نمایش نسخه قابل چاپ
نه طراوت جان بزار موضوع بین خودتون بمونه کسترشش نده بعد جمع کردنش سخته
نزار زندگیت بیفته تو زبون ها این قضیه به تو و شوهرت مربوطه به مادرش یا خانواد ه ی تو مر بوط نمی شه این چیزیه که تو باید باهاش کنار بیایی
بعدشم سعی کن از این قضیه برای انتقام گیری و سرکوفت زدن استفاده نکنی گلم
نازنين عزيزم به خدا قسم بهش گفتم شايان تو كه منو ميشناسي و ميدوني تنها چيزي كه منو ميريزه به هم دروغه ، پس بشين كل ماجرا رو بگو منم قول ميدم همين جا براي هميشه حرفاهت رو خاك كنم و هيچ وقت هم در موردش حرف نزنم فقط ميگه هموني كه بهت گفتم همون بوده ،الانم به دختره كلي فحش ميده!!!به منم گفت چرا باهاش خوب برخورد ميكني.منم بهش گفتم ه بهش اعتماد ندارم و بايد اطمينان منو جلب كنه ظاهرا قبول كرده اما هنوز هيچ اقدامي نكرده.
در مورد مادرش هم نميخوام حالش رو بگيرم ميخواستم بهش بفهمونم كه اونها هم به اندازه شايان مقصرند وقتي ميدونن پسرشون بي چنبه است نبايد هي بگن خوشگله ......
ضمنا دليل ديگه اي هم كه ميخواستم بفهمه اين بود كه اگه يه وقت ديگه همچين موضوعي پيش اومد به من نگن از همون اول بايد ميگفتي.اما بازم نظر شما برام محترمه شايد شما يه چيزي بيشتر از من ميدونيد .
نه اصلاً اين كار رو نكن. فكر مي كني مادري كه مي ياد همچين حرفي مي زنه، بهت چي مي گه؟ يه خورده فكر كن. مي گه خودت نتونستي نگهش داري. و يا خيلي حرفهاي ديگه و نه تنها ناراحت نمي شه كه خوشحالم مي شه و تو هم با بيرون بردن مسائل زندگيت كاري از پيش نمي بري به جز دلسوزي و ترحم و پوزخند ديگران. خودت بايد زندگيتو بسازي. خيلي محكم و قاطع با همسرت در اين باره صحبت كن كه ديگه همچين اشتباهي به وجود نياد. دنبال قضيه رو هم نگير. به خودت بگو يه اشتباه بوده و بس. متعادل باش نه خيلي سخت گير و نه خيلي بي خيال.
راستي عزيزم عيدت هم مبارك باشه. اين روز، روز عزيزي و بهترين فرصت براي دعا كردن. دعا كن كه خدا حاجتت رو بده. منو در دعاهات از ياد نبري.
harfedel عزيزم ممنونم ازت ، براي كمك به دوستان كاري بجزء دعا از دستم بر نمياد كه قول ميدم اونم از كسي دريغ نكنم(اگه خدا قبول كنه) راستي امروز حتما دعاي عرفه رو گوش بديد واقعا حاجت ميده.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط elina
طروات عزیزم کاملا درکت میکنم ولی عزیزم اگر جای من بودی چیکار میکردی تو شک داری که ایا ارتباطی بودی یا نه اما من مطمئنم چون خودم باهاش دو ساعت چت کردم اما جلوی خودمو گرفتم حالم ازش بهم میخورد ولی الکی میخندیدم درسته اون زن خودم بودم ولی ممکن بود کس دیگه ای باشه واین اقا ادامه بده این مردا به خاطر هوسشون اینجوری دارن با اعصاب مازنا بازی میکنن خدا ازشون نگذره با غصه خوردن چیزی درست میشه من الان سه روز نمیتونم غذا بخورم ولی شوهرم عین خیالش نیست به جای اینکه عذاب وجدان داشته باشه تازه بیشتر به من ابراز علاقه میکنه درضمن من بعید میدونم شوهرت ارتباط داته باشه اگر داشت تو خودت از مدل حرف زدنه دختره میفهمیدی هیچ زنی هم قبول نمیکنه بره با زنه دوست پسرش حرف بزنه وبراش توضیح بده
تراوت خوبم یکبار و فقط یکبار دیگه به همسرت فرصت بده. ولی واقعا اگه فرصت می دی ذهنتو پاک کن و تمام ذهنیت های منفیتو دور بریز و با دیدی تازه نگاه کن.
