چرا سکوت مگه خودش نگفته بود که به موقش خودم می گم کی بریم اونجا ؟
می گفتی چون تو شرایط خونتونو بهتر می دونی منتظر شدم خودت بگی کی بریم
نمایش نسخه قابل چاپ
چرا سکوت مگه خودش نگفته بود که به موقش خودم می گم کی بریم اونجا ؟
می گفتی چون تو شرایط خونتونو بهتر می دونی منتظر شدم خودت بگی کی بریم
من بازم می گم. خیلی خیلی خیلی اشتباه کردی. پشت هم فقط داری کار رو خرابتر می کنی...
به به نازنين خانوم
چند وقت بود ازت خبري نبود ، دلم واسه نق زدنات و دعوا كردنات تنگ شده بود ، الان رفتم تاپيكت رو خوندم ، ديدم كه مشكلي برات پيش اومده بود . منم برات دعا ميكنم مشكلت هر چه زودتر حل بشه عزيزم
آره حق باتوئه ، من خودم يه جورايي دارم كارو برايه خودم سخت ميكنم ، ولي توكلم به خداست ، اميدوارم كه با راهنماييهاي تو و ديگر دوستان مشكلم حل شه
مگه خودش نگفت به موقعش مي گم پس چرا بهش نگفتي؟ چرا سكوت؟ دوباره متهم شدي.
سكوت كردم به خاطر اينكه براش متاسف شدم ، ، سكوت كردم براي اينكه قبل از انتخابم چشامو خوب باز نكردم ، برايه خودم سكوت كردم كه دستي دستي دارم تلف ميشم !!! :54::54:
عزيزم نذار فكر كنه كه تو ضعيف هستي و همش بهت زور بگه. محكم باش. حرفت رو بزن ولي با آرامش و با سياست. نذار متهمت كنه. چون اين خصوصيت متهم كردن از خانواده اش به ارث برده. محكم باش.
عزيزم نمي خواستم ناراحتت كنم. ما جاي تو نيستيم ولي سكوت تو اين جور مواقع درست نيست. دوباره قهر كردين؟
نه عزيزم ، ناراحت نشدم
اون معني سكوت منو خيلي خوب فهميد ، خيلي خوب
ماندگار جان این بار رو هر جوری شد قضیه رو تمومش کن هرچی کشش بدی بدتره عذر خواهی نکن ولی دیگه نزار کش پیدا کنه
ولی رگ خوابشون باید دستت بیاد اشتباهت این نبوده که مادر شوهرتو نبوسیدی اشتباهت این بوده که بهانه دستشون دادی
سعی کن دیگه دست کسی بهانه ندی این اولین قدمه گلم
حالا من به جاي نازنين دعوات مي كنم نمي دونم اما دارم حرص مي خورم دختر عاقل تو چكار كردي ؟؟؟؟
داري با دست خودت گور زندگي ات رو مي كني؟
اينها حرفهايي بود كه من به خواهرم زدم واقع بين باش ماندگار ، مامانم خودشو زد من زنگ زدم عذرخواهي كردم و حالا سكوت كردم تا خودش متوجه بشه و مي خوام برم خونه مادر زن سالارش و اين حرفها چيه دختر جان تو تكليفت رو با خودت هنوز مشخص نكردي ؟
اين همه اشتباه توي دو سه روز
خوب با شوهر جان آشتي كردي اما چرا اين همه تحويل كه تا صبح بياد نازت كنه واقعاً ماندگار تو محتاج نوازش بودي؟
اما بالاغيرتاً از اين به بعد به حرف دوستان گوش بده
راست مي گن تب تند زود به عرق ميشينه نه اون همه جلز و ولز نه اين همه نرمي . تو داري راه رو باز مي كني كه بهت زور بگن و شخصيتت رو له كنن ماندگار ذلت با فروتني فرق مي كنه تواضع با غرور تمني صد ريال فرق داره
عزيزم اين روشي كه تو در پيش گرفتي درست نيست اون خانم مادرتون مادر همسرتون هر كه هستند حق بي احترامي ندارن . (البته اگر واقعاً بهشون بي احترامي نشده باشه) به هر حال يه راه ديگه هم در پيش داري بري خونه مادر شوهرت صورتشون رو ببوسي و بگي من قصدم بي احترامي به شما نبوده شما هم مثل مادر خودم محترميد اما كلمه پوزش رو به كار نبر و اگر دعوات كردن يا مثلا بي حرمتي محترمانه بلند شو و خونه اش رو ترك كن اين رو قبلش به همسرت بگو كه اون با مادرش صحبت كنه البته نگه ماندگار گفت از ديد خودش بگه . اين طوري هم رابطه ات حفظ شده هم غرورت هم اينكه همسرتون متوجه مي شن تو راضي به هر خفتي نيستي در ضمن دوست خوبم اين همه محبت رو يكجا به همسرت نده بذار اون ازت طلب كنه نياز عاطفي اش رو.
