ازدواج مثل قورت دادن آن است. هیچ احمقی آدامسش را قورت نمیدهد.
روزی، وقتی هیزم شكنی مشغول قطع كردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه. وقتی در حال گریه كردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می كنی؟ هیزم شكن گفت كه تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت.
"آیا این تبر توست؟" هیزم شكن جواب داد: " نه" فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید كه آیا این تبر توست؟ دوباره، هیزم شكن جواب داد : نه. فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟ جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شكن خوشحال روانه خونه شد. یه روز وقتی داشت با زنش كنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی آب. هیزم شكن داشت گریه می كرد كه فرشته باز هم اومد و پرسید كه چرا گریه می كنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب. "
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید : زنت اینه؟ هیزم شكن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد. " تو تقلب كردی، این نامردیه "
هیزم شكن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با كاترین زتاجونز می اومدی. و باز هم اگه به كاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود كه این بار گفتم آره.
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
والله ما که ربطشو به چند همسری نفهمیدیم! عاقلان دانند!:162:
انتظارم بیشتر از اینا بود!
....
هرکه یکبار شود خر کافیست
بیش از آن احمقی و علافیست
مغز خر خورده هر آنکس که دوبار
با خری باز نهد قول وقرار:163:
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
baby نازنین
بله. اگر این 4 مصرع را در خلا بیاورید کمی ربط پیدا میکند اما این 4 مصرع بعد از ابیات زیر آمده اند: ( تازه در مورد خر ماده صحبت میکند در حالیکه در قضیه چند همسری، خر نر میرود و همزمان چند خر ماده به همسری بر میگزیند:311: بابا! کلا بی خیال شو چون ...
گشت بیچاره چو اینکاره نبود
جز طلاق از خر نر چاره نبود
کرد افسار و طنابش پاره
شد جدا ماچه خر بیچاره
تازه فهمید که آزادی چیست
در جهان خرمی و شادی چیست
دیگر او خر نشود بیهوده
تازه او گشته کمی آسوده
هرکه یکبار شود خر کافیست
بیش از آن احمقی و علافیست
مغز خر خورده هر آنکس که دوبار
با خری باز نهد قول وقرار
کلا به انجمن متارکه و طلاق و ازدواج مجدد بعد از طلاق ربط میکند. نه قضیه چند همسری! هل هذا مفهوم؟
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
آره بنظرم اینجوری بهتره ، بی خیال:104: المفهوم بیجیده!!:227:
چهار چيز که حوا نمي تونست به آدم بگه:
1- آدمت مي کنم
2- از شوهر مردم ياد بگير
3- من قبل از تو 100 تا خواستگار داشتم
4- ميرم خونه مامانم
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
مكر زنان
آورده اند که مردی بود که پیوسته تحقیق مکرهای زنان میکرد و از غایت غیرت هیچ زنی را محل اعتماد خود نساخت و کتاب "حیل النساء"(مکرهای زنان) را پیوسته مطالعه می کرد.
روزی در هنگام سفربه قبیله ای رسید وبه خانه ایی مهمان شد مرد خانه حضور نداشت ولکن زنی داشت در غایت ظرافت ونهایت لطافت زن چون مهمان را پذیرا شد با او ملاطفات آغاز نمود مرد مهمان چون پاپوش خود بگشود وعصا بنهاد به مطالعه کتاب مشغول شد.
زن میزبان گفت: خواجه ! این چه کتاب است که مطالعه میکنی؟ گفت:حکایات مکرهای زنان است. زن بخندید وگفت : آب دریا به غربیل نتوان پیمود وحساب ریگ بیابان به تخته خاک برون نتوان آوردو مکرهای زنان در حد حصر نیاید پس تیر غمزه در کمان ابرو نهاد و بر هدف دل او راست کرد واز در مغازلت و معاشقت در آمد چنانکه دلبسته او شد در اثنای آن حال شوهر او در رسید.
زن گفت : شویم آمد وهمین آن هر دو کشته خواهیم شد مهمان گفت:تدبیر چیست؟ گفت :برخیز و در آن صندوق رو.
مرد در صندوق رفت! زن سر صندوق قفل کرد . چون شوهر در آمد پیش دوید و ملاطفت ومجاملت آغاز نهاد و به سخنان دلفریب شوهر را ساکن کرد چون زمانی گذشت گفت: تو را از واقعه امروز خود خبر هست؟
گفت نه بگوی.. گفت: مرا امروز مهمانی آمد جوانمردی لطیف ظرایف و خوش سخن و کتابی داشت در مکر زنان و آن را مطالعه میکرد من چون آن را بدیدم خواستم که او را بازی دهم به غمزه بد اشارت کردم مرد غافل بود:چینه دید و دام ندید به حسن واشارت من مغرور شد و در دام افتاد .و بساط عشق بازی بسط کرد وکار معاشقت به معانقه (دست در گردن هم)رسید ساعتی در هم آمیختیم! هنوز به مقام آن حکایت نرسیده بودیم که تو برسیدی وعیش ما منغض کردی! زن این میگفت و شوهر او میجوشید ومیخروشید وآن بیچاره در صندوق از خوف میگداخت و روح را وداع میکرد.