با همسرت حرف بزن و تنش هاتونو خالی کنید. یکبار دیگه همه چیز رو از صفر شروع کن. اول با خودت کنار بیا بعد با همسرت حرف بزن.
برات آرزوی موفقیت می کنم :72:
سلام طراوت عزیز
خوبی خانومی؟ آروم تر شدی ؟
امیدوارم تونسته باشی یکم آروم بشی گلم
از نو شروع کردن سخت نیست بخدا فقط یکم باید بیخیال بشی و یه فرصت دیگه بهش بدی
فکر کنم ارزش امتحان کردنو داشته باشه
مراقب خودت باش عزیزم
ديگه برام مهم نيست واقعا ميگم ، اگه شايان دختر باز باشه پس من نميتونم عوضش كنم بهتره منم مثل خودش باشم نسبت به همه چيز بي تفاوت* توي خونه هم مثل گذشته هستم اما يه كم از محبتم رو كم كردم تازه رسيده به حد نرمال. من داشتم خودم رو فداي اون ميكردم شايد باورتون نشه حتي زماني كه آبميوه ميگرفتم خودم سعي ميكرم نخورم تا شايان........هر وقت هم ميگفت چرا نميخوري جاب من احمق اين بود:من تا خرخره خوردم!!! بعضي ها واقعا درست بشو نيستن وقتي پاي حرفهاي مادر شوهرم ميشينم ميگه تا چند سال پيش شوهرش زن بازي ميكرده و اين در صورتيه كه هم پدر شوهرم زيباست و هم مادر شوهرم.من نسبت به شايان بد بين بودم و بدتر شدم اما اين پسر به پدر ميكشه.
طراوت عزیز خیلی زوده که اینقدر از زندگی نا امید باشی ، سعی کن بی اعتمادی رو ازخودت دور کنی به شوهرت اعتماد کن و به زندگیت عشق بورز ،عمه من به دلیل همین بی اعتمادی و طعنه های پی در پی باعث شد همسرش به قدری پر رو بشه که ازدواج مجدد کرد و زندگی عمه من تباه شد .عزیزم آنفدر پیله نکن که قبح موضوع بریزه حالا که خودش میگه خبری نیست بهش اعتماد کن یکسری از این حساسیت ها در ابتدای زندگی طبیعی و برای همه هست ، نمی دونم منظورت از اینکه ( بهتره منم مثل خودش باشم ) چیه ؟ ولی به زندگیت پایبند باش و احظات خوشت را با بدبینی خراب نکن
خوشبخت باشی
طراوت عزیز خیلی زوده که اینقدر از زندگی نا امید باشی ، سعی کن بی اعتمادی رو ازخودت دور کنی به شوهرت اعتماد کن و به زندگیت عشق بورز ،عمه من به دلیل همین بی اعتمادی و طعنه های پی در پی باعث شد همسرش به قدری پر رو بشه که ازدواج مجدد کرد و زندگی عمه من تباه شد .عزیزم آنفدر پیله نکن که قبح موضوع بریزه حالا که خودش میگه خبری نیست بهش اعتماد کن یکسری از این حساسیت ها در ابتدای زندگی طبیعی و برای همه هست ، نمی دونم منظورت از اینکه ( بهتره منم مثل خودش باشم ) چیه ؟ ولی به زندگیت پایبند باش و احظات خوشت را با بدبینی خراب نکن
خوشبخت باشی
طراوت عزیزم سلام
خانومی پس اعتماد به نفست کجا رفته خانومی چون شوهرت از نظر ظاهری زیباست دلیل بر این نمی شه که از زیباییش سو استفاده کنه عزیزم
این فکرو از ذهنت بیرون کن که شایان هم مثه پدرشه گلم یکم به زندگیت با دید بهتری نگاه کن بخدا من شعار نمی دم می دونم اعتمادی که رفت سخت برمی گرده ولی خودتم باید به برگشتش کمک کنی
چرا هی می گی شو هرم از من سر تره تو زندگی هیچکی از اون یکی سر تر نیست هر کدوم یه سری خوبی دارن یه سری بدی
تو و شوهرتم همین طور همون جور که اون یه سری محاسن داره توهم یه سری محاسنه مربوط به خودتو داری
آدم که انقدر زود میدونو خالی نمی کنه اینجور باشه ممکنه خیلی ها از قیافه ی شوهر آدم خوششون بیاد و بخوان آویزونش بشن پس آدم باید بگه بیاد خانوم این شوهر من مال تو برو خیرشو ببین