كاملاً با حرف دلناز مواففم.
ماندگار عزیز نمیدانم که چرا همسرت حاضر نیست جلوی خانوادش وایسته و از تو دفاع کنه.
به نظر من این بار قضیه رو تموم کن تا بعد رو این اخلاقش کم کم کار کنی
شايد حق با شما باشه ، اما من دارم اين آدمها رو مي بينم و باهاشون زندگي مي كنم ، بيرونشونو فوق العاده خوب كردن ، اما امان از درونشون ، هر كي مي شنوه من عروس اين خونواده شدم ، چشاشون چهارتا ميشه ، و شروع ميكنن به چهچه و به به كردن ،،،، !! هيشكي نمي دونه درونشون چي ميگذره ( منظورم تو خونشونه )
من از روز اول كه وارد خونشون شدم احترامشونو همه جوره گذاشتم ؛ هيچ كوتاهي نكردم ،
مي خوان منو مثله عروس اولي بار بيارن !!! عروس اوليشونو طي يه دعوايه شديد از خونه انداختن بيرون و اون بخت برگشته فردا با گل و شيريني اومد دستشونم بوسيد .. روز اول گفتم بهشون كه همه كه مثله هم نيستن ؛ حتي اين پنج انگشتمون ! من با عروسهايه ديگتون فرق ميكنم !!! من روش خودمو دارم ، اونا روشه خودشونو
مي خوان عروس و دامادهاشون تحت سلطه شون باشن ، همين طور كه بچه هاشون تحت سلطه شون بودن ،
همسر من حتي جلوييه باباش حق نداره يه كلمه با تندي حرف بزنه !!! حق نداره پاشو دراز كنه ، حق نداره يك كلمه رو حرفه باباش حرف بزنه ، !!
دلناز جون ؛ من محتاج نوازش نبودم عزيزم ؛ خونه بابام ديگه خسته شدم ! ديگه بريدم ... نمي دونم بايد چيكار كنم ؟ مجبورم به خاطر مامان حال ندارمم كه شده كوتاه بيام ، اونا كه مراعات حال مامانمو نميكنن ، لااقل من اين چند ماهه باقيمونده رو كه اونجام رعايتشون كنم ،
تا ببينم خدا چي ميخواد
چقدر تا عروسیت مونده ماندگار جون
سه ماه و نيمه ديگه عزيزم
اشتباه نكن ، شايد اون عروس واقعاً توي اون شرايط يا چاره اي نداشته يا مقصر بوده و هزار دليل ديگه كه براي خودش محترمه
اما اينكه مي گي توي خونه بابام هستم و بايد رعايت كنم يعني چي ؟ دختر اگر توي خونه پدرش آرامش و عزت نداشته باشه كجا بايد دنبال اين دو مقوله بگرده
اينكه بگي "خونه بابام ديگه خسته شدم ! ديگه بريدم ... نمي دونم بايد چيكار كنم ؟ مجبورم به خاطر مامان حال ندارمم كه شده كوتاه بيام ، اونا كه مراعات حال مامانمو نميكنن ، لااقل من اين چند ماهه باقيمونده رو كه اونجام رعايتشون كنم ،
تا ببينم خدا چي ميخواد " اشتباه محضه اين رو مي رسونه كه تو هنوز تكليفت با خودت و خواسته هات مشخص نيست و منتظري تا در آينده يا معجزه بشه يا قصد تغيير شوهرت رو داري كه هر دو محاله
شما الان ازش دوري نازت بيشتر خريدار داره اين موضوع اين همه كش پيدا كرده چه برسه به وقتي بري خونه شوهر ماندگار چرا سعي داري اشتباه هزاران نفر رو دوباره تكرار كني ، چرا از همين الان موضع ات رو با استدلال ومنطق و آرامش حل نمي كني البته اول با مادر و پدرت سنگهاتو وابكن
ولي ماندگار رك و راست بهت بگم من حدس مي زنم تو عزيز ، هيچكدوم از اين نظرات رو به كار نخواهي بست و آخر سر از مادر شوهرت هم عذرخواهي مي كني ، ازدواج مي كني مي ري سر خونه و زندگيت اما نا غافل از گذر عمر و زمان هاي شيرين دوران نو عروسي هي حرص مي خوري به هر حال اميدوارم حدسم غلط باشه اما اگر به اين ها فكر كني و به آينده ات متوجه مي شي تك تك ما آرزو مي كنيم سرنوشت تو خواهر عزيزمون نشه درس عبرت سايرين مراقب خودت و شخصيت حساس و گلت باش.