پس شوهر از غایت غضب گفت: اکنون آن مرد کجاست؟ گفت:اینک او را در صندوق کردم و در قفل کردم کلید بستان و قفل بگشای تا ببینی!!
مرد کلید را بستاند و همانا مرد با زن گرو بسته بودند(جناق شکسته بودند) و مدت مدیدی بود هیچیک نمیباخت مرد چون در خشم بود بیاد نیاورد که بگوید *یادم * و زن در دم فریاد کشید *یادم تو را فراموش *
مرد چون این سخن بشنید کلید بینداخت وگفت :"لعنت بر تو باد که این ساعت مرا به آتش نشانده بودی و قوی طلسمی ساخته بودی تا جناق ببردی.
پس با شوهر به بازی در آمد و او را خوشدل کرد چندانکه شوهرش برون رفت .در صندوق بگشاد و گفت: ای خواجه چون دیدی هرگز تحقیق احوال زنان نکنی؟
گفت:توبه کردم و این کتاب را بشویم که مکر و حیل شما زیادت از آن است که در حد تحریر در آید !
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
چه وقت زنان خدا را شکر می کنند؟
زن رو به خدا کرد و گفت: چرا باید دیه ما نصف مردها باشد؟ خداوند مهربانانه فرمود: عزیز من ! اگر با کشتن، تو را از شوهرت بستانند، به او هشت میلیون می رسد، ولی اگر او را بکشند تو صاحب شانزده میلیون می شوی !!! زن خندید و گفت: خدایا حکمتت را شکر ...
یکی با زنش دعواشون شده بوده، با هم حرف نمیزدند. زنش وقتی شب میره بخوابه، یک یادداشت برایش میگذاره که: منو فردا ساعت 6 بیدار کن. صبح زنه ساعت 10 از خواب پا میشه، میبینه شوهرش براش یک یادداشت گذاشته که: پاشو زن! ساعت شیشه!
اگر طاووس براي ناز كردن و روباه براي فريب دادن وتمساح براي اشك ريختن وكلاغ براي قارقار كردن داشته باشي ديگر نيازي به زن گرفتن نداري
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
شعرخوانی طنز "سعید سلیمانپور" در محضر رهبر انقلاب
با مطلع :
الهی به مردان در خانهات
به آن زن ذلیلان فرزانهات"
<object style="border: 3px solid " height="40" width="450" classid="clsid:6BF52A52-394A-11D3-B153-00C04F79FAA6"> <param name="volume" value="100"><param name="Url" value="http://snd.tebyan.net/1388/12/zan%20zalilan.mp364879.mp3"> <param name="enableContextMenu" value="-1"> <param name="rate" value="1"> <param name="balance" value="0"> <param name="currentPosition" value="0"> <param name="defaultFrame" value> <param name="playCount" value="1"> <param name="autoStart" value="0"> <param name="currentMarker" value="0"> <param name="invokeURLs" value="-1"> <param name="baseURL" value> <param name="mute" value="0"> <param name="uiMode" value="full"> <param name="stretchToFit" value="0"> <param name="windowlessVideo" value="0"> <param name="enabled" value="-1"> <param name="fullScreen" value="0"> <param name="SAMIStyle" value> <param name="SAMILang" value> <param name="SAMIFilename" value> <param name="captioningID" value> <param name="enableErrorDialogs" value="0"> <embed src="http://snd.tebyan.net/1388/12/zan%20zalilan.mp364879.mp3" stretchtofit="true" loop="true" enablecontextmenu="false" showcontrols="true" height="15" width="450" name="WMP1"> </embed></object>
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
مرد ها همسران خود را بسیار دوست میدارند و قدر لحظه ها را خوب میدانند
این هم فرصتی دیگر....
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
مرد داشت در خیابان حرکت می کرد که ناگهان صدایی از پشت گفت:
- اگر یک قدم دیگه جلو بری کشته می شی.
مرد ایستاد و در همان لجظه آجری از بالا افتاد جلوی پاش.مرد نفس راحتی کشید
و با تعجب دوروبرشو نگاه کرد اما کسی رو ندید.بهر حال نجات پیدا کرده بود.
به راهش ادامه داد.به محض اینکه می خواست از خیابان رد بشه باز همان صدا گفت:
- ایست!
مرد ایستاد و در همان لحظه ماشینی با سرعت عجیبی از جلویش رد شد.
بازم نجات پیدا کرد.مرد پرسید تو کی هستی و صدا جواب داد :
من فرشته نگهبان توهستم. مرد فکری کرد و گفت:
-پس اون موقعی که من داشتم ازدواج می کردم تو کدوم گوری بودی؟
-
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
این مساله از انسان ها شروع شد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
به پرندگان هم کشیده شد
.
.
.
.
.
.
.
.
بعضی عشق ها هم تا آخر ماندگارند