عزیزم شایان قبل تو خیلی دختر دورو برش بودن و قیافشم می دیدنو مطمئن باش آویزونشم می شدن ولی از بین همه ی اونا تو رو واسه زندگی انتخاب کرده پس تو براش سوگلی بودی
اگه می خواست بره به سمت کسای دیگه خوب می رفت عزیز من یکم رو پاهات وایسا و زندگیتو بلند کن اگه بعد 4 ماه انقدر بی انگیزه بشی که دیگه باید زندگیتو تعطیل کنی
بشینی زانوی غم بغل بگیری بگی من می سوزمو می سازم تا شایان بره دختر بازی شو بکنه چون خوشگله آخه این شد دلیل
خواهرانه بهت بگم اگه واسه شوهرت جذاب نشی و همش ناراحت و عبوس باشی و هی غصه بخوریو زندگیتو تلخ کنی شایان کم کم بدونه اینکه خودتو بفهمی ازت فاصله میگیره
پس یه تکونی به خودت بده و به زندگیه عادیت برگرد هیچ اتفاق خارق العاده ای هم نیافتاده که دست از زندگی کشیدی
مراقب خودت باش به خودتو زندگیتم برس
شاید من کوچیک تر از اونی باشم که بخوام نصیحتت کنم ولی مثه خواهرم دوست دارم و نمی خوام زندگیتو از دست بدی
موفق باشی خانومی
bloom جان و fatima-v عزيز برام دعا كنيد.امروز غروب قراره بريم خطش رو عوض كنه بهش گفتم نبايد به دوستاش شماره بده.
سعي ميكنم رفتارم رو مثل گذشته كنم.
موفق باشی طراوت جان زندگیتو زیبا کن . دوباره عاشق شوهرت شو . انگار اولین باریه که میبینیش . دوسش داشته باش. خدا آدمای صبور رو دوست داره. خودش کلی این حرف رو تو قران گفته . تو پاکی و داری برای حفظ زندگیت تلاش میکنی . ایشاا.. خدا هم واسه روشن شدن خونت نور رحمتش رو تو همه زندگیت میتابونه . ایمان داشته باش.
عزیزم خواهشا یک بار دیگه به خودت فرصت بده و ذهنتو پاک کن. خوشحالم دوباره داری این فرصت رو به زندگیتون می دی.
عزيزم خيلي خوشحالم كه اين فرصت رو به خودت و شوهرت دادي ولي خواهشاً از اين به بعد يه كاري نكن كه بعدها افسوسش رو بخوري. اميدوارم كه ديگه ناراحتي برات به وجود نياد.
دينا.ه عزيز ممنون ازت نميدونم چرا اما حرفهات خيلي خيلي آرومم كرد.
نازنين خوبم تصميم گرفتم مثل اول بشم شوخ و مهربون نه اين آدمي كه الان همش چشماش خيسه و از همه فراري
harfedel عزيز ممنونم كه هميشه بهم كمك ميكني ، منم اميدوارم هيچ زني طعم خيانت رو ..............
خواهش میکنم عزیزم . اگه خودت بخوای زندگیت قشنگ میشه . خدا هممون رو امتحان میکنه . سعی کن از امتحانش سر بلند بیرون بیای. خوب بودن و خوب زندگی کردن و خوبی کردن شاید یه وقتایی به ظاهر به آدم ضرر بزنه یا دیگران مدام بهت بگن اینقدر ساده نباش و اینکار رو بکن اون کار رو نکن اما یه خوبی بزرگ داره اونم اینکه وجدانت راحته پیش خدای خودت سربلندی و تمام تلاشت رو برای زیبا کردن زندگیت کردی. موفق باشی
سلام
نمي دونم دوستاي ديگه چه جوابهايي دادند ولي تو هنوز اول راهي يعني راهي كه من يكسال پيش رفتم و الان البته گاهي خيلي پشيمانم از اينهمه حساسيتي كه داشتم به نظر من حتما به يك مشاور و يا روانشناس مراجعه كن و به شوهرت برچسب نزن.خواهش مي كنم به خودت رحم كن .احتمالا زمان ازدواج شرايط كاري اش را مي دانستي.خواهش مي كنم تا زمانيكه از چيزي مطمئن نشدي هيچ واكنشي نشان نده .فقط به شوهرت محبت كن.