دلناز عزیز خیلی خوب بود موافقم. اما ما زنهای ایرانی اینو از بچگی یاد گرفتیم که دختر با لباس سفید میره خونه بخت و با لباس سفید هم بر میگرده. این ترس ریشه تو فرهنگ غلط ما داره و معمولا آدم هایی که این طوری نیستند از طرف اجتماع و خانواده ضربه میخورند و آسیب پذیر میشن و این فقط به خاطر دید غلط ما و جامعه به زنهاییه که نمیخوان برده کسی باشن میخوان خودشون باشن و زندگیشونو خودشون بسازند و به دیگران اجازه دخالت ندند.
سلام ماندگار جان. خونه مادرشوهرت نرفتي؟
هرگز به خاطر کاری که انجام نداده ای عذرخواهی نکن
مرسی دلناز جان. کاملا درست گفتی. امیدوارم ماندگار عزیز کمی به خودش بیاد.
من تصمیم گرفتم دیگه سکوت کنم چون متاسفانه وقتی تجربه هامو می گم به مذاق هیچکس خوش نمی یاد. چون ما ایرانی ها عادت کردیم به میشه تایید شدن.
ماندگار عزيز من تمام تاپيكت رو خوندم برام جالبه نظر تموم بچه ها يكيه *ظاهرا نظر خودتم همينه اما نميدون چرا بعد از يه مدت دوباره همون كارهاي قبلي رو تكرار ميكني؟(اراده نداري) بعد انتظار داري مشكلت هم حل شه؟خانمي بيا و به حرف دوستات گوش من و نتيجه رو بنويس،ضمنا يه سوال عروس اول اونها الان رابطش با مادر شوهرت چطوريه؟برادرشوهرت چطور اونم زير سلطه مادرشه؟
ماندگار عزیز، همسر شما الان کاملا به اخلاق شما واقف شده و متاسفانه امکان داره که در باقی مسائل همین روش روپیش بگیره و از شما انتظار چنین عکس العمل هایی داشته باشه. عزیزم همیشه اولین برخورد در هر موردی مهمترین و به یاد موندنی ترین برخورده، شما بیش از حد باگذشت برخورد کردی عزیزم.
گذشت و مهربونی خوبه اما به جا و به اندازه، زیاده روی در این کار باعث سواستفاده از شما میشه، سعی کن محتاط تر عمل کنی عزیزم..
:72:
ماندگار عزيز من تمام تاپيكت رو :303: برام جالبه نظر تموم بچه ها يكيه :305:ظاهرا نظر خودتم همينه اما نميدونم چرا بعد از يه مدت دوباره همون كارهاي قبلي رو تكرار ميكني؟(اراده نداري) بعد انتظار داري مشكلت هم حل شه؟خانمي بيا و به حرف دوستات گوش من و نتيجه رو بنويس،ضمنا يه سوال عروس اول اونها الان رابطش با مادر شوهرت چطوريه؟برادرشوهرت چطور اونم زير سلطه مادرشه؟
با سلام و ادب و تشكر
ببينيد دوستان ، شايد من از نظر شما بي اراده ام و استقلال فكري ندارم و حرفهايه بعضي هاتون به مذاقم خوش نياد ، ، اينكه تا حالا خيلي كوتاه اومدم و يا هر چي بهم ميگيد من بازم اشتباهاتمو تكرار ميكنم يا اصلا هر كار كه دوست داشته باشم ميكنم و بعد ميام اينجا و از شما انتظار كمك هم دارم ، ؟؟؟ !!!! يك لحظه دست نگه داريد دوستان ..
اصلا مگه هدف من از ايجاد اين تاپيك چي بوده كه من فراموشش كرده باشم ؟///
من با ايجاد اين موضوع فقط خواستم ، بهم كمك بشه ( كه الحق و النصاف تا الان خيلي بهم كمك كرده ) .. خواستم با ارائه تجربياتتون بهم در اين راه كمك كنيد ، اما واقعا باور كنيد عملي كردن بعضي از راهكارهاتون در بعضي از شرايط واقعا غير ممكن بود برام ، !! من برايه تك تك نظرات شما عزيزان ، احترام زيادي قائلم ، اما يه چيزو نمي تونم بپذيرم ، اونم اينه كه مرتب بگيد (( كه چرا ما هر چي بهت ميگيم تو باز كار خودتو ميكني ))!!!!
مگه من اومدم تعريف بشنوم يا اومدم تشويق بشم ، يا اومدم دائم يكي واسم دل بسوزونه و دركم كنه ... من مثله خيلي از شماها برايه حل مشكلم با ارائه نظرات شما دوستان اينجا اومدم .... اگه من ميام نتيجه كارمو ميگم دليلي بر بي توجهي ام نسبت به نظرات شما نميشه ، عزيزان .... به هر حال
من با فرض بر اينكه در اين نوع از مشكلات حتما تشابهاتي بين افراد وجود داره و ارائه راهكارها از طرف دوستان عزيز حاضر در تالار خيلي مي تونه به اون شخص كمك كنه ، اينجا اومدم ! و بر اين امر هم واقفم كه نظرات خيلي از شما دوستان ميتونه طرف و هم ترغيبش كنه ، هم تكونش بده ، و هم به خودش بياردش ، !!!! من هم ترغيب شدم ، هم تكون خوردم ، و هم به خودم اومدم ،!! ( اينو مديون شمام ) خيلي از نظراتتون هم به كار بستم ، اما بازم ميگم باور كنيد ؛ اين به طرف هاي مقابلمونم بستگي داره ؛ هر كي با يه نوع تيپ شخصيت ؛ با يه نوع تفكر خاص ؛ با يه نوع رفتار و سليقه !!!///////// پس همه راهكارها يه جور جواب نميده
بعضا پيش مياد حتي يه پروژه بزرگ هم بعد سالها آزمايشات و تحقيق و بررسي ، جواب نده !!
من واقعا دستايه همه شما عزيزان و مي بوسم كه تاپيك منو باز مي كنيد و با انگشتاي نازنينتون ، چند خطي رو (از سر تجربه ، يا از سر هر چي كه دوست داريد اسمشو بذاريد ) اينجا تايپ ميكنيد و منو به زندگيم اميدوارتر مي كنيد .
از همتون ممنون و سپاسگزارم
ماندگار
درود بانوی گرامی
ماندگار خانوم
اصلا نیازی به این نیست که شما نظرات من رو و سایر دوستان رو کپی کنید عینا در زندگیتون. شما چیزهایی رو که شاید خودتون در زندگی نمی بینید رو از دیدگاه یک سوم شخص می بینید و شاید برخی از پرده ها از جلوی چشمان شما کنار بره. مثال ساده ای می زنم:
فرض کنید در گوشه اتاق ماری وجود داره و شما اون رو نمی بینید . من به عنوان یک همراه حضور مار رو به شما هشدار می دم . شما نگاهتون رو برمیگردونید به سمت گوشه اتاق مار رو می بینید و این به نفع شماست تا زمانی که واقعا ماری وجود داشته باشد و من این هشدار را بدهم.
اگر ماری وجود نداشته باشد و شما تنها با این دلیل که من حضور مار را به شما هشدار داده ام و بدون برگردوندن نگاهتون به سمت گوشه اتاق فرض رو بر صحت هشدار من بذارید این هشدار من اتفاقا به ضرر شما تمام خواهد شد.
پس مهم این است که شما ببینید چیزهایی که دوستان در مورد زندگی شما می گویند و شاید شما به انها نگاه نکرده اید آیا واقعا در زندگی شما وجود دارند؟!!!
اگر وجود دارند در چه میزان و چه حد؟ و بعد سعی در اصلاح چیزی کنید که وجود دارد!! ونه چیزی که شاید وجود نداشته باشد.
من اتفاقا اراده شما رو برای تغییر تحسین می کنم و می دونم شما چیزهایی رو در زندگی خود می بینید که از چشمان ما مخفی است.