به خدا توكل كن و از او بخواه كه ياريت كند.
سلام طراوت جان . خوبي؟ اوضاع خونه خوبه؟
سلام
داغون شدم داغون داغون.دييروز غروب حسابي دعوام شد ، اونم امروز اس ام اس كه داره از خونه ميره و اگه من پشت گوشم رو ديدم اون رو ميبينم.ميدونيد ما يه مشكل حاد ديگه هم دارم و اينكه جوفتون كم خون هستيم و دكتر گفته امكانش هشت كه بچه ما ماژور به دنيا بياد كه اونم 50-50 *ميتونستم با اين كنار بيام اما از نظر اخلاقي....
من حساس و مسوليت پذيراما اون بي خيال ! باور ميكنيد با اين كه كارمند و با ماشين هم كار ميكنه امروز 15 روزه كه كرايه خونه عقب افتاده و اين در صورتي هيچ وقت هم توضيحي در مورد اين كه پولش رو چيكار ميكنه نداره.جديدا هم كه گير داده ميخواد مهمان بگيره و بره دانشگاه كرج((آرميتا و حساسيت من)) از صبح هم جواب تل منو نميداد توقتي هم جواب داد به من گفت تا زماني كه از خر شيطون پايين نيام همينه.همش به من ميگه رواني ، ديونه اين در صورتيه كه اون از بچگي تا 7 سالگي زير نظر دكتر بوده و هميشه سرش رو به ديوار ميزده!!! امشب با پدرم صحبت مي كنم دعا كنيد بشه راحت جدا شد.
این حرفا چیه عزیزم جرا جدا شی ؟ مگه هر کی دعوا میکنه و قهر میکنه و فحش میده دیگه راه دیگه ای جز جدایی نداره یه خورده اروم باش اینقدر شتابزد عمل نکن
نگفتی واسه چی دعواتون شده؟ بازم واسه جریان اون دختره؟
ديگه بريدم خيلي بچه است ميدونيد مشكل من چيه ؟من از چيزي كه ناراحت ميشم با دادو بيداد اون رو مطرح ميكنم اما اون نه به قول خودش با پنبه سر ميبره و مثل من خودش رو مقصر جلوه نميده ، اون نفهميه زندگي يعني چي؟بهم ميگفت حق دارم در مورد اون بدبين باشم ولي قول داده بود يه كاري كنه كه دوباره اعتمادم جلب بشه اما هر روز كه دوستاش زنگ ميزنن و من هستم ميگه حالا ميام سركار حرف ميزنيم يا اينكه همش آره و نه...
ميخوام برم مشاوره نميدونم مياد يا نه؟هميشه بهم ميگه من خيلي حساس هستم و اين در صورتيه كه به من فهموندن وقتي از يه مزرعه ميخوام رد شم خارهاي ريز بيشتر ادم رو اذيت ميكنه تا خارهاي درشت . تمام فكرم مشغول شده نميدونم كجا ميخواد بره ،نميدونم مرخصي گرفته ، يا ميخواد منو بترسونه!!! يعني مشه مرد قهر كنه و از خونه بره؟اي خدااااااااااااااااااااااا ااااااااااا
آره عزیزم ما که هر وقت بحثمون میشه شوهرم قهر میکنه !!!!!!! تازه من واسه اینکه جریان به خونواده ها کشیده نشه سریع شروع میکنم به منت کشی حتی یه بار رفتم خونه باباش دنبالش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! زندگی همیشه اونطور که ما دوست داریمنمیگذره صبر داشته باش
یه کم صبر کن تا آروم تر شه بعد زنگ بزن و مهربون ازش بپرس کجاست . کاش زودتر به فکر مشاور میافتادین ولی هنوزم دیر نشدهسعی کن آرومش کنی با هم برین پیش مشاور
به خاطر تلفن هاي مشكوك و اينكه:
ديروز صبح با هم رفتيم بيرون براي ظهركه مهمون داشتيم خريد كنيم آقا تا 11:15 طولش داد بعد هم گفت بايد بريم از عابر پول بگيرم وقتي داشتيم ميرفتيم بهش گفتم شايان موهات رو مرتب كن تازه از خواب پاشدي خيلي بد شده گفت موهام ميريزه و ديگه نميخوام چيزي به موهام بزنم****