شما در انتها خود تعیین کننده مسیر هستید. هشدارهایی رو جدی بگیرید که واقعا در زندگی مشاهده می کنید. از برای احساس بلافاصله عمل نکنید به هشدارهای من و سایر دوستان.فکر کنید و یقین به بهبود داشته باشید.
در پناه خدا
sorena عزيز ، برادر دلسوز و گرامي من
من اصولا ياد گرفتم زياد فكر ميكنم ، زياد مكث ميكنم و بعد عمل ميكنم . ديگه اونوقت عمل من زياد به چشم نمياد و همه اونو به شكل يك اشتباه جبران نشدني مي پندارند اما نميدونن كه من چقدر برايه عملم فكر كردم و وقت گذاشتم و بي محابا به گدار نزدم ، حالا با كمي تامل به اين نتيجه رسيدم كه شايد اگه جايه اين اصولها رو تو زندگيم جابجا كنم ، بتونم موفق تر باشم ؛ يعني اول مكث كنم ، يعني مغزمو برايه يه فكر اساسي آماده كنم و بعد فكر كنم ؛ تجزيه تحليل كنم و بلافاصله عمل كنم خيلي بهتر باشه ! من در برابر تمام اين اتفاقاتي كه گذشت از روش اول استفاده كردم ، كه نتيجه اشم ديدم .
ماندگار خانوم
من مطمئنم شما اشتباه نمی کنید.فقط شاید نمی دونید اگر بی گدار به آب می زدید چه اتفاقات ناخوشایندی می تونست برای زندگیتون پیش بیاد. دنیا سراسر رنج و سختی است "خلق انسان فی کبد" بهبود تنها در شرایطی حاصل می شه که این رو و معنی این جمله رو کامل در زندگی درک کنیم واینکه دلیل این رنج و سختی چیزی جز کمال و تلاش برای رسیدن به اون نیست. در هر گیر و دار اشتباهات غیر قابل اجتناب است.مهم اینه که بعد از انجام اشتباه به جای توقع درک اشتباه شما و دلایل اون خیلی ساده موضوع رو با یک عذر خواهی همون زمان ختم به خیر کنید. مغز ما کامل نیست. حتی اگر کامل هم باشد مانند یک دستگاهی نیاز مند اطلاعات خام واولیه است. اطلاعاتی که گاها دوستان به شما می دهند. در کتابها می توانید ببینید و از زندگی خود برداشت کنید. مادر همسر شما مشکل داره؟ این مشکل رو بپذیرید و به جای تغییر در اون سعی در تغییر در رفتار با ایشون کنید. احترام رو جایگزین دوست داشتن افراطی کنید . قبول کنید که نمی تونه و نباید مثل مادر شما با شما رفتار کنه.
من سعی می کنم اون چیزی رو که می فرمایید و در درون شما می گذره رو درک کنم.ببیند جهان ما جهانیه که در اون هر چقدر بیشتر بفهمید بیشتر متحمل خسارت ظاهری می شوید"چون شما باید به جای افراد دیگر نیز بفهمید!!". اما چیزهایی وجود داره که به این قضیه ارزش می دن.منظورم رو شاید نتونم درست الان برسونم. فکر می کنم و کامل میارم منظورم رو.
البته
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shad
امیدوارم که بتونم به کمک خود شما درک خودم رو در این مورد افزایش بدم و به عنوان برادری کوچک شعله نور کوچیکی رو براتون در زندگی روشن کنیم
سلام ماندگار جان
عزیزم همه اینجا دوست داریم آخره هر تاپیکی پیروزی ببینیم
عزیزم حق با توه عملی کردن خیلی از راه کارها خیلی سخت چون خود منم دارم این سختی رو با تمام وجودم حس می کنم ولی یه روزی نتیجه این سختی کشیدناو گذشت ها رو می بینی
خانومی از نظرات دلخور نشو این هنر تو که ببینی از بین این نظراتی که همه می دن کدومش با زندگیه تو سازگارتره همونو بکار ببری
امیدوارم به اون آرامشی که دوست داری زودتر برسی
من واقعا در جواب اين سواله موندم كه : چرا همه ازم انتظار دارن ؟ و چرا اگه انتظارشون آنطور كه اونها دوست دارن برآورده نشه ، دودش اول تو چشه من ميره !!! و حتي علنا با طلب اعلام مي كنن كه تو اشتباه كردي ، تو خطا كاري ، تو مقصري ؛ تو بايد تاوان اين رفتارتو به بدترين شكل ممكن پس بدي ، در حاليه كه اصلا نمي دونم طرفم ازم چي خواسته !!! و گاها پيش مياد كه من ازخيلي از احساسات لگد مال شدم و انتظارات عملي نشدم چشم پوشونم و گذشتم ، شايد اگه من هم مثله اونا بودم و به اين حرفها بها ميدادم ودنيا رو به خودم و بقيه سخت مي گرفتم ، او بازم مثله اونا به چيزهاي مهمتر نمي پرداختم و براي اين اتفاقات متاسف نمي شدم ، دنيا گلستون تر ميشد ...
چرا ما آدمها اينقدر هنوز از لحاظ فكري رشد نكرديم كه بخوايم به خودمون حتي بقبولونيم كه دنيا محل گذره ، نه كسي مونده نه كسي برگشته !!! بايد بگذاريم و بگذريم ،،،،،، پس چرا اينهمه بدي ، چرا اينهمه ظلم ، چرا مطلك ، چرا شيون ، چرا گريه ، چرا قهر ، چرا بدگويي ، چرا كينه ، چرا ريا ، چرا اينهمه تظاهر به خوبي با وجود يك دنيا بدي و بدي و بدي ،، چرا چرا :47:
و چرا به هر كي خوبي ميكنيم ، اگه دنباله جوابشم كه بخوام باشيم كه نيستيم ، اونو با بدي بهمون جواب ميده ،
ولي اگه اون يه كوچولو يه ريزه هم كه بهمون خوبي كرده باشه ، وقتي كه بديشو مي بينيم ميذارم پايه اون يه ريزه خوبيش كه اون روز ، بهمون داد .
خدا را سپاس ، كه من را از ان دسته آدمهايي قرار داد كه دنيا را تنها محلي براي رشد كمال و رسيدن به معبود و مقصود شناخت و بس . :72:
در ضمن امروز روز دحو الارض هستش و ممنونم از خدا كه به من اين روزو عنايت كرد كه روزه دارش باشم
علي(ع) فرمود: «كسي كه اين روز را روزه بدارد و شب آن را به عبادت بايستد، ثواب صدسال عبادت را كه روزش را روزه و شبش را در عبادت كرده باشد، خواهد داشت .
دحوالارض را چنین معرفی می کنند "روزی كه زمین از زیر کعبه كشیده و گسترانیده شد.
گر چه این مطلب یعنی کشیده شدن و گسترانده شدن زمین در وحله اول عجیب به نظر میرسد اما تعریف واضح تر این موضوع این است که گفته شود :
پس از آنکه تمام سطح کره زمین به مدت طولانی در زیر آب فرو رفته وخداوند خواست تا آن را از زیر آب بیرون آورد که صحنه زندگی موجودات مهیا گردد ،اولین نقطه ای که از زیر آب سر بیرون آورد همان مکان مقدس کعبه و بیت الحرام بود . این واقعه نشان دهنده اهمیت این نقطه و مرکزیت آن برای همه عالمیان است
روایت است که « امام رضا » علیه السلام فرموده اند:
درشب بیست و پنجم ماه ذى القعده حضرت ابراهیم (ع) و حضرت عیسى (ع) متولد شده اند.
در این روز رسول خدا صلى الله علیه و آله، به قصد حجة الوداع از مدینه با یكصد و چهار هزار یا یكصد و بیست و چهار هزار و حضرت فاطمه (ع) و تمامى اهل بیت خود از راه شجره به مکه عزیمت نمودند.
ونیز روایت است كه حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه شریف در چنین روزی ظهور خواهند كرد ان شاء الله
عزيزم روزه ات قبول باشه و براي ما هم دعا كن. منم امروز خدا اين توفيق رو به من داده تا روزه دارش باشم. براي تو هم خيلي دعا مي كنم. اميدوارم تو اين روز عزيز خدا گره همه رو باز كنه. مشكل تو رو هم به زودي برطرف كنه. عزيزم ما مي دونيم كه عمل كردن به اين نظرات خيلي سخته اما تو مي توني آروم آروم اين نظرات را به كار ببندي نه يكدفعه. و خيلي از نظرات رو هم بنا به موقعيت اصلاً نمي شه به كار بست. ما ففط آرامش تو رو مي خواستيم و بس. نگفتي خونه مادر شوهرت رفتي؟
نه عزيزم هنوز نرفتم ، فعلا نمي خوام برم ! شكر خدا همسرمم ديگه چيزي در اين رابطه بهم نمي گه ،
حالا واقعا چي تو سرشه ، نمي دونم
ماندگار جان چرا اين همه دلخوري؟ ببين عزيز دل اگر هر كدوم از ما نظري مي ديم فقط بنا به خواست خودته و بس اما اين هنر توئه كه از بين نظرات شيرازه بهترين روش رو بكشي بيرون . ماندگار من بعد از سالها تازه به اين تجربه رسيدم كه گاهي عشقم رو توي صندوق دلم زندوني كنم ، پنهونش كنم تا همسرم مجبور به كندو كاو بشه و اين رو مرهون بچه هاي سايتم . اونها مي گن بهش بي محلي كن و من اين طور متوجه شدم كه بايد به او مهلت بدم تا جايگاهم رو تشخيص بده و موقعيت عاطفي خودش رو نيز.