خلاصه ما 12 رفتيم خونه و مهمون ها بودن(خالم بود و باهاش رودروايسي ندارم) خلاصه از اون موقع شروع كرد به من كه قليون بيارم 10 بار گفتم اينها نميكشن و زشته و ما مرد قليوني نداريم خلاصه قهر كرد و رفت تو اتاق خواب حالا من دو بار رفتم دنبالش گفت خوابش مياد و وقتي غذا اماده شد با عصبانيت بهش گفتم بذاراقوام تو بيان منم ميدونم چكار كنم خلاصه داشتيم غذا ميخورديم كه اومدو غذاش رو خورد و بدن كوچكترين تشكري رفت(بر عكس هميشه)خلاصه مهمونها رفتنو اقا شب كار بود اولا نسبت به هميشه زودتر آماده شد كه بره دوما شروع كرد موهاش رو ژل زدن و هي مرتب كردن منم گفتم تو كه گفتي موهات ميريزه خنديد و بهش گفتم باز ميخوايي بري كجا؟همينطوري كه داشت ژل رو ميريخت تو دستش منم تيوپ ژل رو فشار دادم بيشتر ريخت با عصبانيت پرسيد چيكار ميكني گفتم دارم ميرم خونه مامان اينها براي موي خودم ميخوام ميدونيد چيكار كرد تمام ژل رو ماليد رو سرم اونم از وسط سر منم كه ديديم ينكار رو كرد اومدم پاكش كنم كه ليز خورد و تموم صورتم و چشمم رو پوشوند...........به خاطر اين دعوامون شد و هي داد ميزد خدايا منو نجات بده اين زنه روانيه ....به خدا تو اين 23 حتي يكبار هم يكي بهم نگفته عصبي ام چه برسه به اينه رواني .... بعد هم رفت سر كار منم از شدت ناراحتي سرو رو زدم به ديوارو گفتم رواني ها اينطوري اند نه مثل من.................. 2 سال بهش ميگم طلاق بده اما ميگه دوسم داره.صبح كه يبار جواب تل رو داد گفتم بيا اداره دلم برات تنگ شده و گفت من اصلا دلتنگ تو نيستم .چيكار كنم؟
واقعاً متأسفم عزيزم. دعواتون سر چي بود؟ مي شه بيشتر توضيح بدي
چی؟ 2 سال داری میگی طلاق؟ واسه چی ؟ یعنی فکر میکنی طرفت فولاده که 2 سال بهش بگی طلاق بعد هنوزم باهات اروم رفتار کنه ؟ امیدوارم اشتباه برداشت کرده باشم
چی ؟ 2 سال داری میگی طلاق ؟ واسه چی ؟ مگه فکر میکنی طرفت فولاده که 2 سال بهش بگی طلاق میخوای هنوزم باهات نرم رفتار کنه؟ امیدوارم اشتباه برداشت کرده باشم
آخه چرا؟
من متوجه نمیشم
حتماً بايد جفتتون به يه مشاور خوب مراجعه كنيد. مشاور بهتر مي تونه مشكل شما رو حل كنه.
elinaجان چون ميدونم هيچ وقت نميتونيم با هم چفت بشيم ، ميدوني نميتونم بهش اعتماد كنم به خدا به اندازه روزهاي عمرش بهم دروغ گفته اونم همه جوره......پول هاش رو هم كه نميدونم چيكار ميكنه!!!
ترو خدا تو بگو من توقع زيادي دارم فقط بهش گفتم ازم چيزي رو پنهون نكن ودروغ نگو همين.
harfedel
عزيز منم ميخوام برم پيش مشاور اما الان نميتونم هر جا بخوام برم بايد براي يك ساعت 40 هزينه كنم.نميدونم كجا رفته tel رو هم خاموش كرده.
طراوت جان سلام خانومی
الان همسرت شیفتش تموم شده ؟؟ تا چه ساعتی سر کار بوده ؟؟ اگه شرکتی زودتر برو خونه شاید رفته خونه ؟؟
اين بي اعتمادي بي مورد نيست. بهتره يه تصميم اساسي بگيره. حساب پولهاشو تو نداري؟
سلام طراوت جان بهتری ؟ اوضاع چطوره؟
طراوت عزیز
بهترین راه اینه که پاتوبکنی تو یه کفش که با هم برید پیش مشاور