حالا به نظر تو بهش بي محلي كن يعني مثل دختر بچه ها ازش رو برگردون ؟ نه عزيز دل . كافيه باور كني كساني كه پاي صحبت هاي من و تو مي شينن انسان هاي فهيم و تجربه ديده اي هستن . كه احساس مي كنن اگر نظرشون رو اعلام كنن گره اي از مشكل زندگي يه هموطن يه دوست كه با يه اسم مجازي مي شناسنش باز كنن. همه دوست داريم شاهد روزي باشيم كه كلمه طلاق از فرهنگ لغاتمون حذف بشه و خانه مادر همسر خانه اميد ماو خانه پدري مأمن دلخواه ،همسر خود ما بشه در ثانيه ثانيه زندگي .به اميد اون روز
ما منتظريم تا باقي زندگي ات رو بشنويم حالا جواب بده خانمي به سوالات دوستان از جمله اينكه مادر همسرت با جاري ات چطوره ؟ و...
جاري من الان 6 ساله كه عروس اين خونواده است ، اينطور كه از زبون خودشون شنيدم تا 2 سال رابطه خوبي با هم نداشتن !!! اوج اين كشمكشها تو دوران عقدشون بوده و بعد از اينكه ميرن سر خونه زندگي خودشون به نسبت كمتر شده . خواهر شوهرم و گاهي اوقات مادر شوهرم ازش پيش من بدگويي ميكنن ولي من اگه يه ادمي بودم كه مي خواستم رابطه شونو خدشه دار كنم ، خيلي راحت مي تونستم ، با دليل و مدرك اينكارو بكنم ، اما هرگز اينكارو نخواهم كرد . چرا كه مسلما از منم به اون ميگن ////
رابطه شون بعد از اينكه جاري من بچه دار شد ؛ خيلي به اوج خودش رسيد ، بعضي وقتها از اين رابطه خوب در برابر من جبهه مي گيرن و مي خوان كه اونو به رخ من بكشن ، اما من كه ميدونم با گذشت 6 سال از اين رابطه ، خيلي هم برايه اين قمپز اومدنا دير شده ، اما هميشه چشامو بستم و فقط به رابطه خودم و اونا فكر كردم ، كه چيكار كنم بهتر شه ، كه متاسفانه اينطوري سرم مياد ....
یادت نره : از ماست که بر ماست .
دوست خوبم می دونم از من دلخوری ولی من واقعا چون دوستت دارم حرف می زنم.
یادت باشه توی هر مسئلی ای خودتو توجیح نکنی و سر خودت کلاه نذاری.
ببخشید من بازم دخالت کردم.
ماندگار عزيز تمام تاپيكت روخوندم ودرعين حال با موضوعي برخوردكردم كه در قسمت اختلاف با خانواده همسر بود كه مشكلي مثل مشكل شمارا مطرح كرده بود كه مدير همدردي جواب زير را بهشون داده بود اميدوارم بتونه كمكت كنه
یکم: ما برای اینکه در زندگی آرام و شاد باشیم ، بهتر اینست که این موهبت الهی را وابسته به یک چیزی در بیرون خود نکنیم. چرا که هزاران متغیر در بیرون از ما هست که لزوما همه آنها را نمی توانیم کنترل کنیم و در دست بگیریم. مثلا شما نمی توانید چنان خانواده همسرتان را تغییر دهید که رفتار و اعمالی انجام دهند که موجب شادی شما بشوند. بهتر است شاد بودن خود را به درون خود ببرید و نسبت به توانایی ها، اعتقادات، علائق ، استعدادها و رشدهای خود احساس شادمانی داشته باشی. اینطور هر وقت هم که ناشاد بشوی ، کلیدش دست خودت هست و می توانی با کمی تلاش شادی را بدست بیاوری. نیاز نیست که منتظر بمانی تا دیگران این شادی را به تو پیشکش کنند.
دوم: بهتر است خانواده ها مرزهای خود را با اطرفیان برجسته کنند به این معنی که کمتر دخالت درکار یکدیگر داشته باشند. و این بهترین قاعده ارتباط عروس و مادر شوهر هست. این به معنی قطع رابطه نیست. این معنای کاهش توقعات ، انتظارات و مداخلات هستم.
سوم: هیچ گاه همسرت را به عنوان قاضی بین خودت و خانواده اش قرار نده. چون همسرت باید تعارض احساس همسری ومادری را حل کند که سنگین تعارضی هست. و این به مرور حساسیتش را نسبت به شما کاهش داده و به قول عوام ، رویش به شما باز می شود.
چهارم: شما نیاز نیست هر کاری برای خانواده همسرت بکنید. تا توقع تحویل گرفتن از سوی آنها داشته باشی. شما به وظایفی که فکر می کنی بر گردن داری عمل کن و بابت آنها به خودت پاسخگو باش.
پنجم: به هر حال کاهش تنش بین این گونه ارتباط ها به 2 عامل مهم بستگی دارد.
الف) به کارگیری مهارتهای ارتباطی ( که خود بحث گسترده و عمیقی هست که به مرور ما در سایت همدردی به آن می پردازیم.
ب) گذشت زمان
یعنی با استفاده از مهارتهای زندگی و مهارتهای ارتباطی در بستر زمان می توانید ارتباط خودتون وخانواده همسرتان را بهبود بخشید.
ماندگار جان خیلی خوبه که اوضاع بهتر شده سعی کن رابطه خوبتو با همسرت حفظ کنی.
وقتی آبها از آسیاب افتاد برو خونه مادر شوهرت. مهم اینه که همسرت پشتت باشه. وقتی خواستی بری به همسرت بگو که تنها کسی که میتونه به آروم شدن اوضاع کمک کنه اونه. اگه اتفاقی افتاد اون باید جو رو آروم کنه و بی طرف باشه. . . چون این اختلاف بین تو و مادر شوهرته و اون نباید خودشو قاطی کنه یا طرف کس خاصی رو بگیره .اگه بتونه چند روز قبل غیر مستقیم رو مخ مامانش کا رکنه که یکم آروم بشه(ببخشید قصدم بی ادبی به مادر شوهرت نیست!!!!!)خیلی خوبه.
سعی کن مادر شوهرت تو خونه تنها باشه بعد بری که جلوی دیگران واست طاقچه بالا نزاره. در ضمن زیاد به روی خودت نیار انگار که اتفاقی نیفتاده. نزار ترس و استرس تو چشات باشه.
به قول دیگر دوستان ما نظر خودمونو میدیم تو هر جاش که به دردت خورد استفاده کن خانمی.
خواهر شوهرم ترتيبي داده كه من برم خونشون و به قول خودشو قال قضيه رو بكنيم
اونم واسه خاطر خودشه ، چون جمعه تمام فاميل خونشون دعوت كرده و مي خواد كه كسي از فاميلشون نفهمن كه بين من و مامانشون مسئله اي بوده كه من به خاطرش نيومدم مهموني !!! ((جلوي مهموناي ما آبرو ريزي شد ، اون اشكال نداره ، واسه خودشون خوب آبرو داري ميكنن ))
حالا همسرم بهم ميگه كه تا جمعه بريم خونه مامانم ، حالا هم ديگه تصميم دارم بدون كوچكترين عذر خواهي برم اونجا و حرفهايي رو كه لازم باشه رو بزنم .
همون اشتباهی که من کردم سر مهمونی مادر شوهر ، خواهر همسرم. پست های منو خوندی ؟؟؟؟
متاسفم که نمی تونم بهت بفهمونم چقدر اشتباه داری می کنی.
يعني چي نازنين ؟
يعني اينكه بازم با التماس خودشون دارم ميرم و حتي نمي خوام عذر خواهي كنم ، كجاش اشتباهه ؟؟؟
من ديگه واقعا گيج شدم ؛؛؛؛!!!!!!!!